از آن روزگاران رفته
قدیمتر حالوهوای نوروز شکل دیگری بود. همان سطح محدود امکانات و تکنولوژی انگار نعمتی بود.

قدیمتر حالوهوای نوروز شکل دیگری بود. همان سطح محدود امکانات و تکنولوژی انگار نعمتی بود. همان خریدهای حضوری که باید میرفتی در دل بازار خرید میکردی و ساعات آخر سال برمیگشتی خانه و منتظر تحویل سال میشدی. برای من که کودکی دبستانی بودم چیدن سفره و پوشیدن کفش و لباسی که از چند روز قبل لحظهشماری میکردم برای پوشیدناش، سرک کشیدن اینکه پدر چهوقت اسکناس لای کتاب میگذارد که سر سال تحویل عیدی دهد، اینکه با عیدیها چیزی بخرم یا بدهم مادر پسانداز کند! مستی دنیای کودکی چیز غریبی بود.
خوشحال بودی بدون اینکه دلیل داشته باشد. خوشحال از دیدن چند کارتون و فیلم که از دو کانال تلویزیون پخش میشد. انگار نبض خانه دست تلویزیون بود که نزدیکیهای سال تحویل دائم روشن بود. ساعتی مانده بود به آغاز سال ۷۳ و مشغول پوشیدن لباسهای نو بودم که مادر با صدای بلند گفت، شجریان... شجریان! با پدر دویدیم جلوی تلویزیون که دیدم محمدرضا شجریان با آن کت مخمل آبی و دستمالگردن، با لبخندی همیشگی و شیک نشسته در تلویزیون و حرف میزند.
خودش بود، همان شجریانی که عکساش را روی جلد آلبوم «بیداد» دیده بودم. همه در سکوت فرو رفتیم و همه چشموگوش شدیم برای دیدن و شنیدن شجریان. شجریان بعد از کمی صحبت با مجری، نواری را به منشیصحنه داد تا پخش شود. میگفت این را برای نوروز آماده کرده و هدیه نوروزی به مردم ایران است. آن نوار بعدها بهطور رسمی با نام «بهاریه» منتشر شد. شعر حافظ با مطلع «ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی» که از دستگاه ماهور آغاز شد. ماهور است امید، ماهور است و طراوت. برای نوروز انتخابی جز دستگاه ماهور یا چهارگاه اشتباه است و شجریان خوب میدانست در این دو مایه چه شاهکاری خلق کند.
آلبوم با تکنوازی تار داریوش پیرنیاکان آغاز و در ادامه با نواختن چهارمضراب، تنبک همایون شجریان هم به آن اضافه میشود. سپس آواز شجریان در درآمد ماهور آغاز و گشایش، داد و خاوران ادامه مییابد. تناسب شعر با گوشه و مایههای انتخابی از سوی شجریان مثالزدنی است. اما بخش دوم آواز آنجا که گوشه شکسته را اجرا میکند و به مصرع «مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی» میرسد که پس از آن استادانه به دستگاه چهارگاه وارد میشود. در این بخش پس از گذاری در چهارگاه با بیت «جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع/که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی»، مایهی شوشتری را میشنویم.
مایهای که غمگین و سرشار از اندوه است. تفسیر شجریان این است که یکسال از عمر رفت است و این غم را چارهای نیست و حکم آسمان گذرعمر است. اما پس از همهی این حکایتها فرود میکند به ماهور و میخواند: «... به مجلس آی کز حافظ سخن گفتن بیاموزی». سالها بعد شجریان یک بهاریهی دیگر هم خواند. آلبوم «بوی باران» با آهنگسازی حسین یوسفزمانی و تکنوازی پیانوی حریر شریعتزاده. یک بهاریهی پروپیمان با اشعار فریدون مشیری انگار نوروز را، بهار را، صبحهای منتهی به سال جدید را در این آلبوم میبینی، حس میکنی. میتوانی چشمت را ببندی «آسمان آبی و ابر سپید» را، نرمنرمک رسیدن بهار را ببینی.
مایی که مخاطب شجریان بودیم، میدانستیم هر سال شجریان یک هدیه نوروزی منتشر میکند. آن روزهایی که با پول توجیبی در صف میایستادیم جلوی نوارفروشیها تا نوار بخریم. صف نوار هم چیزهای عجیب آن روزگارِ رفته، بود. مثل صف بلیت کنسرت که شب باید میخوابیدی تا صبح بلیت بخری.
بهاریههای موسیقی ایران کم نیستند. اما برای من همان بهاریهی آواز ماهور و چهارگاه چیز دیگری است. همان که شجریان زنده و مستقیم آمد تلویزیون و ما سال ۷۳ را با شجریان نو کردیم. البته بعدها محمد صراف، رفیق قدیمی شجریان گفت که آن شب شجریان در اصفهان و منزل او بود و برنامه زنده نبود و خود شجریان آن برنامه را میدید. حالا چه فرق میکند آن برنامه زنده بود یا نه؟ شجریان که همیشه زنده است و هرسال در این بهاریه میخواند:
«چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی»