| کد مطلب: ۳۲۳۹۰

روزنامه‌نگاری یا بیانیه‌نویسی؟

فردوسی بزرگ در شاهنامه‌ای که برای ما به میراث گذاشته، شیوه و رسم و راهی را در پرداختن به شخصیت‌های روایت‌های اسطوره‌ای و تاریخی‌اش برگزیده که جوهر ادب فارسی است.

روزنامه‌نگاری یا بیانیه‌نویسی؟

فردوسی بزرگ در شاهنامه‌ای که برای ما به میراث گذاشته، شیوه و رسم و راهی را در پرداختن به شخصیت‌های روایت‌های اسطوره‌ای و تاریخی‌اش برگزیده که جوهر ادب فارسی است. در جای‌جای این نامه بلند و سترگ، وقتی کار به توصیف شخصیتی ولو از دشمنان ایران می‌رسد، او را با واژه‌هایی آراسته و پیراسته پیش چشم خواننده می‌آورد، جست‌وجو می‌کند و اگر ذره‌ای نیکی در اوست، از ذکر آن نیکی نمی‌گذرد. او را به شجاعت، پهلوانی و جنگاوری ستایش می‌کند و ظریف و لطیف به نقاط ضعف، بی‌خردی و پلیدی‌هایش می‌پردازد. در وصف بی‌خردی، خطاها، مقاصد سوء و توطئه‌های شوم دشمنان، سنگ‌تمام می‌گذارد؛ ولی از راهی که کمترین بی‌حرمتی و بی‌ادبی‌ای در توصیف آن دشمن به‌ کار نبرد.

در این شیوه، البته خود را بزرگ می‌دارد و منش و اخلاق منطبق با عیار انسان ایرانی را بالاتر می‌برد. از طرف دیگر پهلوانی، جنگاوری، دانش و خرد پهلوان خودی را به‌رخ می‌کشد. آنجا که از غلبه و شکست پهلوان توانای دشمن سخن می‌گوید، او را بزرگ نمی‌کند - که دشمن است - بلکه پهلوان خودی را ارج می‌گذارد که چنان یلی است که توانسته بر چنان زورمندی غلبه کند.

در تاریخ بیهقی هم کم‌وبیش چنین است. ابوالفضل بیهقی دبیر که رحمت خدا بر او باد، در اثر کم‌نظیر خود، وقتی از دشمنان و خطاکارانِ درگذشته می‌نویسد، جانب ادب و ظرافت را کنار نمی‌گذارد: «ازین قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زنده‌اند در گوشه‌ای افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است و به‌پاسخ آن که از وی رفت گرفتار، و ما را با آن کار نیست- هرچند مرا از وی بد آمد- به‌هیچ حال، چه عمر من به شصت‌وپنج آمده و بر اثر وی می‌بباید رفت و در تاریخی که می‌کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را، بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند.»

شیوه و راه و رسمی که نه پایی در سنت ادب فارسی دارد، نه آراسته و زیباست و در گزارش‌نویسی ما رایج شده و بیشتر به‌نوعی عقده‌گشایی می‌ماند. بیش از اینکه گزارش‌نویسی بی‌طرفانه و روایتگر باشد، به بیانیه‌نویسی می‌گراید. شک نیست که با دشمن ایران، دشمنیم و بدخواهان را پاسخ می‌دهیم و تهدید را برنمی‌تابیم – به‌قول آن ظریف: «هیچ‌وقت یک ایرانی را تهدید نکنید.» - اما سخن به زشتی گفتن، دهان و قلم را آلودن و تن به راه و رسم دیپلماتیک ندادن، ما را بزرگ نمی‌کند. یکی، دو مثال عرض کنم و بروم.

در جنگ‌های گذشته، همین دو جنگ جهانی را می‌گویم، وقتی فرمانده‌ای تسلیم می‌شد و به اسارت در‌می‌آمد، احترامات و تشریفات نظامی از سوی دشمن در مورد او بازهم اعمال می‌شد. او را اسیر می‌کردند، دستانش را هم می‌بستند، اما شأن و مقام درجه نظامی‌اش را هم حفظ می‌کردند. در اسناد بسیاری که صحنه‌های تسلیم را توصیف کرده، لحظه تسلیم را چنین ذکر کرده است. بزرگ داشتن دشمن مغلوب، بزرگ داشتن خود است.

اسرائیلی‌ها سریالی ساخته‌اند به‌نام «تهران». کاری به محتوای بی‌مایه‌اش ندارم، حقیقتاً داستان چنان ارزشی ندارد که وقت صرف دیدن آن شود. قصه درباره عملیات یک جاسوس نفوذی در ایران و خرابکاری‌هایش است. اما نکته قابل‌توجه در این مجموعه: برخلاف فیلم و سریال‌های آمریکایی که وقتی می‌خواهند ایران را به تصویر بکشند، آن را برهوتی خشک و با شهرهایی عقب‌افتاده نشان می‌دهند؛ اسرائیلی‌ها ما را دشمنی باهوش و مدرن و تهران را شهری آراسته و تمیز شبیه شهرهای دیگر دنیا نشان می‌دهند. آنها می‌خواهند بگویند، ببینید کار ما چقدر سخت است که با چنین دشمن قدرتمند، زیرک و توانایی در حال نبرد هستیم.

برعکس روایتی که ما از ارتش عراق در زمان جنگ تحمیلی ارائه و آنها را عده‌ای ترسوی جاهل معرفی می‌کنیم. خوب غلبه بر این دشمن که کاری ندارد و حماسه‌ای خلق نشده. در گزارش‌های امروزی‌مان هم کم و بیش همینطور هستیم، آداب گزارش و روایت را چندان به جا نمی‌آوریم. «احمد الشرع» رسماً رئیس‌جمهور موقت سوریه است، ما او را «سرکرده خودخوانده» می‌نامیم! چه موافقش باشیم و چه نباشیم واقعیت سیاسی امروز این است و ما روزنامه‌نگار و گزارش‌گر هستیم نه بیانیه‌نویس. 

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار