| کد مطلب: ۲۰۴
شهر گمشده زنان

شهر گمشده زنان

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

در نشست کتاب «شهر حامی حقوق زنان» این سوال مطرح شد: آیا در طراحی شهرها به زنان فکر می شود؟

گروه فرهنگ:‌ عصر چهارشنبه بیست و نهم تیرماه، بیست و هفتمین جلسه از سلسله نشست‌‌های عصر چهارشنبه‌‌های مجله بخارا با همراهی کتاب‌‌فروشی فرهنگان فرشته و انتشارات نگارستان اندیشه به رونمایی از کتاب «شهر حامی حقوق زنان، در جست‌وجوی فضای شهری» نوشته لزلی کرن و ترجمه ابوالفضل مشکینی و پریسا بیکی اختصاص یافت. در این مجلس کوروش آصف وزیری، پریسا بیکی، محمد صالح شکوهی بیدهندی و علی دهباشی به سخنرانی درباره ابعاد مختلف این کتاب و بحث زنان در شهر پرداختند. علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا در سخنانی کوتاه به توضیح اهمیت کتاب پرداخت و گفت: «کتاب سراسر فکت و مستند است. شاید یک پاراگراف که خانم نویسنده نظر می‌دهد با سه فکت مشخص و عینی همراه هست. از این جهت کتاب به‌‌رغم حجم کم پر از مطالب خواندنی و جذاب است. با این همه تهیه فیش برای یک موضوع آدم فکر می‌کند کتاب یک پروژه هزار صفحه‌‌ای بوده که توانسته این همه منابع کتبی و شفاهی را بگوید. این کتاب الگویی است برای پژوهشگران ما تا دریابند هیچ عیبی ندارد این مقدار فکت را همراه بیاورند و نباید همیشه نظریه‌‌پردازی کنند بلکه باید زحمت بکشند و مصادیق را چه کتبی و چه شفاهی بیاورند. حتی دیده می‌شود که نویسنده در نقد یک مقاله از روزنامه گاردین مطلب می‌‌آورد. باید به مترجمان کتاب تبریک گفت و امیدوارم سایر آثار این نویسنده توانا نیز ترجمه شود.» سه سخنران دیگر نیز در ادامه نظرات خود را به تفصیل بیان کردند.

نگاه به شهر با چشم زنان

پریسا بیکی: دلیل انتخاب کتاب برای ترجمه، به حدود دو سال قبل و هنگامی‌که به‌‌تازگی فارغ‌‌التحصیل شده بودم، بازمی‌گردد. رساله من در حوزه زنان و توسعه پایدار محلات شهری بود که رویکرد «حق به شهر» را برای کار خود انتخاب کرده بودم. با مطالعاتی که انجام دادم به حوزه حق به شهر «هنری لوفور» علاقه‌مند شدم و همین‌طور به «شلی باکینگهام» که تلاش کرده تا با معرفی برخی شاخصها مثل امنیت، مشارکت، نزدیکی محل کار و خدمات، بعدی جنسیتی به «حق به شهر» بدهد. با مشورت و تشویق دکتر مشکینی ما به سمتی رفتیم تا کتابی را پیدا کنیم که به طور تخصصی در حوزه حق به شهر زنان باشد و خیلی برای‌مان مهم بود که نگاه، نگاه جغرافیایی باشد زیرا تاکنون به مسائل زنان از رشته‌‌های مختلفی نگاه شده ولی جای خالی رشته جغرافیا محسوس بود. درنهایت به کتاب خانم لزلی کرن رسیدیم و در بررسی اولیه چند نکته مورد توجه ما قرار گرفت. اولین نکته خود خانم کرن هستند که دانشیار جغرافیای دانشگاه مونت آلیسون کانادا بوده و سال‌ها در حوزه زنان و مطالعات جنسیتی کار کرده است. در سال 2010 او کتاب «جنسیت و شهر احیاشده» را با تمرکز بر مجتمع‌های مسکونی و حق شهروندی منتشر کرد و در سال2015 میلادی برنده کرسی تحقیقاتی فولبرایت دانشگاه جورجیا شد و روی پروژه ضد اعیان‌سازی با تمرکز بر توسعه پایدار و عدالت محلات شهری کار کرد. کرن مطالعات بسیاری در حوزه مسکن ملی کانادا داشته و جوایز متعددی هم کسب کرده است. نکته دوم مهم این بود که لزلی کرن با ظرافت خاصی نگاه جغرافیایی را وارد بحث کتاب کرده است. نکته سوم نیز این بود که متن، حالت روایت‌گونه دارد و نویسنده نظریه‌‌های آکادمیک را با تجربه زیسته خود در مراحل مختلف زندگی، از کودکی و نوجوانی تا زمانی که به‌عنوان یک زن جوان به دنبال شغل بوده، بعد از ازدواج، دوران بارداری و در دوران مادری ترکیب کرده است. کرن معتقد است، این جغرافیای زیست زنان بعد سومی به نگاهش داده است زیرا اگر تا قبل از آشنایی با این جغرافیا، صرفا در محیط شهری آزار و اذیت‌ها مدنظرش بوده، این آشنایی باعث شد به دنبال بررسی و تحلیل فضاهای شهری با تاکید بر محرومیت فضایی و اجتماعی و حتی طردشدگی اجتماعی برود. کرن به‌عنوان مثال اشاره می‌کند که تا پیش از بارداری به برخی مکان‌ها حس تعلق داشته و حتی حس خوشایندی از حضور در برخی فضاها داشته، اما در دوران بارداری برخی محدودیت‌ها و نگاه‌های ناخوشایند باعث شده دیگر آن حس مطلوب را نسبت به آن مکان‌ها نداشته باشد. از سایر نکات جالب‌توجه کتاب، اشاره کرن به دیدگاه آدرین ریچ است. ریچ بحث جغرافیای زنان را به‌مثابه بازپس‌گیری مطرح می‌کند و منظورش این است که ما بتوانیم فضایی را در شهر فراهم کنیم که خانم‌ها به‌طور واقعی در فضاهای گوناگون تجربه زیسته داشته باشند. کرن این بازپس‌گیری را تعریف مجدد می‌کند و می‌گوید منظور این است که ما از دید زنان مسائل را ببینیم و درواقع سوالات زنانه بپرسیم. این نگاه باعث می‌شود ما تجربیات زنان را بفهمیم و بتوانیم براساس آن به طراحی شهری و فضاهای قابل زیست مناسب برسیم. از دیگر اصطلاحاتی که خانم کرن در کتاب به‌کار می‌برد اصطلاح فرانسوی «فلانور یا پرسه‌زن» است که معادل تجربه‌گر شهری را برای آن در نظر گرفتیم و مبحث بسیار جذابی است. به‌نظر کرن، همیشه شاخص استاندارد فلانور یک مرد توانمند بوده اما او می‌پرسد آیا زنان هم می‌توانند این نقش را داشته باشند که در شهر قدم و صرفا بدون آنکه نگاه خاصی روی آنها باشد، به‌راحتی در فضاهای مختلف تجربیات خود را مرقوم کنند؟ او در گام بعدی می‌پرسد حال اگر زنان می‌توانند این کار را انجام دهند، مادرها و زنان باردار چطور؟ آیا برای ایشان نیز امکان‌پذیر است که فضای شهری را آنطور که هست تجربه کنند؟ کرن اصطلاحات متعدد دیگری مثل «اعیان‌سازی» را مطرح می‌کند. اعیان‌سازی به معنی نوسازی محلات است که به‌دنبال آن طبقات پایین‌تر به‌اجبار محله را ترک کرده و طبقات بالاتر جایگزین می‌شوند. کرن نشان می‌دهد که چگونه چنین فرآیندی منجر به فشار و پیچیدگی نقش زنان و مادران می‌شود. کرن در ارتباط با مسائل مختلف مثل حمل‌ونقل شهری نیز نگاه متفاوتی دارد و به‌نظر او مسیرهای شهری به شکلی طراحی شده‌‌اند که به‌خاطر نقش‌های مختلف مادرانگی، شاغل بودن و.... هزینه و انرژی لازم برای جابه‌جایی برای زنان نسبت به مردان بیشتر است. حتی در ارتباط با بحث سرویس‌های بهداشتی یکی از راهکارهایی که صاحب‌نظران به آن اشاره می‌کنند، حذف جداسازی سرویس‌های بهداشتی مردانه - زنانه است. کرن اما این نکته را مطرح می‌کند که آیا چنین کاری، باعث رفع واقعی مشکلات می‌شود یا ممکن است باعث شکل‌گیری صف‌های طولانی و چالش‌های بهداشتی و اعتقادی شود؟ لزلی کرن در اشاره به تجربیات بعضی از شهرها نظیر استکهلم در افزودن رویکرد جنسیتی به برنامه شهری می‌گوید، باتوجه به شرایط جغرافیایی سوئد و بارش زیاد برف، در تعیین اولویت نواحی برای برف‌روبی، مسیرهای منتهی به مهدکودک‌ها و مدارس (چون در اکثر مواقع این خانم‌ها هستند که بچه‌‌ها را به مدرسه و مهد می‌رسانند) یا پیاده‌روها و مسیرهای دوچرخه‌سواری در اولویت قرار گرفته‌‌اند درحالی‌که پیش از آن اولویت با درنظرگرفتن شرایط مردان با مسیرهایی بود که منتهی به مشاغل به‌خصوص می‌شد. لزلی کرن معتقد است، باید مسائل و چالش‌ها را از دید زنان دید. اکثر طراحان شهری مرد هستند ولی خیلی از مسائل حل نخواهند شد تا زمانی که از نگاه زنان دیده شود و شرایط آزاردهنده و چالش‌برانگیزی که یک زن در مراحل مختلف سنی تجربه می‌کند، فهمیده شود. کرن گمان می‌کند در صورت نیل به این تغییر در برنامه‌ریزی برای زنان، می‌توان به گروه‌های دیگری نیز که به حاشیه رانده شده‌‌اند، مانند سالمندان و افراد دارای معلولیت کمک کرد. در سیستم‌های طراحی حمل‌ونقل شهری و بحث سرویس‌های بهداشتی و استفاده از فضاهای مختلف، شرایط جسمانی این گروه‌ها نیز برای استفاده از این فضاها مدنظر قرار نگرفته است و به‌نظر کرن، این رویکرد جدید می‌تواند شرایط را برای بهبود تدریجی وضعیت زنان و سایر گروه‌های حاشیه‌نشین فراهم کند. درباره احساس ترس در فضای شهری نیز ذکر نکاتی لازم است. در اکثر کارهای پژوهشی انجام‌شده، درنهایت این پیشنهاد مطرح می‌شود که روشنایی برخی از نقاط شهری را بیشتر کنیم. خانم کرن به این انتقاد می‌کند و می‌پرسد آیا اگر صرفا روشنایی برخی مناطق بیشتر شود، واقعا احساس ترس زنان ریشه‌کن می‌شود؟ او سپس اشاره می‌کند که مساله ترس بسیار پیچیده‌‌تر و گسترده‌‌تر از آن است که صرفا دوربین مداربسته گذاشته شود یا روشنایی بیشتر شود. به همین دلیل کرن تاکید می‌کند برای از بین بردن احساس ترس زنان در فضاهای مختلف، باید در کنار بعد مکان، بعد اجتماع و روابط پیچیده اجتماعی (فرهنگ، روابط قدرت و...) هم مورد بررسی قرار گیرد. کرن حتی در جایی از کتاب، خود را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید حتی منی که این مسائل را مطرح می‌کنم زن سفیدپوست توانمندی هستم که تابعیت دو کشور را دارد و از امنیت و احترام برخوردار است. با این تفاسیر آیا من می‌توانم مسائل زنان طبقات دیگر یا زنان آسیایی را به‌درستی مطرح کنم؟ در ضمن کرن وقتی از جغرافیای زنان و از حق زنان نسبت به شهر صحبت می‌کند ناخودآگاه ممکن است اینطور تلقی شود که جغرافیای زنان یا حق زنان نسبت به شهر، معادل با نفرت از مردان است. مقصود اصلی کرن اما رسیدن به شهر حمایتگر است و بنابراین او نه ضدمرد، نه ضدخانواده و نه ضدگروه خاصی است و تاکید او این است که همه افراد باید در کنار هم باشند و زمانی می‌توان به توسعه پایدار رسید که همه افراد جامعه نسبت به هم حس حمایتگری داشته باشند. درنهایت درباره عملیاتی شدن مباحث این کتاب برای نمونه می‌توان به اپلیکیشن «سنجشگر ایمنی» در کانادا اشاره کرد که در آن تلاش شده با جمع‌‌آوری تجربه‌‌های زنان از مسیرها و فضاهای شهری طی‌شده برای رسیدن به محل کار، دانشگاه، مراکز خرید، مدرسه و... طراحی‌های شهری مورد بازبینی قرار گیرد.

لزوم حرکت به سوی شهرسازی خانواده‌بنیان

محمدصالح شکوهی: اگر تفکیک زن و مرد کنار گذاشته شود، همه اعم از زن و مرد این دغدغه را دارند که شهرها چگونه می‌توانند برای خانواده‌‌ها مناسب باشند و آیا شهرهای ما مناسب خانواده بوده‌‌اند یا نه؟ برای پاسخ به این سوال می‌توان از دریچه مفهوم اقتصادی «تولید ناخالص داخلی» (GDP) به بحث ورود کرد. GDP مجموعه مبلغ تولیدات و خدماتی است که در کشور عرضه می‌شوند و به فروش می‌رسند. هرچه GDP بیشتر باشد، به تناسب مالیات بیشتری گرفته شده و قدرت دولت در سرمایه‌گذاری‌ها بیشتر می‌شود. شاخص بسیار مهمی است و معمولا اقتصاددان‌ها هنگام صحبت در مورد کشورها، نخست سراغ آن می‌روند. در سال‌های اخیر نیز تاکید زیادی بر آن شده است. منتهی نقدهایی بر این شاخص وجود دارد ازجمله اینکه وقتی ملاک توسعه کشورها، تولید ناخالص داخلی باشد، هرچه خانواده‌‌ها را از بین ببریم توسعه‌یافته‌‌تر تلقی می‌شویم، زیرا در روابط خانوادگی افراد نه به‌خاطر پول بلکه بنا بر علائق، طبیعت، غریزه‌‌های‌شان و محبت بین انسان‌ها کار انجام می‌دهند. پدر وقتی با بچه، بازی می‌کند پولی دریافت نمی‌کند ولی اگر پرستاربچه بود، پول می‌گرفت. نوع روابط خانواده، روابط بازاری و مبتنی بر پول نیست. اگر دولت‌ها و سیاست‌گذارها دنبال بالابردن GDP باشند، نباید از ساختار خانواده حمایت کنند. این عدم حمایت چگونه رخ می‌دهد؟برای نمونه خانه را کوچک می‌کنند. در خانه‌‌های کوچک دیگر نمی‌توان مهمان دعوت کرد یا با بچه بازی و تفریح کرد. خانه به خوابگاه تبدیل می‌شود و برای آموزش فرزندان باید به بیرون رفت، برای مهمانی هم باید به رستوران و... رفت و برای همه اینها باید پول پرداخت کرد. از این پرداختی‌های نوظهور، دولت‌ها مالیات بیشتری می‌گیرند و بهره‌مندتر می‌شوند. بنابراین با چنین نگاهی دولت‌ها مخالف خانواده می‌شوند و اگر به‌دنبال شهر خانواده‌محور هستیم، باید کمی جلوی اقتصاددان‌ها را بگیریم. در عوض باید به کیفیت‌هایی که در شاخص‌های اقتصادی کمتر دیده می‌شوند نگاه کرد. خانواده‌‌ای که با هم در صلح‌وصفا زندگی می‌کنند را با خانواده‌‌ای که با هم نزاع دارند مقایسه کنید. برای حل نزاع باید وکیل بگیرند، شکایت کنند و پول بدهند؛ نمی‌توانند بچه تربیت کنند، باید پول بدهند. آشتی هم کنند باید هدیه بگیرند و پول بدهند؛ یعنی روابط اجتماعی به روابط اقتصادی و سودآوری تبدیل می‌شود. با این مقدمه برای داشتن شهری مبتنی بر خانواده، باید از نگاه سرمایه‌داری فاصله گرفت و به سمت نوع جدیدی از شهرسازی که خانواده‌بنیان است، رفت. در کتاب از دیدگاه لوفور درباره «حق بر شهر» صحبت شده است. لوفور فیلسوفی فرانسوی است که به فیلسوف فضا معروف است و در مورد حق بر شهر از مفهوم کلیدی «زندگی روزمره» صحبت می‌کند. در شرایط فعلی تمام روابط زندگی روزمره در چارچوب سرمایه‌داری تعریف می‌شود. یعنی من وقت ندارم تولید داشته باشم مثلا در باغچه سبزی بکارم. مجبورم آن را بخرم و.... که چون وقت ندارم کار فیزیکی کنم، باید کارگری استخدام کنم تا کارم را انجام دهد. وقت ندارم چون در چارچوب نظام سرمایه‌داری باید وقتم را برای کار تخصصی خودم بگذارم. یعنی در نظام تقسیم کار، کاری بخصوص برای ما تعریف می‌شود. این می‌شود زندگی روزمره ما که تجلی روابط سرمایه‌داری ماست. حال اگر به زندگی روزمره دیگری فکر کنیم که خیلی هم دور نیست و ما در کشور خودمان هم داشتیم و شاید بقایای آن در برخی از جوامع روستایی موجود باشد، آن زمان می‌شود دید که چرخ نظام سرمایه‌داری نمی‌چرخد ولی خانواده بقا دارد. در طرح‌های توسعه شهری معمولا نگاه غالب، نگاه اقتصادی است و نگاه‌مان به انسان‌ها یک نگاه پروتوتایپ (نمونه اولیه) است. یعنی معمولا در بحث شهرسازی نه‌تنها ملاک زنان و کودکان نیستند بلکه همه مردان هم نیستند و معمولا انگار شهر برای مرد میانسال طبقه متوسط ماشین‌سوار طراحی می‌شود. در این الگو، طراحی شهر به‌نظر مدیرانی که طرح‌ها را تصویب می‌کنند محدود می‌شود و مشارکت‌مردمی دیده نمی‌شود. وقتی گروه‌‌هایی از مردان حذف می‌شوند تقریبا نیازهای زنان هم در طراحی شهری دیده نمی‌شود. نوع مداخلات دولتی در ساخت مسکن نیز خانواده‌بنیان نبوده است. برای نمونه در پروژه‌‌های مسکن معمولا آپارتمان‌های چندطبقه طراحی می‌شود که مناسب خانواده نیست و نمی‌توان زمان زیادی در آن ماند. می‌شود در آن شب تا صبح خوابید ولی واقعا کودکان و افراد خانه‌دار هم می‌توانند در چنین آپارتمانی زندگی کنند؟ واقعا سخت است! آن هم با این شکل از اجرای ساختمان‌ها! دیوارهایی که صدای همسایه‌‌ها شنیده می‌شود و... امروز دولت از ساخت چهار میلیون واحد مسکونی در چهار سال سخن می‌گوید. الگو اما چیست؟ آیا از چنین تجارب و کتاب‌هایی درس گرفته می‌شود؟ آیا وقتی چنین مداخله گسترده‌‌ای در نظام سکونتگاهی اتفاق می‌‌افتد، درصدد برطرف کردن نقایص نیز هستیم؟ الان فرصت خوبی است که ارتباط بیشتری بین جامعه علمی، نظام مدیریتی و سیاست‌گذاری ایجاد شود و به این فکر شود که معماری و فضای شهری مناسب چگونه است؟ اگر به‌جای خانه‌‌های 80متری قطعات زمین بزرگ‌تر در نظر گرفته شود (برای مثال یک قطعه زمین 800متری) و حال در آن یک واحد 80متری ساخته شود آن وقت این امکان به وجود می‌‌آید که بچه‌‌ها بیرون از خانه بازی کنند، در خانه مهمان دعوت کرد و زندگی کرد. در پاسخ به این نقد معمولا می‌گویند چنین طرحی شدنی نیست و توهم است. مگر می‌شود که با جمعیت 80میلیون نفری به خانوارها هزارمتر زمین بدهیم؟ پاسخ این است که مهم‌ترین محدودیت ما در اجرای چنین پروژه‌ای، محدودیت ذهنی کارشناسان و مدیران است و ذهنیت آنها اجازه نمی‌دهد اینطور فکر و عمل کرد. اگر فرض کنید 24میلیون خانوار ایران هرکدام در خانه هزارمتری زندگی می‌کردند، کل مساحتی که از ایران اشغال می‌شد، دو درصد بود. دو درصد از مساحت ایران کافی بود که یک الگوی شهرسازی خانواده‌بنیان اجرا شود. ممکن است گفته شود شهر تنها بخش مسکونی نیست و جاهای دیگر هم هست. اولا وقتی خانه وسیع باشد ما دیگر به باشگاه و پارک احتیاج نداریم ولی با فرض اینکه باید استانداردهای شهرسازی تامین شوند، باز حدود سه درصد مساحت ایران کافی است تا ما الگوی سکونت خانوده‌بنیان داشته باشیم. اگر نداریم، دلیلش همان پیش‌فرض‌ها و سیاست‌گذاری‌های اقتصادی است که گفته شد. بنابراین می‌شود به جغرافیای دیگری فکر کرد یا حداقل رویایش را داشت. حداقل آنجا که دولت مداخله می‌کند، باید این مطالبه‌‌ها را از دولت داشت که شهری بسازد که حامی زنان، مردان و انسان‌ها باشد نه شهری که در آن نتوان نفس کشید. شهری که بتوان در آن پیاده راه رفت، ماشین را به‌راحتی پارک کرد و کودک را پرورش داد.

مصائب زنان در فضاهای شهری

کوروش آصف وزیری: در این کتاب عاملیت روایت، جذاب است و نویسنده سعی نکرده تنها تجربیات شخصی‌اش را مطرح کند یا براساس دانشی که کسب کرده، کتاب تخصصی بنویسد بلکه این دو را با هم و در کنار هم دیده است. جایی ارجاع به تجارب شخصی‌اش داده، به گذری که در شهر داشته و جایی هم به اصول دانشی که کسب کرده و این ترکیب خوانش و انتقال محتوای کتاب را راحت‌تر می‌کند. امروزه درباره توجه به روایت‌ها و خرده‌روایت‌ها و تاثیرش بر شهرسازی بسیار صحبت می‌شود و این کتاب از این نظر کتاب مهمی است. در مقدمه و بخش مقدماتی کتاب با عنوان «شهر مردان» نویسنده سعی کرده این پرسش کلیدی را مطرح کند که «چه کسی شهر را می‌‌سازد؟» دلیل این پرسش هم به‌خاطر بحث عاملیت مردسفیدپوست متخصص در الگوهای شهرسازی گذشته است. نویسنده به این انحصار عاملیت نقد دارد. در بخش اولیه کتاب با عنوان «شهرمادران» و در قسمت تجربه‌گر شهری، پرسش جالبی درباره بحث پرسه‌زن و فلانور مطرح می‌شود. من سال‌ها پیش با این مفهوم از بودلر آشنا شدم، اما به این فکر نکرده بودم که بودلر یک پرسه‌زن مرد را تصویر می‌کند یا یک پرسه‌زن زن را؟ آیا اصلا محدودیت‌هایی برای پرسه‌زن بودلری وجود دارد که نمی‌تواند زن باشد؟ لزلی کرن به بحث درباره همین سوال‌ها می‌پردازد و می‌‌گوید به‌نظر برخی فمینیست‌ها این پرسه‌زن هرگز نمی‌تواند زن باشد و به‌نظر برخی دیگر باید این واژه به‌روزرسانی شود تا بتوان یک پرسه‌زن زن را هم تصور کرد. در کنار اینها عده‌‌ای هم این واژه را فارغ از جنسیت می‌دانند. در بخشی دیگر کرن بحث شهر غیرجنسیتی را مطرح می‌کند که می‌توان گفت بنیان خانواده در آن دیده می‌شود. در بخش «شهر دوستان» نویسنده از شهر دیگری سخن می‌گوید که حضور زنان در آن پررنگ است. به‌زعم کرن در «شهر دختران» حقی وجود دارد به‌نام حق دوستی و در اساس شهر باید بستری برای دوستی باشد. بحث حق فردیت در شهر زنان به‌خصوص در فضای عمومی نیز مقوله‌‌ای بسیار کلیدی است که کرن مطرح می‌کند و درنهایت کرن از مقوله واخواهی در بستر فضای شهر سخن می‌‌گوید، آنجا که مجال کنشگری زنان است. اینکه زنان کجا می‌توانند به حقوق خودشان در فضاهای شهری دست پیدا کنند و چطور باید نقش پررنگ‌تری داشته باشند. در همین جا مقوله ترس و آزادی مطرح می‌شود و درنهایت به امکان تحقق شهرهایی که می‌توانند برای زنان مناسب باشند، پرداخته می‌شود. مقوله مهمی که در اینجا قابل بحث است به بحث حضور زنان در فضاهای عمومی ارتباط دارد. کریستین دی (Kristen Day) در مقاله «رویکرد فمینیستی در طراحی شهرها» مثال‌هایی ساده از آسیب‌های موردتوجه زنان در فضاهای عمومی در کشورهای توسعه‌یافته می‌‌آورد که هم با مباحث این کتاب نزدیک است و هم برای ما آشناست. به‌زعم خانم دی، از منظر فمینیستی اصلا فضای عمومی واقعی وجود ندارد چون برخی از حقوق اولیه که شهروند باید در فضای شهری داشته باشد، یک زن نمی‌تواند داشته باشد! او مثال‌های ساده‌‌ای می‌زند. دی می‌گوید یکی از حقوق، «حق تماشای غریبه‌ها» است که در کشورهای دیگر دیده می‌شود و برخی جاها هم در ایران دیده می‌شود که آدم‌ها روی نیمکت‌ها، پله‌ها، لبه‌ها و جایی می‌‌نشینند و صرفا حرکت را نگاه می‌کنند. حرکت آدم‌ها و ماشین‌ها را می‌بینند. به‌نظر دی، این حق ساده هم برای زن‌ها آنگونه که برای مردان است، وجود ندارد و دلیلش را این ذکر می‌کند که حق برقراری ارتباط با غریبه آنطور که برای مردان مجاز هست برای زن‌ها وجود ندارد. چرا؟ از نظر او دسته‌‌ای مقولات فرهنگی وجود دارد که اجازه نمی‌دهد یک زن به راحتی یک مرد، در آن فضا این رفتارها را داشته باشد. پس نمی‌توان گفت این یک فضای صددرصد عمومی و واجد عمومیت همگانی است. به‌گمان دی، زنان با اینکه خودشان ابژه نگاه‌شونده هستند خیلی نمی‌توانند در فضای شهری ابژه نگاه‌‌کننده باشند. مورد دیگری که کریستین دی در مقاله مطرح می‌کند، عدم حس راحتی است که در این کتاب هم به آن اشاره شده است. کریستین دی می‌گوید، فضای شخصی زنان نسبت به مردان کوچک‌تر است و توسط مردان تمایلی وجود دارد که به این فضای شخصی زنان تجاوز کنند. مثلا در پارک جایی که زنان هستند گرایش به اینکه افراد به آن سمت بروند بیشتر است تا جایی که مردان هستند و همه سعی می‌کنند از جمع مردان دور شوند. این حتی باعث می‌شود حریم‌های زنان هم گاهی اوقات آسیب ببیند. اینجا دی بحثی را مطرح می‌کند مبنی بر اینکه زنان نمی‌توانند در فضای شهری راحت باشند چون از آنها به‌واسطه زنانگی و بحث خودنمایشگری زنانه توقع می‌رود سطحی از آراستگی را در رفتار و کردار داشته باشند که همه لذت ببرند و گویی زنان نباید این قاعده را بشکنند. با وجود ذکر همه این مشکلات به‌نظر کریستین دی، زنان اعتقاد و علاقه دارند که در فضای عمومی باشند و این را حق خود می‌دانند و این همان حق به شهر است که نمی‌توان آن را از زنان گرفت.

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • بوروکراسی در جهان مدرن برای نظم‌بخشی به امور جاری زندگی به‌وجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.

  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

سرمقاله
آخرین اخبار