| کد مطلب: ۱۲۴۲۷

بُعد مغفول دو اندیشمند

نگاهی به اندیشه حقوقی نزد مارکس و انگلس

بُعد مغفول دو اندیشمند
ویریا آدینه‌وند

ویریا آدینه‌وند

روزنامه‌نگار

کارل مارکس، اندیشمندی سترگ با افکاری ملهم از فلسفه‌ی مدرن در وجه قاره‌ای آن است. هرچند سوسیالیسم پیش از او نیز وجود داشته اما سوسیالیسم علمی، تنها پس از او به‌عنوان یک ایده و ایدئولوژی شناخته شد. از این جهت می‌توان مارکس را جدی‌ترین نقاد مدرنیته نامید؛ نقادی که فلسفه را در خدمت تغییر عملی جهان قرار داد. فیلسوفان، جامعه‌شناسان، علمای سیاست و حتی هنرمندان، هر کدام تاکنون برداشت‌های تخصصی خویش را از اندیشه‌های مارکس داشته‌‌اند. چنان‌که می‌توان تاثیر مخصوص او را بر وادی‌های مختلف علمی و فرهنگی و رشته‌های دانشگاهی انسانی، به وضوح مشاهده کرد. تفکر او را چپ‌های ارتدوکس، مارکسیستی تصور می‌کردند و چپ‌های نو، نام مکتب انتقادی بر آن نهاده‌اند اما آنچه بسیار اهمیت دارد و موضوع ترجمه مقالات متعدد مارکس و انگلس در اینجا بوده، همانا شناخت افکار این دو اندیشمند پیرامون علم حقوق بوده که همیشه مغفول مانده است.

چنان‌که می‌دانیم، تحصیلات رسمی مارکس در دانشگاه برلین، رشته حقوق بود، سپس به سمت رشته فلسفه گرایش پیدا کرد و در آن مدرک دکترا گرفت. او در اظهارنظری، حقوق‌دانان را مدافعان وضعیت موجود و حافظان نظام سرمایه‌داری خوانده است. کمونیست‌ها معمولاً حقوق را به حقوق بورژوایی و غیربورژوایی تقسیم کرده‌اند اما در دیدگاه مارکس، باید حقوق را ذیل نظریه زیربنا و روبنا تحلیل کرد و با این متد جامعه‌شناسانه به نظر می‌رسد که حقوق، بازیچه دست سیاستمداران و امری روبنایی محسوب می‌شود که آشکارا طبقه کارگر را استثمار می‌کند. درواقع او حق را یک ایدئولوژی برای سلطه بر دیگران می‌دانست، نه امری صرفاً طبیعی! ازطرف‌دیگر تلاش شده تا در این اثر به بررسی آثار فردریش انگلس یار دیرین مارکس در عرصه حقوق نیز پرداخته شود. او ریشه نظام حقوقی را در مقالاتی چون سرقت چوب و نقد آرای قضایی دادگاه‌ها درخصوص حقوق سیاسی و بنیادین بررسی کرده است. البته این مدل از ژورنالیسم تحقیقی یا اصطلاحاً کثافت‌کاوی در یادداشت‌های مارکس هم دیده می‌شود.

انگلس ریشه حقوق را در حقیقت نمی‌داند، بلکه آن را در وضعیت جست‌وجو می‌کند و منشأ آن را قدرت دولت می‌داند چنان‌که در کتاب منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت گفته شده است. درواقع انگلس حقوق را چیزی جز توجیه‌گر عناصر سه‌گانه بالا نمی‌داند. مارکس در آثار خود به قوانین حقوق خصوصی اشاره می‌کند و قانون طلاق را به نقد می‌کشد. نیز در شاخه‌های حقوق عمومی هم وارد می‌شود و روند تصویب قوانین در مجالس را به همراه متن قوانین اساسی تبیین می‌کند و حتی در بحث حقوق جزا از نخستین کسانی بود که به بحث ممنوعیت مجازات اعدام پرداخته است. او همچنین در موضوع حقوق بین‌الملل، به قرارداد ایران و بریتانیا (عهدنامه پاریس) اشاره کرده و در موضوع حقوق بشر نیز به مقاله شکنجه‌ها در هندوستان پرداخته است. لذا مطالعات حقوق انتقادی بدون ترجمان دقیق از تحلیل‌های حقوقی مارکس و نیز نظرات او درخصوص قوانین، غیرممکن به نظر می‌رسد. از طرفی مارکس تلاش کرد تا جای ممکن به نقد فلسفه حقوق در آثار هگل بپردازد. او در نقد فلسفه حق اصول اندیشه راست هگلی و لیبرالیسم حقوقی را به خوبی نقد کرده است. همچنین به‌طور جد باید توجه داشت که مارکس برخلاف آنچه عنوان می‌شود، مخالف حقوق بشر نبوده بلکه نسل دوم حقوق بشر تحت عنوان حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اصولاً از اندیشه او ملهم است. همچنین افکار او درخصوص محیط زیست و طبیعت بر نسل سوم حقوق بشر  ـ یعنی حقوق همبستگی ـ پرتو خود را افکند. او  همچنین بر اندیشه‌های فلسفی حقوقی اندیشمندان پست‌مدرنی چون میشل فوکو و نیز متفکران مکتب انتقادی مکتب فرانکفورت چون فرانتس نویمان هم بسیار اثرگذار بوده. در ایران اما اثر در خوری دراین‌خصوص دیده نمی‌شود. از این‌ها گذشته مارکس همیشه مخالف و منکر حقوق عمومی معرفی‌ شده درصورتی‌که اندیشه‌های او پیرامون حقوق کارگران، سبب ایجاد رشته‌ای به‌نام حقوق کار شد و نیز اندیشه دولت‌های رفاهی در حقوق تامین اجتماعی و نقش بی‌بدیل او در ایجاد رشته مطالعات جرم‌شناسی انتقادی و مطالعات میان‌رشته‌ای در حقوق امروز، قابل انکار نیست. امید که چاپ این اثر بتواند راهی دراین‌زمینه بگشاید. لذا کتاب مقالات حقوقی مارکس و انگلس به‌عنوان یک اثر ترجمه با موضوع نگرش فلسفی به حقوق جهت خوانش پیشنهاد می‌شود.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی