دلنوشته فخرالسادات محتشمیپور برای درگذشت اشرف بروجردی: چه زود دیر میشود
فخرالسادات محتشمیپور نوشت: آنچه از اشرف بروجردی یک چهره شگفتانگیز ساخت به جز جدیت و مداومت در کار و خدمت، تعامل و سازگاری او با ناملایمات به ویژه بیماری سهمگینش بود که بیش از دو دهه او را به طور مداوم درگیر کرده بود بی آن که از او گله و شکایتی شنیده شود
فخرالسادات محتشمیپور، با انتشار یادداشتی درگذشت اشرف بروجردی واکنش نشان داد. او نوشت:
بنا داشتم بروم دیدنش. دلم تنگ شده بود. میخواستم بابت همه مهربانیها و همدلیها و همراهیهایش از او تشکر کنم. هنوز صدای بریده بریده و آرامش در گوشم هست که در پاسخ احوالپرسی من از اوضاع و احوالش میگفت. چه بینظیر بود این زن! خدایش به انواع مصیبتها و رنجها امتحان نمود اما دریغ از یک ناسپاسی او.
وی را از گذشتههای دور میشناختم. وقتی هنوز دبیرستانی بودم و دلم میخواست بیش از آنچه در کتب درسی میآموختیم، بخوانم و بدانم. بعدها نامش به عنوان همسر شهید معتمدی در یادم ماند در کنار بقیه عزیز از دست دادگان. تا این که خاتمی آمد و سکان اداره کشور را به دست گرفت و اشرف بروجردی پس از زهرا شجاعی شد مشاور وزیر کشور ومدیرکل اموربانوان و مراودات ما بیشتر شد خصوصا در ایام اولین انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا. من آن موقع با معلم عزیزم، زندهیاد زهرا شجاعی، در مرکز امور مشارکت زنان همکاری غیر رسمی داشتم. اما خوب یادم هست که خودمان را به در و دیوار میزدیم که زنان واجد شرایط را برای کاندیدا شدن در شوراهای شهری و روستایی ترغیب کنیم تا تعداد بیشتری از آنان وارد شوراها شوند. نتیجهی آن انتخابات شگفتآور بود و نقش زندهنامان، خانمها شجاعی و بروجردی در مشارکت سیاسی زنان غیرقابل انکار است.
همکاری نزدیکم با دوست و خواهر عزیزم در وزارت کشور آغاز شد. وقتی او به عنوان اولین زن در جایگاه معاونت اجتماعی قرار گرفت و من در جایگاه سابق او، یعنی مشاوروزیر و مدیرکل امور زنان. حالا دیگر در جلسات شورای معاونین وزارت کشور دوزن حاضر بودند که حامی حقوق زنان باشند. دو پژوهش ملی جدی وجاندار مشارکت سیاسی زنان و خشونت خانگی علیه زنان در ایران، در زمان همکاری ما در دو بخش وزارت کشور انجام شد. و همکاریهایمان پس از دوره اصلاحات در نهادهای مدنی ادامه یافت: حضور در جبهه مشارکت، مجمع زنان اصلاحطلب و دیگر انجمنها.
آنچه از اشرف بروجردی یک چهره شگفتانگیز ساخت به جز جدیت و مداومت در کار و خدمت، تعامل و سازگاری او با ناملایمات به ویژه بیماری سهمگینش بود که بیش از دو دهه او را به طور مداوم درگیر کرده بود بی آن که از او گله و شکایتی شنیده شود. او درد را به سخره گرفته بود و با تمام توان برای زندگی مبارزه میکرد و با همان صبوری بینظیر از یاری دیگران دریغ نداشت. فراموش نمیکنم آنگاه که تصمیم جدی داشتم تا برای مرخصی همسرجان مقابل اوین تحصن کنم، دو زن برای همراهیام اعلام آمادگی کردند: فیروزه صابر و اشرف بروجردی دو زنی که معنای درد و هجران را خوب میشناختند.