روایت کیومرث اشتریان درباره بازاندیشی و تحلیل امنیتی مسئله نفوذ
کیومرث اشتریان نوشت: بروندادهای فکری دستگاه امنیتی در همه کشورها و از جمله در ایران، از طریق برخی رسانه های عمومی همچون صدا و سیما قابل پایش و شناسایی است. از اینرو میتوان نشانههایی از برخی «چارچوب های تحلیلی» را در آنها تشخیص داد. بر همین اساس باید اصلاحات لازم پیشنهاد شود تا راه های پیموده شده نقد و ارزیابی شود

به گزارش هممیهن آنلاین، کیومرث اشتریان در روزنامه شرق نوشت:
جنگ 12 روزه زمینهای برای بازاندیشی و تحلیل امنیتی مسئله نفوذ است. نیروهای امنیتی کشورها در جنگی بی پایانند که از چشم همگان پنهان است. این مبارزه وجوه گوناگونی دارد که از تخلیه تئوریک و تضعیف نیروی انسانی تا نفوذ و عملیات را در بر میگیرد. سر منشا این مبارزه فکری میتواند تئوریسینهایی باشند که آشکارو نهان در خدمت دولت های خود قرار دارند. ما نمیدانیم که چه میکنند و چگونه کارزار میکنند. اما از روی نشانهها میتوان ابعاد بازی های آنها را تا حدودی درک کرد. یک جلوه از این جنگها جنگ های شناختی است؛ اینکه شما بتوانید چارچوب تحلیلی دشمن خود را تعیین کنید تا اولویتها را در سیاستگذاری هایش تغییر دهید گام مهمی در مبارزات امنیتی است. «چارچوب تحلیلی»، یک دستگاه تولید فکر است و فراتر از تئوری است. دشمن فقط به افکار عمومی یا تغییر در نظرگاه های روشنفکران بسنده نمیکند بلکه تصمیم گیران اصلی و از جمله مغز متفکر امنیتیها را نیز هدف قرار میدهد. اما چگونه این کار را میکنند؟
یک روش فکری مهم قالب سازی چارچوب تحلیلی و تئوری پردازی امنیتی است که طی آن سامانهای ایدئولوژیک برای اداره (administration) فراهم میشود تا همه اخبار تنها در درون یک دستگاه فکری معنی شود. میتوان این را آفت اداره نامید. هر ادارهای (اعم از خدماتی، سیاسی یا امنیتی) سلسله مراتبی دارد. این سلسله مراتب اداری اغلب به سلسله مراتب فکری تبدیل میشود و پایینیها از بالاییها تغذیه فکری میشوند. پایینیها بتدریج همان را میبینند که بالاییها مایلند ببینند. همان گزارشهایی را تدوین میکنند که مورد قبول بالاییها باشد. هر چه سازمان بسته تر باشد این آفت بیشتر است. چون کارمند رده پایین از خطا هراسان است و نسبت به از دست دادن موقعیت خود، بیمناک. شما اگر در یک شرکت خصوصی باشید و اشتباهی بکنید حداکثر آن است که از کار برکنار میشوید و با توجه به تخصصی که دارید میتوانید به شرکت دیگری بروید. اما هر چه که کار شما حساس تر باشد کمتر میتوانید در جای دیگری مشغول به کار شوید. خطر از دست دادن فرصت های زندگی تان هم بیشتر میشود. لذا نظر کارشناسی شما بیشتر به مقبولیت گزارش هایتان به مقامات بالاتر گره میخورد. بدین سان سامانه فکری و دانشی اداره بسته تر میشود و احتمال خطای سازمانی نیز بیشتر میشود. ایدئولوژی سازمان بر دانش تخصصی تفوق مییابد. اگر چارچوب تحلیلی و تئوری پردازی امنیتی یک کشور را به سلطه خود درآورید کل سازمان را به سلطه در میآورید.از این رو پر بیراه نیست که بگوییم برخی از تئوری پردازان در دستگاه های امنیتی آمریکایی، اسرائیلی یا روسی بر دستگاه فکری رقیب خود متمرکز میشوند. این امن ترین راه نفوذ است چون اولویت های آنها تغییر یافته و ممکن است کل دستگاه را بدون حضور "نفوذی" در خدمت خود بگیرند.
پرسش مقدر این است که از کجا میشود پی برد که یک سیستم بازی خورده یک تئوری پرداز امنیتی شده است؟ پرسش سختی است و پاسخ قطعی ندارد. چون اینجا دیگر بازی پنهان را به آشکارا کشاندهاند و در قالب کتابها و مقالات و اندیشهها در آوردهاند. نمیتوان از میان انبوهی از تولیدات فکری که در جهان پراکنده میشود «سره علمی» را از «ناسره امنیتی» تشخیص داد. پس چه باید کرد؟
اگر چه نمیتوان توطئه را از تفکر تشخیص داد اما میتوان از طریق مرحله بعدی تدبیر کرد؛ یعنی باید به «مکانیسم انتشار» تئوری (و نه ضرورتا «مکانیسم رسوخ») توجه کرد. «انتشار» (diffusion) مقوله ایست که در ادبیات نوآوری به آن پرداخته شده است و ابعاد بسیاری از آن بر پژوهشگران آشکار شده است. در اینجا پرسش این است که تئوریهای گمراه کننده دستگاه های امنیتی بیگانه چگونه در بدنه دستگاه امنیتی یا سیاسی یا اجتماعی «منتشر» میشود؟ یک پاسخ مربوط به این مقاله این است که تئوری در تصلب دستگاهی، در «آفت اداره» و در سلسله مراتب بسته سازمانی منتشر میشود و سلطه مییابد. یعنی هر چه سازمان بسته تر باشد این ویروس در درون آن بیشتر رشد میکند. در ادامه، عامل دیگر که به انتشار و سلطه تئوری امنیتی گمراه کننده میانجامد سیاست زده شدن دستگاه مربوطه است. سیاست زده شدن میتواند دیوارهای امنیتی را بر اساس همان انگارهها و دسیسهها برسازد. بحث تفصیلی در این مقال نمیگنجد و صرفا در حد اشاره به خطوط اصلی راه حل میپردازم.
یک راه مهم «تکثر شناختی» در درون دستگاه امنیتی و آزدای نیروی کارشناسی امنیتی است. هر گونه هراسی را از دل او باید برکَند. این راه حل بنظر متناقض نماست. تکثر، آزادی بیان، تضارب آرا؟ آن هم در درون دستگاه امنیتی؟ آری، راه دیگری وجود ندارد. تضارب آراء درون سازمانی است که از «انتشار» و سپس از سلطه تئوری امنیتی گمراه کننده جلوگیری میکند
در این فضای باز امنیتی است که «خِرَد میانه» و به دور از افراطی گری تحلیلی در سازمان رشد مییابد.
راه دیگر بازاندیشی در استراتژی نیروی انسانی دستگاه امنیتی است. استراتژی نیروی انسانی ناچار از تکثر چند لایه است. یعنی باید در درون سازمان و سپس در بیرون سازمان و در میان متفکران و اندیشمندان و پژوهشگران از سویی و مؤسسات پژوهشی مستقل و میانی از سوی دیگر نیز همین تکثر را در نقد و تحلیل سیاست های امنیتی ترویج داد. بروندادهای فکری دستگاه امنیتی در همه کشورها و از جمله در ایران، از طریق برخی رسانه های عمومی همچون صدا و سیما قابل پایش و شناسایی است. از اینرو میتوان نشانههایی از برخی «چارچوب های تحلیلی» را در آنها تشخیص داد. بر همین اساس باید اصلاحات لازم پیشنهاد شود تا راه های پیموده شده نقد و ارزیابی شود. سالم سازی دستگاه های عمومی کشور وظیفهای همگانی است ... بیش از این نشاید گفت.