رقابت پنهان لندن و تلآویو در سیاست خارجی آمریکا
در رقابت پیچیده میان لندن و تلآویو برای تأثیرگذاری بر سیاست خارجی آمریکا، نشانههایی از تغییر مواضع ترامپ به نفع بریتانیا دیده میشود. سفر اخیر او به اسکاتلند و موضعگیریاش علیه روسیه، مؤید احیای نفوذ لندن در کاخ سفید است.

به گزارش هم میهن آنلاین و به نقل از خبر آنلاین، میان ایالات متحده و بریتانیا اصطلاحی رایج وجود دارد بهنام "رابطه ویژه" که اشاره به نوعی پیوند خاص، استراتژیک و فراتر از روابط معمول دیپلماتیک دارد. برای پرهیز از نگاه توطئهمحور که "همه چیز زیر سر انگلیس است"، باید با دقت به نقش بریتانیا در بزنگاههای تاریخی پس از جنگ جهانی دوم توجه کنیم. در چهار مقطع مهم تاریخی، بریتانیا توانسته ایالات متحده را در راستای منافع خود هدایت و حتی اغفال کند. واژه "اغفال" در اینجا به معنای واقعی "manipulation" یا همان دستکاری و جهتدهی به تصمیمات استراتژیک ایالات متحده است.
برای اثبات این ادعا، اسناد بسیاری وجود دارد. بهعنوان نمونه، میدانیم که دونالد ترامپ در دوران ریاستجمهوری خود روابط نزدیکی با ولادیمیر پوتین داشت. او حتی در مقاطعی مدعی شد که اوکراین آغازگر درگیریها بوده و خواهان پایان جنگ شد. اما ناگهان در سیاست خارجی خود تغییر جهت داد؛ تغییری که در راستای منافع لندن بود و مؤید همان نظریه اغفال است. این ادعا البته سنگین است و نیازمند تحلیل اسنادی و تاریخی دقیقتر است.
در سطح دیگری، باید به کماطلاعی تاریخی آمریکا در حوزه روابط بینالملل اشاره کرد. آمریکا دو متحد استراتژیک دارد که به آنها اعتماد کامل دارد: یکی بریتانیا و دیگری اسرائیل. در اسناد مربوط به دیدار جان اف کندی با گلدا مایر، نخستوزیر وقت اسرائیل، کندی اذعان کرده بود که همانطور که انگلیس متحد دائمی آمریکا در حوزه سیاست بینالملل است، اسرائیل نیز در خاورمیانه نقش راهبردی ایفا میکند. این نگاه امروز هم ادامه دارد؛ چنانکه در رفتار ترامپ شاهد تمایل کامل او به پیروی از نتانیاهو بودیم.
نکته مهم دیگر، نحوه ورود آمریکا به جنگهای خاورمیانه است. پیش از حمله اخیر به ایران، آمریکا هیچگاه به تنهایی وارد جنگ در این منطقه نشده بود. حتی در جنگ عراق، که یکی از مهمترین حملات نظامی بود، آمریکا همراه با بریتانیا وارد شد. این نیز شاهدی بر تأثیر بریتانیا در سوق دادن سیاستهای واشنگتن در راستای منافع خود است.
بهعنوان یک محقق و دیپلمات با سه دهه سابقه در حوزه اروپا و آمریکا، ایالات متحده بیشتر "قدرت سخت" است تا "قدرت نرم". سیاستگذاریهای خارجی آن، بهویژه در دوره ترامپ، فاقد عمق راهبردی و دوراندیشی بوده است. قدرت نرم ایالات متحده را باید در خارج از واشنگتن جستوجو کرد؛ در لندن یا تلآویو.
امروزه رقابتی خاموش و پشتپرده بین لندن و تلآویو برای کنترل قدرت سخت ایالات متحده در جریان است. در دوران جنگ عراق، تونی بلر (نخستوزیر بریتانیا) و آریل شارون (نخستوزیر اسرائیل) در رقابت بودند تا دولت جرج بوش پسر را با خود همراه کنند. بلر معتقد بود ابتدا باید مسئله فلسطین حل شود، در حالیکه شارون بر حمله فوری به عراق تأکید داشت. در نهایت، شارون با حمایت دیک چنی، معاون وقت رئیسجمهور آمریکا، موفق شد نظر بوش را جلب کند. آن حمله غیرقانونی و فاقد حمایت بینالمللی بود، اما عملیاتی شد.
امروز هم شرایط مشابهی در حال تکرار است. نتانیاهو بهنوعی نقش شارون را ایفا میکند و درصدد است با تکیه بر روابط نزدیک خود با ترامپ، آمریکا را علیه ایران بسیج کند. نخستوزیر فعلی بریتانیا، کی یراستارمر، از زیرکی و نفوذ بلر برخوردار نیست و بههمین دلیل قدرت تأثیرگذاری لندن بر واشنگتن کاهش یافته است. کنگره آمریکا در اختیار لابی اسرائیل است و کاخ سفید در اختیار دوست نزدیک نتانیاهو، یعنی ترامپ.
در چنین شرایطی، سفر اخیر ترامپ به اسکاتلند و دیدار با نخستوزیر بریتانیا اهمیت زیادی دارد. گفته میشود در این دیدار موضوعات متعددی مطرح شدهاند؛ از تعرفههای تجاری تا موضوعات ژئوپلیتیکی از جمله جنگ اوکراین. این سفر نشان میدهد که بریتانیا موفق شده است بار دیگر ترامپ را در مسیر مخالفت با پوتین قرار دهد؛ موضعی که ترامپ پیشتر نداشت. او اخیراً همراستا با منافع لندن، به کرملین ضربالاجل داده است.
در نهایت، آنچه به سیاست ایران مربوط میشود نیز در این رقابتها قابل تحلیل است. امروز مدیریت پرونده ایران در غرب، در حال انتقال از کاخ سفید به اروپا است. "مکانیزم ماشه" که اروپاییها بهشدت بر آن تأکید دارند، مؤید این جابهجایی است. اروپاییها مایلاند با دیپلماسی ایران را عقب برانند، در حالیکه نتانیاهو طرفدار اقدام نظامی و بهرهگیری از قدرت سخت آمریکاست.
بهعنوان تحلیل نهایی، باید تاکید کرد که: سیاستگذاران ایرانی باید نسبت به این تحرکات هوشیار باشند. حضور دیپلماتیک فعال در لندن میتواند کمک کند اطلاعات دقیقتری بهدست آید و تحلیلها از حد حدس و گمان فراتر رود. در غیر این صورت، تنها میتوانیم بر اساس شواهد رسانهای و تحلیلهای غیررسمی، سناریوهایی را مطرح کنیم.