چرا آمریکا دستِ دوستیِ دولتهای ملی ایران را نمیفشارد؟
آزمون پنجم
اگرچه انتظار میرود رئیسجمهور پزشکیان حضور متفاوتی به نسبت سلف خود در نیویورک داشته باشد اما باید در نظر داشت که نزدیکی به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و تأثیر غیرقابل انکار لابی یهودی بر آرای هر دو نامزد و نیز اتفاقات اخیر در خاورمیانه در آستانۀ اولین سالگرد طوفانالاقصی (هفتم اکتبر/ نیمه مهر) مجال اندکی باقی گذاشته است.البته اینها تنها موانع پاسخ آمریکا و غرب به پیامهای مثبت تهران بعد از روی کار آمدن مسعود پزشکیان نیست. تجربۀ سیدمحمد خاتمی و حسن روحانی هم آنان را با این واقعیت آشناتر ساخته که رئیسجمهوری در ایران مبسوطالید نیست هرچند تفاوت رویکردها در هر دوره نشان میدهد مسلوبالاختیار هم نیست.
مطابق برنامه رئیسجمهوری ایران عصر دیروز (دوشنبه) در نشست سران میثاق آینده سخنرانی کرده و امروز (سهشنبه) هم در مجمع عمومی نطق خواهد کرد.
این یادداشت اما قبل از انجام هر دو نوشته میشود و طبعاً نسبت به آنها ذهنیتی ندارد ولی به نظر میرسد رئیسجمهوری جدید ایران در اولین سفر به نیویورک در این جایگاه بیش از سیاسیون و مقامات، نخبگان و سرمایهگذاران را هدف یا مخاطب خود قرار دهد و در همین راستا برخی پیشبینی کردهاند یکی از برنامهها افتتاح دفتر کنسولی باشد و اگر این اتفاق رخ دهد بهعنوان یک دستاورد اقتصادی و تجاری قابل ارائه است.
نکتۀ مورد نظر این یادداشت اما موضوع مهمتری است و آن هم اینکه هر بار در ایران دولتی اصطلاحاً ملی یا در تعریف مصطلح لیبرال یا با نگاه مثبت به غرب بر سر کار آمده و متناسب و متعاقب آن پیام دوستی به جهان و مشخصاً ایالات متحده فرستاده شده، انگار دستی در آمریکا به قصد رد و حتی قطع و شکستن آن به کار افتاده و اگر با مسعود پزشکیان نیز چنین کنند او پنجمین رئیس دولت طی 70 سال خواهد بود که قصد تنشزدایی با ایالات متحده را داشته/دارد، ولی مطابق رویه قبلی در 4 فقرۀ قبل کاری کنند که این اتفاق نیفتد و عملاً تنور دیگران را گرم کنند.
یادآوری 4 دولت گذشته که با حُسننیت نسبی با آمریکاییها وارد گفتوگو شدند اما پاسخ درخور نیافتند این ذهنیت منفی را ایجاد میکند که آمریکای لیبرال اساساً دوست ندارد در ایران دولت لیبرال بر سر کار باشد و اقتدارگرایی را ترجیح میدهند. تازه وقتی که کمونیسم دولتی برپا و بهعنوان دشمن مطرح بود چنین بودند چه رسد به بعد از فروپاشی کمونیسم روسی در اتحاد شوروی که به دنبال جایگزین کردن دشمن تازه در غیاب اتحاد شوروی بودند یا هستند تا معادلات از پیش طراحیشده را با قالب جدید منطبق کنند.
این گزاره اگرچه در ظاهر امر تناقضآمیز جلوه میکند ولی واقعیتهای تاریخی نشان میدهد چنین است و چون در زمانها و دورههای مختلف تکرار و هر بار به تضعیف دولت ملی یا لیبرال منجر شده نمیتواند تصادفی و موردی باشد و از یک روند حکایت میکند.
دولت ملی مصدق
ایرانیان تا قبل از کودتای 28 مرداد 1332 هرگز به اندازه روسیه و انگلستان به ایالات متحده بدبین نبودند. دکتر مصدق نیز با همین ذهنیت انتظار داشت در میانۀ احتلافات ایران با انگلستان بر سر ملی شدن نفت، آمریکا نقش میانجی را ایفا کند نه متحد بریتانیا را. بیشک بزرگترین بدبیاری مصدق تغییر آرایش جهانی با مرگ استالین در اتحاد شوروی و تغییر دولت در بریتانیا و نیز رئیسجمهوری در آمریکا بود.
بعد از کودتا البته توجیه علی امینی بهعنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران که در نطق او در مجلس انعکاس یافت این بود که «ادارۀ امور جهان در دست فرشتگان عالم بالا نیست بلکه کسانی با تمام اغراض و منافع و نظریاتی که دارند جهان را اداره میکنند و بیش از مسائل اخلاقی به منافع بازرگانی میاندیشند و در کمال صراحت اگرچه مخالف میل ما باشد مانع از هر تجارتی میشوند که به نحوی از انحا به منافع آنها لطمه بزند.»
شکی نیست که امینی میخواست کوتاه آمدن را توجیه کند اما مصدق هم برخلاف تصور رایج در مقابل آمریکا یکدندگی نکرد و نشانههای مثبت فرستاد و رفتار او در قبال آمریکا مانند انگلستان توأم با بدبینی نبود. این نوشته هم حول همین محور است که آمریکای لیبرال نهتنها کاری نکرد تا دولت لیبرال مصدق موفق شود بلکه به عکس برای ساقط کردن آن کوشید و این فرصت تاریخی را از ایران ستاند.
آیا به خاطر آن بود که آمریکا واقعاً بیم داشت ایران به دست کمونیستها بیفتد یا ارزشهای لیبرال در بیرون جامعۀ خودشان چندان اهمیت ندارد که نزد خودشان وگرنه از مصدق لیبرالتر آخر که؟!
به هر رو وقتی با همدستیِ انگلیسیها مصدق را ساقط کردند، یک سال و چند ماه بعد و روز جمعه 5 آذر 1333 طرح روی جلد مجله «تهران مصور» علی امینی وزیر وقت دارایی و رئیس کنسرسیوم را نشان میدهد که با اتکا به وامی که از آمریکا دریافت کرده قصد دارد بودجه را متعادل کند چون کفه بودجۀ 1700،000،000 تومانی از درآمدها سنگینتر است. (مرادشان از بودجه پیشبینی دخل و خرج و از درآمد ارقام قابل تحقق بود).
قضیه روشن است: از هر کمکی به مصدق لیبرال و ملی مضایقه کردند ولی با جانشینان او که نسبتی با اندیشههای لیبرالی نداشتند با تسامح برخورد کردند. شوروی هم البته با بدهی 11 تُنی طلا به ایران همین کار را کرد و تا مصدق بود بازپس نداد و بعد از کودتا رفتار متفاوتی نشان داد منتها دولت شوروی هیچ جا خود را به اصول لیبرالی متعهد نشان نداده بود.
دولت ملی بازرگان
25 سال بعد و در پی سقوط سلطنت مهمترین دغدغۀ آمریکا این بود که نیروهای چپ بر سر کار نیایند و اصطلاحاً ایران به آغوش کمونیستها درنغلتد. نخستوزیری بازرگان که نسبتی با این اندیشه نداشت علیالقاعده باید موجب نگاه مثبت ایالات متحده به حکومت تازه میشد اما در عمل به جای تقویت دولت بازرگان در تضعیف و سقوط آن کوشیدند.
نگاه کنیم بازرگان چه کرد و آنها چه واکنشی نشان دادند؟ دولت موقت دو بار با اشغال سفارت آمریکا در تهران و کنسولگری در تبریز مقابله کرد و در مهرماه هیئت ایرانی به سرپرستی مهندس بازرگان و عضویت دکتر یزدی، دکتر چمران و محمدمجتهد شبستری در الجزایر با زیبگنیو برژه ژینسکی(در ایران: برژینسکی) دیدار و مذاکره کردند و قرار نبود به شاه پناه بدهند. اما آنگونه که گابریل گارسیا مارکز در یکی از «یادداشتهای سهساله» نوشته شاه را با نام مستعار به آمریکا بردند تا پوست خربزه زیر پای کارتر بگذارند ولی در داخل هم حاصل آن اشغال سفارت و به تبع آن سقوط دولت بازرگان بود. به بیان دیگر حسننیت دولت بازرگان در مقابله با چپها را این گونه پاسخ دادند و بار دیگر خواسته یا ناخواسته به رادیکالیسم در ایران میدان دادند.
اصلاحات خاتمی
با شروع دولت اصلاحات هم انتظار میرفت آمریکا و غرب بهانههای گذشته را تکرار نکنند. هر چند اروپا سفیران خود را به تهران بازگرداند و از شدت بحران میکونوس کاسته شد اما واکنش آمریکا کمتر از انتظار و گاه مغایر آن بود.
رئیسجمهوری جدید ایران در گفتوگو با کریستین امانپور، خبرنگار ایرانی – آمریکایی پیامهای مثبتی فرستاد و در داخل سرزنش شد ولی طرف آمریکایی دست از تحریم – که البته قابل قیاس با دوران پساهستهای نبود- برنداشت. بیل کلینتون، رئیسجمهوری آمریکا نیز همهساله تحریمهای قبل را تمدید میکرد و با اینکه ایران در ماجرای عراق و افغانستان همراهی کرد اما اولی را به حساب خصومت دیرینه با صدام حسین و ناخرسندی از آتشبس گذاشتند و دومی را هم از بیم بازگشت و احیای سلطنت در سرزمین شرقی.
با اینکه رئیسجمهوری اصلاحطلب ایران از نخستین سران جهان بود که با قربانیان 11 سپتامبر (20 شهریور 1380) ابراز همدردی کرد اما تنها چند ماه بعد از آن جرج بوش، ایران را در محور شرارت و کنار عراق و کره شمالی قرار داد و پیگیر پرونده هستهای شد و صحبت از حمله نظامی هم درگرفت.
روحانی و برجام
نمونۀ نزدیکتر و ملموستر البته توافق هستهای ایران با 6 قدرت جهانی یا همان برجام بود و دیدیم نه خود رئیسجمهوری امضاکننده که بعدی از آن خارج شد که به هر حال به حساب آمریکا گذاشته میشود.
درست است که تصویب قانونی در ایران و در پایان دوران روحانی و در آغاز ریاستجمهوری جو بایدن موانعی بر سر احیای برجام قرار داد ولی بایدن میتوانست با صدور فرمانی در این راه گام بردارد اما کاری نکرد تا بار دیگر این گمانه قوت بگیرد که انگار آمریکاییها نمیخواهند دولتی کمتنشتر در تهران موفق شود و ترجیحشان تضعیف موقعیت آنها بود. بعد از خروج آمریکا از برجام هم یک لحظه برای تضعیف این توافق کوتاهی نکردهاند.
بحث بر سر این نیست که لابی اسرائیل در آمریکا قوی است و همان گونه که تندروها در داخل از برجام ناخرسند بودند و هستند اسرائیلیها هم خشم داشتند. در این باره هست که تا امیدی شکل میگیرد خود آمریکاییها از در تقابل وارد میشوند.
همانگونه که تا قرار بر برگزاری انتخاباتی به نسبت رقابتی میشود شبکههای برانداز متمایل با آمریکا مواضعی شبیه داخلیهای تندرو اتخاذ میکنند و توافق نانوشتهای وجود دارد که هر جا نسیمی از تحول و دموکراسی وزیدن گرفت و کسی یا جریانی برای کاهش شکافها و ترمیم گسلها کوشید سنگ بیندازند.
پزشکیان و برادری
حالا مسعود پزشکیان رئیسجمهوری جدید ایران است که در اوج تنش با پیام برادری به نیویورک رفته است. کاملاً مشخص نیست منظور او از برادری چندان که در کنفرانس خبری تهران گفت دقیقاً چیست ولی خشم اصولگرایان رادیکال را برانگیخته خاصه اینکه در اوج تنش در منطقه ابراز شده است.
با این همه چنان که در آغاز آمد به خاطر پیوندهای عمیق آمریکا با اسرائیل که به تعبیر نویسنده کتاب «لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا» یک رابطه عاشقانه از سوی آمریکاییهاست بعید است شاهد واکنش مناسبی از جانب واشنگتن باشیم و قضیه پیچیدهتر از آن است که با جملات امیدوارکننده حل و فصل شود.
رئیسجمهور جدید ایران البته تنها به تعابیر تعارفآمیز بسنده نکرده بلکه تکذیب یا انکار ارسال موشک به روسیه علیه اوکراین را میتوان به منزله پیام مشخصتری دانست. نکته مهم این است که حساسیت آمریکا درقبال ایران در وهله نخست و مانند گذشته نه پرونده هستهای است و نه حقوق بشر بلکه جنگ روسیه و اوکراین است و پزشکیان با علم به همین موضوع برای رفع حساسیت بر سر همکاری با روسیه کوشیده است. موضع او در قبال اسرائیل هم نه چون قبل ایدئولوژیک و با تأکید بر نفی کامل که در تقبیح آدمکُشی است تا در ادبیات مشترک جهانی بگنجد.
با این پیشینه توپ در زمین آمریکاییهاست که تا چه اندازه گفتمان تازه را تقویت میکنند؟
دموکراسی ایرانی نیازی به همراهی آمریکاییها ندارد اما این واقعیت که تا نسیمی از تحول میوزد در آن سو به جای همراهی نهایت تلاش خود را به کار میبندند تا آرمان دموکراسی و آزادی محقق نشود قابل تأمل است و قضیه فراتر از نوع مواجهه با چهار دولت مصدق، بازرگان، خاتمی و روحانی است و میتوان به آثار جنگ بر آرمان دموکراسی اشاره کرد و کافی است به یاد آوریم حال و هوای سال 58 چه بود و از نیمه دوم 59 چه شد؟
با این همه شاید پرسیده شود پزشکیان در نیویورک دنبال چیست؟ همان که بارها گفته. ترسیم تصویری دیگر از ایران تا به بازگشت و جذب سرمایه بینجامد و در بهبود اقتصاد به کار آید.
اگر قرار باشد با پزشکیان و حسن نیت او نیز چنان کنند که قبلاً با مصدق (کودتا)، یا با بازرگان (پناه دادن به شاه)، همچنین خاتمی (قرار دادن ایران در محور شرارت) و صد البته با روحانی (خروج از برجام) آنگاه این انگاره درمیگیرد که آیا آمریکا نسخۀ دموکراسی را تنها برای محدودۀ 50 سرزمین خود تجویز میکند و در جاهای دیگر تعریفی جدا دارد که همراهی نمیکند؟
نوع رفتار با حسننیت و پیامهای مثبت رئیسجمهور پزشکیان میتواند پاسخ کهنه یا تازه به این پرسش باشد. در پاسخ کهنه شاهد تکرار مدلهای پیشین خواهیم بود و در پاسخ تازه باید رفتار متفاوتی سر زند.