درباره حضور هیئت ایرانی در نیویورک و نقشی که در شکستن بنیانهای منازعه علیه ایران میتواند بازی کند
سفری برای گشایش
درحالیکه استثناگرایان انسدادباور، حواشی نامربوط به مسئله سیاست خارجی را پیرامون اولین سفر رئیسجمهور پزشکیان، برجسته و بازنمایی میکنند که از بد حادثه (برای ایشان!) در همین فقره نیز معطوف به همراهی تنها ۱۲نفر در این سفر، آچمز شدهاند؛ افکار عمومی، سپهر سیاسی و الزامات سیاست مصلحانه عادیساز، اما انتظارات و مطالباتی گشایشگر از رئیسجمهور و همراهان، طلب میکند.
همراهی دیپلماتهای کهنهکار و متخصصان برجسته سیاست خارجی (محمدجواد ظریف، عباس عراقچی و تختروانچی) که در سپهر سیاسی داخلی و خارجی، بهعنوان مردان دیپلماسی و مذاکره، شناخته میشوند، امید به عبور از وضعیت انسدادی کنونی را فزونی بخشیده است. از آنجایی که پروژه دشمنان ایران در سالیان اخیر شکاف ملت و حاکمیت بوده و این پروژه از مسیر تحریم و انزوای ایران پیش برده شده است، اکنون که این پروژه در داخل و پس از برگزاری انتخاباتی متفاوت، در داخل به چالش کشیده شده است؛ این انتظار شکل و شمایلی جدید پیدا کرده و اذهان عمومی را نسبت به پیشروی سیاست عادیسازانه در سیاست خارجی، در وضعیتی امیدوار قرار داده است.
گام بعدی دولت «مصالحه ملی»، پیگیری ِسیاست پویا و دیپلماسی فعال برای شکستن اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی ایران است. از این رهگذر میتوان انتظار داشت تا سیاستمردان همراه رئیسجمهور، با بهرهگیری از همه امکانات و ظرفیتهای عرصه جهانی، منطقهای و داخلی، مقدمهای را که بر آن اساس، شکاف ملت و حاکمیت توسط دشمنان، پیش برده میشد، متزلزل سازند.
محور قرار دادن ایران و منافع ملی ایران، در دولتی که با شعار «برای ایران»، مورد اعتماد اکثریت مشارکتکنندگان قرار گرفته است، دیپلماسی گشایشگرایانهای متفاوت از گذشته را روی میز رئیسجمهور قرار داده است. ازاینرو، میطلبد تا با عبور از برخی ملاحظات انسدادباورانه، با محوریت منافع ملی ایران، آرایش سیاسی جدیدی در عرصه بینالمللی برای استیفای منافع ملی ایران رقم زده شود.
شکستن تصوری کاذب در عرصه بینالمللی که در آن ایران در منازعات بینالمللی، در یک طرف ماجرا قرار دارد، طرح مسئله فلسطین از مسئلهای مذهبی به مسئلهای انسانی و حقوقبشری، میتواند صورتی جدید از سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را رونمایی کند.
سیاست خارجی ایران به وقت اکنون، نیازمند عبور از فهم رئالیستی قدرتباور محض که منازعه و تقابل زائیده و نتیجه محتوم آن است به بهرهگیری همزمان از امکانات و ظرفیتهای مکتبهای لیبرالیستی و سازهانگاری است. متخصصان روابط بینالملل، مناسبات بینالمللی را در ذیل دو مکتب اصلی رئالیسم و لیبرالیسم تبیین و بررسی میکنند.
در مکتب رئالیسم، قدرتمحور مناسبات بینالمللی دانسته میشود. کنشگران بینالمللی، اخلاق و حقوقبشر در این مکتب درجه و ارزشی ثانوی دارند. قدرتگرایان به مناسبات سیاسی بینالمللی بدبین هستند. برعکس در مکتب لیبرالیسم، اقتصاد جهانی، اقتصاد بازار، حقوقبشر و اخلاق دارای اهمیتی حتی بیشتر از قدرتاند. کنشگران، نهادها و سازمانهای بینالمللی ارزش تعیینکنندهای دارند و بر فضای مناسبات سیاسی، خوشبینی حاکم است.
برخی متفکران عرصه روابط بینالملل از مکتب جدیدی به نام «سازهانگاری»، رونمایی کردهاند. سازهانگاری گرچه جریان اصلی(Main Stream) نیست و به اندازه آن دو، جایگاه پیدا نکرده؛ اما مکتب مطرحی است. در سازهانگاری، چیزی بین این دو مکتب دیده میشود. قدرت و حقوقبشر، هر دو مدنظرند. کنشگران بینالمللی، قواعد و هنجارها هم اهمیت دارند. چندجانبهگرایی در این مکتب حاکم است. سازهانگاران طیف متنوعی هستند، اما اشتراکاتی دارند؛ تعامل دولتها اهمیت دارد. منافع و هویتها اهمیت دارد. امکان بازقوام هویتها وجود دارد.
چانهزنی در عرصه سیاست بینالملل اهمیت پیدا میکند. تصمیمها در سطوح مختلف صورت میگیرد. بهرهگیری دیپلماتهای برجسته ایرانی از ظرفیتهای عرصه سیاست بینالمللی و شکافهای سیاست جهانی، رئالیستهای منازعه باور جهانی را در شرایط تزلزل در تصمیمگیری قرار خواهد داد. اکنون، جمهوری اسلامی ایران برای ترمیم شکاف برآمده از غلبه سیاست منازعه در عرصه بینالمللی، نیازمند بهرهگیری از ظرفیتهای همزمان امکاناتی است که راهبردهای رئالیستی، لیبرالیستی و سازهانگارانه، روی میز سیاست قرار داده است.
اتخاذ این رویکرد، جمهوری اسلامی ایران را در زیرسطوح مختلف سیاست بینالمللی، با طیفهای وسیعتری از اقطاب سیاست جهانی همراه خواهد ساخت، پروژه ایرانهراسی منازعهآفرینان صهیونیستی را خنثی خواهد کرد، منافع و مصالح ملی ایران را از آسیبهای تقابل و منازعات کشورهای دیگر مصون خواهد کرد و امکان سیاستورزی مبتنی بر موازنه مثبت را برای غلبه بر تهدیدات بینالمللی، وسعت خواهد بخشید.