| کد مطلب: ۱۲۴۰۰

یک انقلابی در آمریکا

بازخوانی کارنامه مبارزاتی دکتر ابراهیم یزدی

یک انقلابی در آمریکا

سال گذشته در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و به مناسبت دهه فجر روزنامه هم‎میهن به معرفی و بیان فعالیت مبارزاتی برخی چهرههای انقلابی و اثرگذار در پیشبرد فعالیت انقلابیون پرداخت؛ چهرههایی که بهعنوان معترضان به حکومت پهلوی، هم تجربه زندان و شکنجه ساواک را داشتند و هم در راستای تحقق اهداف این جنبش فرازونشیب بسیاری را تجربه کردند. افراد مذکور با جریانهای فکری مختلف اما همسو با انقلاب آیتالله محمودطالقانی، آیتالله سیدعلی خامنهای، اکبر هاشمیرفسنجانی، بهزاد نبوی و محمدرضا مهدویکنی بودند. امسال هم در ادامه همان روند به معرفی دیگر چهرههای انقلابی که در داخل و خارج از کشور به برنامهریزی  و هماهنگی برای پیروزی انقلاب اسلامی ایران مشغول بودهاند، میپردازیم.

 

 

وقتی کارنامه و زندگینامه ابراهیم یزدی را مرور می‌کنیم، به وضوح می‌بینیم که از دوران نوجوانی فعال سیاسی بوده و در کنار چهره‌هایی مانند مهدی بازرگان و عزت‌الله سحابی، فعالیت‌های گسترده‌ای از دهه 30 تا پیروزی

انقلاب انجام داده است که این فعالیت‌ها به دو مقطع تقسیم می‌شود. سال‌های ابتدایی فعالیت تا سال 1339 که با مبارزه در راه آرمان‌های محمد مصــــــدق همراه بود و پس از آنکه با مهاجــــرت و حضور در آمریکا آرام‌آرام به سمت مبارزات انقلابی آیت‌الله سیدروح‌الله خمینی گرایش پیدا کرد و تا آنجا پیش رفت که او تمام مدت حضور امام در پاریس را در کنار ایشان بود و همراه با هم 12 بهمـــــــن 1357 به ایران برگشتند؛ بازگشتی که

در ابتدا برای یزدی خوش‌یمن بود و پس از سال‌ها فعالیت سیاسی حضور در عرصه قدرت را تجربه کرد اما این حضور کوتاه بود و از سال 1363 او تنها به‌عنوان یک فعال سیاسی دور از نهاد قدرت خود را نشان داد و تا جایی پیش رفت که 3بار زندانی شد و سرانجام در سال‌های کهولت سن طعم زندان سیاسی را بچشد.

 

 

 

سال‌های کودکی و نوجوانی

سوم مهر 1310، ابراهیم یزدی، فرزند صادق در محله بازارچه آقامعصوم شهر قزوین متولد می‌شود. البته آنطور که خود ابراهیم یزدی در زندگینامه‌‌اش نوشته، اصالت آنها مربوط به شهر یزد است و پدربزرگش بوده که از یزد به قزوین مهاجرت می‌کند. در همان دوران کودکی، شهر محل زندگی خود را تغییر داده و درحالی‌که شش ساله بود، همراه با خانواده راهی تهران می‌شود. برای دوران تحصیل ابتدا به مدرسه مولوی می‌رود اما به علت تغییر محله، از سال دوم تا ششم ابتدایی را در دبستان ادب سپری می‌کند تا دوران دبیرستان از راه رسید و به دبیرستان دارالفنون رفت. از این مقطع است که ابراهیم یزدی روند زندگی سیاسی – مذهبی خود را آغاز می‌کند.

خودش گفته که در همین دوران تفکرات سیاسی – اجتماعی در او جریان داشته است: «انشای من خوب بود به‌خصوص در سیکل دوم، مطالب اجتماعی و سیاسی می‌نوشتم و آقای مظاهری [معلم ادبیات] مشوق من بود و از من می‌خواست که انشای خودم را سرکلاس بخوانم.» اما آنچه تاثیر مهمی در سال‌های دبیرستان روی ابراهیم یزدی می‌گذارد و در واقع باعث می‌شود تا او وارد مسیر سیاسی شود، حضور معلمی به نام سیدکمال‌الدین نوربخش به‌عنوان معلم فلسفه و کلام در مدرسه بوده است. یزدی درباره معلم خود در خاطراتش نوشته: «او چیزی بیش از یک معلم فقه و شرعیات بود. به‌غایت معتقد و مؤمن و خوش‌فکر بود. حرف‌های جالبی برای بچه‌ها می‌زد. بسیاری از حرف‌های او در ذهنم زنده است و بارها در زندگی و تجربه اجتماعی و در مناسبات سیاسی به یاد او بوده‌ام.» آشنایی با سیدکمال‌الدین نوربخش باعث می‌شود ابراهیم یزدی در سال‌های دبیرستان با تشویق او وارد «انجمن اسلامی جوانان امیرکبیر» شود؛ انجمنی که در سال 1322 پایه تشکیل «نهضت خداپرستان سوسیالیست» را بنا می‌نهد و در سال 1325، ابراهیم یزدی از طریق برادر بزرگترش وارد این نهضت شده و پس از آن هسته مرکزی دانش‌آموزی نهضت را تشکیل می‌دهند. حضور در جلسه‌های نهضت، تاثیر مهمی روی ابراهیم یزدی می‌گذارد؛ به گونه‌ای که خودش می‌گوید: «عضویت و فعالیت در نهضت خداپرستان سوسیالیست تأثیر بسیار عمیقی در ذهن و دیدگاه‌های سیاسی من برجای گذاشت. در واقع بعد از تربیت خانوادگی... و تجربیات بسیار باارزش عینی و واقعی از زندگی و جامعه، حضور و فعالیت در نهضت خداپرستان سوسیالیست اثرات درازمدت خود را در شکل‌گیری روحیه و گرایشات سیاسی و اجتماعی من بر جای گذاشته است.»

 

دانشگاه و آغاز راه سیاسی

هر چند پدرش در سال‌های دبیرستان مخالف ادامه تحصیل ابراهیم بوده، اما او بر درس خواندن پافشاری می‌کند و در نتیجه سال 1328 وارد دانشگاه در رشته داروسازی شده و در همان سال‌ها فعالیت صنفی در دانشگاه را آغاز می‌کند و نماینده همکلاسی‌هایش در سازمان دانشجویان دانشگاه تهران می‌شود (در این سازمان با سرور طلیعه، آشنا شده و یک‌سال پس از کودتای 28مرداد، با او ازدواج می‌کند.). همچنین از سال اول دانشگاه، عضو شوراهای مرکزی و هیئت اجرایی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران می‌شود. یکی دیگر از نکته‌های مهم سال‌های دانشجویی او، حضور در جلسات قرآن آیت‌الله محمود طالقانی در مسجد هدایت بوده است.  

در همان اولین سال حضور در دانشگاه، زمان برگزاری انتخابات مجلس شانزدهم از راه می‌رسد و نهضت خداپرستان سوسیالیست تصمیم به حمایت از کاندیداتوری «سیدمهدی رضوی‌قمی» می‌گیرد و به‌دنبال همین موضوع، در گعده‌های داخلی‌شان ابراهیم یزدی بعضاً نطق‌های سیاسی را بیان می‌کند. نکته مهم درباره نهضت خداپرستان سوسیالیست به نوع فعالیت‌شان برمی‌گردد. آنها فعالیت‌شان به صورت رسمی نبوده و به عبارتی زیرزمینی فعالیت می‌کردند. موضوع مهم دیگر درباره نهضت خداپرستان سوسیالیست این است که آنها هر چند ایدئولوژی‌محور بودند، اما به نظر می‌رسد در کنار ایدئولوژی، در ذهن، فعالیت مسلحانه را هم مدنظر داشته‌اند، چنانچه ابراهیم یزدی در خاطرات خود گفته که در برخی گردش‌های دست‌جمعی که نهضت در خارج از شهر برقرار می‌کرده، به اعضا آموزش تیراندازی داده می‌شده است.

به هر ترتیب، آنها در انتخابات مجلس شانزدهم از رضوی حمایت می‌کنند اما او نمی‌تواند به مجلس راه یابد. پس از شکست در انتخابات، محمد نخشب، دبیرکل نهضت پیشنهاد می‌دهد که آنها فعالیت خود را از حالت زیرزمینی خارج کرده و رو به فعالیت علنی بیاورند اما این پیشنهاد با استقبال اعضا روبه‌رو نمی‌شود، در نتیجه نخشب از نهضت انشعاب کرده و این گروه وارد دوران ضعف می‌شود و در نهایت سال 1332 فعالیتش متوقف می‌شود.  یکی دیگر از فعالیت‌های سیاسی ابراهیم یزدی در دوران دانشجویی، به جریان انتخابات مجلس هفدهم در سال 1330 برمی‌گردد. او در این سال پیشنهاد تاسیس «جمعیت قزوینی‌های مقیم تهران» را می‌دهد و عضو هیئت رئیسه این جمعیت می‌شود و در جریان انتخابات مجلس از «سیدضیاءالدین حاج‎سیدجوادی» یکی از روحانیون طرفدار مصدق حمایت می‌کنند و موفق می‌شوند او را به مجلس برسانند. این جمعیت هر چند کار خود را با موفقیت شروع کرد اما عمر طولانی نداشت و پس از کودتای 28 مرداد تعطیل شد.

 

نهضت مقاومت ملی

پس از کودتای 28مرداد، یزدی توسط عزت‌الله سحابی از وجود سازمانی زیرزمینی خبردار می‌شود و به این طریق راهی نهضت مقاومت ملی ایران شده و از آنجا که دانشجو بود، عضو کمیته دانشگاه نهضت می‌شود. ابراهیم یزدی در این کمیته، وظیفه تماس با دانشجویان و جذب آنها را برعهده می‎گیرد. در کنار فعالیت در کمیته دانشگاه، او در جریان تجمعاتی که توسط نهضت برگزار می‌شد، فعال بوده و به علت حضور در همین تجمعات، برای اولین بار بازداشت می‌شود. 21 آبان 1332 به‌دنبال تظاهراتی که در نقاطی از تهران برگزار شده بود، یزدی در چهارراه امیراکرم بازداشت شده و همراه با 30 نفر دیگر به پادگان جی منتقل می‌شود اما همان شب او و عده دیگری را آزاد می‌کنند.

یک سال بعد، در بهار 1333 وارد انتشارات نهضت مقاومت ملی می‌شود و در انتشار بیانیه‌ها، اطلاعیه‌ها و روزنامه «راه مصدق» همکاری می‌کند. در همان هفته‌های ابتدایی حضورش در انتشارات، با همسرش سفری به شیراز انجام می‌دهد. به تهران که برمی‌گردد متوجه می‌شود که عزت‌الله سحابی و محمدحسن عسگری بازداشت شده‌اند. با شنیدن خبر بازداشت دوستانش، سری به خانه عسگری می‌زند اما زنگ خانه که به‌صدا در‌می‌آید، ماموران ابراهیم یزدی و همسرش را بازداشت می‌کنند و به فرمانداری نظامی می‌برند. در آنجا سرور طلیعه مورد بازجویی قرار می‌گیرد و بعد از بازجویی، او و همسرش آزاد می‌شوند.

سال 1334، چند ماه پس از اینکه مدرک دکتری را دریافت کرده بود، به کمیته اجرایی نهضت مقاومت ملی منتقل می‌شود، یک سال بعد مهدی بازرگان همراه عده دیگری از جمله آیت‌الله مرتضی مطهری اقدام به ایجاد تشکلی به نام «متاع» یا همان «مکتب تربیتی اجتماعی عملی» می‌کند و ابراهیم یزدی نیز عضو متاع می‌شود. در همین زمان با توجه به حضورش در کمیته اجرایی نهضت، از آنجا که کارمند شرکت داروسازی بود، زیاد به سفر می‌رود و از همین فرصت استفاده کرده و در سفرها، وضعیت نهضت را در استان‌ها مورد بررسی قرار می‌دهد. در یکی از این سفرها که در شهریور 1336 به خراسان داشت، جلسه‌ای را با برخی افراد از جمله علی شریعتی برگزار می‎کند. فردای روز جلسه متوجه می‌شود که حاضران در آن جلسه بازداشت شده و قرار است او هم بازداشت شود، از طرف دیگر در تهران نیز همان روز 70 نفر از جمله مهدی بازرگان و یدالله سحابی بازداشت شده بودند. به‌دنبال همین موضوع و برای پیشگیری از بازداشت، او با خانواده‌اش راهی گرگان می‌شود و به مدت یک‌ماه‌ونیم در شمال کشور زندگی می‌کند و پس از آن به تهران برمی‌گردد اما بازداشت نمی‌شود.

 

جبهه ملی دوم

از سال 1336، دوشنبه هر هفته جلسه‌هایی در دفتر شرکت «آربل» که متعلق به عباس امیرانتظام بود، برگزار می‌شود که در این جلسه‌ها ابراهیم یزدی همراه با افرادی مانند داریوش فروهر و مهدی بازرگان حضور پیدا می‌کنند. اواخر سال 1338 تصمیم بر این می‌شود که با توجه به تغییراتی که احتمالاً در جهان و وضعیت ایران رخ خواهد داد، نهضت پس از 6سال فعالیت مخفی خود را کنار گذاشته و فعالیت علنی را آغاز کند. بر همین اساس ابراهیم یزدی مامور می‌شود که یکی از افرادی باشد که مذاکره با اعضای نهضت را برای قانع کردن آنها در مسیر علنی شدن فعالیت‌ها و پیوستن به جبهه ملی دوم انجام دهد و در نهایت سال 1339 جبهه ملی دوم تشکیل می‌شود؛ اما با مخالفت جبهه ملی دوم روبه‌رو می‎شود و مسیر جداگانه‎ای را در پیش می‎گیرد. از آنجا که ابراهیم یزدی برای ادامه تحصیل در شهریور 1339 به آمریکا می‌رود، ادامه فعالیت سیاسی و مبارزاتی او به خارج از کشور منتقل می‎شود.

 

مبارزه در آمریکا

از سال 1337، مدارکش را برای ادامه تحصیل به آمریکا ارسال می‌کند و مجوز تحصیل را می‌گیرد اما به علت فعالیت‌های سیاسی که در ایران داشت، به او پاسپورت نمی‌دهند و مهاجرت علمی منتفی می‌شود. این مشکل در سال 1338 حل شده و او موفق به دریافت پاسپورت می‌شود. پس از رفع ممنوعیت، برادر بزرگترش او را قانع می‌کند که یک‌بار دیگر برای ادامه تحصیل در آمریکا تلاش کند و در نهایت شهریور 1339 او راهی آمریکا می‌شود.

پس از حضور در آمریکا، بلافاصله فعالیت سیاسی را شروع می‌کند و در سال 1340 همراه با علی شایگان و محمد نخشب، جبهه ملی شاخه آمریکا را راه‌اندازی می‌کند و عضو هیئت اجرایی آن می‌شود. یک سال بعد، توسط مهدی بازرگان مطلع می‌شود که قرار است نهضت آزادی در خارج از کشور فعالیت خود را آغاز کند و در نتیجه او در این مسیر با بازرگان همکاری می‌کند. پس از تشکیل نهضت آزادی در خارج از کشور، فعالیت‌های یزدی اوج می‌گیرد. در همان زمان، سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 تشکیل می‌شود و با نهضت آزادی در خارج از کشور ارتباط خوبی برقرار می‌کند و برخی از اعضا نهضت، جذب سازمان می‌شوند. ارتباط خوب سازمان و نهضت تا آنجا بوده که ابراهیم یزدی مجله‌ای با نام «پیام مجاهد» منتشر می‌کند که در این مجله متون سازمان و دفاعیات اعضا در دادگاه را منتشر می‌کنند. این ارتباط خوب تا سال 1354 ادامه پیدا می‌کند اما در این سال به‌دنبال تغییر ایدئولوژی که در سازمان رخ می‌دهد، ارتباط نهضت آزادی و ابراهیم یزدی با سازمان مجاهدین قطع می‌شود.

یکی دیگر از فعالیت‌های مهمی که در همان مقطع انجام می‌شود، تشکیل انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا با همکاری مشترک ابراهیم یزدی و مصطفی چمران در سال 1346 بوده است. پیش از تشکیل انجمن اسلامی، اتفاق مهم دیگری که به صورت مشترک برای یزدی و چمران رخ می‌دهد، تشکیل گروه «سماع» یا همان «سازمان مخصوص اتحاد و عمل» در نهضت آزادی بود که از طریق همین گروه، آنها با  دولت سوسیالیستی جمال عبدالناصر در مصر ارتباط گرفته و در سال‌های 1343 و 1344 سفرهایی را به مصر برای آموزش‌های نظامی انجام می‌دهند و این آموزش‌ها تا سال 1345 در جریان بوده است.

 

حضور در پاریس

طی سال‌هایی که در آمریکا حضور دارد، از سال 1344 ارتباط با آیت‌الله سید روح‌الله خمینی را که در تبعید بود آغاز می‌کند و سه بار برای دیدار با ایشان راهی عراق می‌شود. در آذر 1344 و خرداد 1356، سفرهایی به عراق انجام می‌دهد اما سومین سفر در مهر 1357 با اتفاق مهمی همراه می‌شود. او به عراق می‌رسد و متوجه می‌شود که آیت‌الله خمینی قصد ترک عراق را دارد. یزدی درباره سومین سفرش به عراق که منجر به سفر به پاریس شد، نوشته است: «وقتی جنبش اسلامی ایران با توجه به پیام‌های پی‌درپی امام اوج گرفت، من به نجف رفتم... وقتی به خدمت امام رسیدم، امام عازم خروج از خانه و ترک عراق بودند. از آن لحظه من با امام بودم، از عراق [به مرز] بصره رفتیم و چون در بصره اجازه اقامت [در کویت] به آقا را ندادند بار دیگر به عراق بازگشتیم و آقا تصمیم گرفتند به فرانسه بروند و تصمیم در میان ناباوری همراهان ایشان بحمدالله انجام شد.»

نکته جالب توجه درباره حضور آیت‌الله خمینی در پاریس این است که نهضت آزادی مدعی شده بود که ابراهیم یزدی در تصمیم‌گیری آیت‌الله خمینی برای حضور در فرانسه نقش داشته و به عبارتی یزدی بوده که ایشان را قانع کرده که از سفر به سوریه پیشمان شده و راهی پاریس شوند اما این موضوع ابتدا توسط سیداحمد خمینی و سپس توسط امام خمینی تکذیب شد. امام خمینی در وصیت‌نامه خود در ارتباط با این موضوع نوشته است: «بعضی‌ها ادعا کرده‌اند که رفتن من به پاریس به وسیله آنان بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت با مشورت احمد، پاریس را انتخاب نمودم زیرا در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود؛ آنان تحت نفوذ ‌شاه بودند ولی پاریس این احتمال نبود.»

به هر ترتیب، پس از سفر آیت‌الله خمینی به فرانسه، ابراهیم یزدی نیز عازم پاریس می‌شود و با توجه به تسلطی که در زبان انگلیسی داشته، وظیفه مترجمی ایشان به او سپرده می‌شود. این حضور دائم در کنار امام به‌عنوان مترجم، باعث شده بود تا در فرانسه این شائبه ایجاد شود که ابراهیم یزدی، سخنگوی آیت‌الله خمینی است، موضوعی که باعث می‌شود بین او و بنی‌صدر اختلاف ایجاد شود و کار به جایی می‌رسد که رسماً اعلام می‌شود که آیت‌الله خمینی سخنگو ندارد؛ چنانچه در یکی از گزارش‌های ساواک آمده است: «در محل اقامت آقای خمینی نوشته‌ای به زبان فارسی، فرانسه، انگلیسی به دیوار نصب گردیده، مبنی بر اینکه آقا هیچ سخنگویی ندارد و خود به سوالات پاسخ می‌دهند.»

یکی دیگر از حاشیه‌هایی که در فرانسه رخ می‌دهد، موضوع سفر شاپور بختیار به پاریس بوده است. در بهمن 1357 نهضت آزادی با محوریت مهدی بازرگان در تهران و ابراهیم یزدی در پاریس، تلاش می‌کند تا دیداری بین بختیار و آیت‌الله خمینی برگزار شود، این موضوع در پاریس تبدیل به خبر می‌شود و رادیو هم خبر این دیدار احتمالی را پخش می‌کند اما پس از انتشار خبر، آیت‌الله خمینی برای این دیدار شرطی می‌گذارد که عملاً دیدار را منتفی می‌کند. ایشان اطلاعیه‌ای صادر کرده و در آن می‌آورد: «آنچه ذکر شده است که شاپور بختیار را با سمت نخست‌وزیری، من می‌پذیرم، دروغ است بلکه تا استعفا ندهد او را نمی‌پذیرم چون او را قانونی نمی‌دانم.» در گزارش‌های ساواک آمده است: «شب هنگام مورخ 8/11/57، اعلامیه آیت‌الله خمینی در زمینه نحوه ملاقات با آقای شاپور بختیار به‌عنوان نخست‌وزیر تلفنی به تهران اعلام شده تا انتشار یابد. مفاد اعلامیه مذکور به اصرار مهدی عراقی و ابوالحسن بنی‌صدر (از نزدیکان آیت‌الله خمینی) منتشر و گفته شده قطب‌زاده، یزدی و مدنی در ایران با انتشار اعلامیه مخالفت و انتخاب روش معتدل را پیشنهاد نموده‌اند. آیت‌الله خمینی از این‌که تعدادی از اطرافیانش به نام او سخن ‌می‌گویند، ناراحت است، منظور آیت‌الله خمینی قطب‌زاده و یزدی هستند.»

 

از دولت موقت تا زندان

به هر ترتیب، حضور پرحاشیه در فرانسه و درگیری‌ها و اختلاف‌نظرهایش با ابوالحسن بنی‌صدر در بهمن 1357 به پایان می‌رسد و او همراه با امام خمینی در 12 بهمن 1357 به ایران برمی‌گردد. با بازگشت به ایران، عضو شورای انقلاب می‌شود و پس از تشکیل دولت موقت، ابتدا از سوی مهدی بازرگان به‌عنوان معاونت نخست‌وزیری انتخاب می‌شود اما پس از استعفای کریم سنجانی از وزارت امور خارجه، صندلی این وزارت‌خانه در اردیبهشت 1358 به یزدی سپرده می‌شود و تا پایان کار دولت موقت، این پست را در اختیار داشته است. طی همین مدت در اردیبهشت 1358، حکمی از امام خمینی می‌گیرد و درحالی‌که در دولت مشغول به کار بود، به صورت همزمان سرپرست مؤسسه کیهان می‌شود. در حکمی که امام خمینی برای یزدی صادر می‌کند، می‌نویسد: «جنابعالی، که شایستگی و قدرت اداری‌تان محرز است...» جمله‌ای که نشان می‌دهد مدیریت ابراهیم یزدی چه جایگاهی در اندیشه امام داشته است.  طی زمان حضور در دولت موقت، گفته شده که دو بار برای ترور او برنامه‌ریزی شده که هیچ‌یک از آنها موفقیت‌آمیز نبوده است، چنانچه در گزارش سفارت آمریکا در ارتباط با ترور آیت‌الله مرتضی مطهری آمده است: «گروهک فرقان صبح روز 2 می‌[12 اردیبهشت] با برقراری تماس تلفنی با دفتر روزنامه آیندگان و خبرگزاری آسوشیتدپرس مسئولیت ترور آیت‌الله مطهری را برعهده گرفت... فرد تماس‌گیرنده با دفاتر رسانه‌ها خاطرنشان کرده است که ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه، عباس امیرانتظام، معاون نخست‌وزیر و قطب‌زاده، مدیر رادیو تلویزیون در صدر لیست اهداف بعدی این گروهک قرار دارند.»  پس از استعفای دولت موقت، در آذر 1358 حکمی از سوی امام خمینی دریافت می‌کند و مامور رسیدگی به شکایات استان‌ها می‌شود. در بخشی از حکم امام خمینی به او آمده است: «شکایات بسیاری از استان‌های مختلف کشور رسیده است. جنابعالی ـ که مورد اعتماد‌‎ ‎‌اینجانب هستید ـ مأمور می‌باشید با هیأتی که به اینجانب معرفی خواهید نمود به استان‌های‌‎ ‎‌کشور سرکشی نموده؛ پس از رسیدگی به شکایات مردم، از موارد اختلاف، و اشخاص‌‎ ‎‌مختلف گزارشی تهیه نمایید، تا درباره آنان تصمیم مقتضی گرفته شود.» پس از آن، با شروع ثبت‌نام انتخابات اولین دوره مجلس، ابراهیم یزدی، نامزد انتخابات شده و به مجلس راه می‌یابد و 4سال در این سمت حضور دارد. این آخرین حضور ابراهیم یزدی در صحنه قدرت است و پس از آن دیگر او سمتی را در جمهوری اسلامی در اختیار نداشت و در ادامه عمر تبدیل به فعال سیاسی شد. طی این مدت، او سه بار در سال‌های 1364، 1376 و 1384 در انتخابات ریاست‌جمهوری کاندیدا شد که هر سه بار ردصلاحیت شد. پس از آن و با رسیدن زمان برگزاری انتخابات دوره دهم ریاست‌جمهوری، او نیز مانند بسیاری از فعالان سیاسی بازداشت و زندانی شد؛ اتفاقی که سه بار در سال‌های 1388، 1389 و 1390 تکرار شد و او حضور در زندان سیاسی را تجربه کرد. پس از آن با اوج‌گیری بیماری، قصد داشت برای درمان راهی آمریکا شود اما موفق به حضور نشد و در نهایت 5 شهریور 1396 در ترکیه درگذشت و در تهران به خاک سپرده شد.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی