| کد مطلب: ۵۴۲۹
این گروه خشن

این گروه خشن

عبدالجواد موسوی شاعر و روزنامه‌نگار باورم نمی‌شود. یعنی چه؟ شما باور می‌کنید؟ باور می‌کنید کسانی به محمود کریمی گفته باشند دیگر نامه امیرالمومنین به مالک اشتر

moosavi

عبدالجواد موسوی

شاعر و روزنامه‌نگار

باورم نمی‌شود. یعنی چه؟ شما باور می‌کنید؟ باور می‌کنید کسانی به محمود کریمی گفته باشند دیگر نامه امیرالمومنین به مالک اشتر را در مجالس عمومی نخوان؟ باور می‌کنید کسانی یافت شده‌اند که به شیخ حسین انصاریان گفته باشند، ضدانقلاب؟ آن‌هم فقط به این دلیل که شیخ حسین گفته است، در مواجهه با مخالفان و منتقدان ادب و اخلاق را رعایت کنید؟ یعنی ممکن است فردا روزی بریزند و مجلس شیخ حسین و محمود کریمی را به‌هم بزنند و به طرف آنها لنگه کفش و مهر پرتاب کنند و فریاد بزنند: مرگ بر منافق! مرگ بر ضد ولایت فقیه! یعنی ممکن است؟ اگر چنین شود، باور بفرمایید من یکی حتما و قطعا، سر از دیوانه‌خانه درخواهم آورد. بالاخره هرچیزی حدوحدودی دارد. غافلگیری و نسبیت هم اندازه‌ای دارد. نه اینکه از گروه‌های افراطی چنین کارهایی برنمی‌آید، نه. آنها در این سال‌ها نشان داده‌اند استعداد شگفتی برای غافلگیر کردن ما دارند. از حمله کردن به حسینیه جماران تا به‌هم‌زدن سخنرانی آقای ناطق نوری در حرم امام رضا(َع).آن هم در شب قدر. پس دوستان نشان داده‌اند چیزی به‌نام حدومرز و رعایت و این حرف‌ها برای‌شان کاملا بی‌معناست. کافی است اراده بفرمایند تا هرچه دل‌شان خواست در کسری از ثانیه به وقوع بپیوندد. اما بزرگانی که در این سال‌ها به این بهانه که دوستان افراطی دلسوزند و درنهایت دغدغه انقلاب و نظام را دارند، بر بسیاری از کارهای اشتباه آنها سرپوش گذاشتند یا بی‌اعتنا از کنار آنها گذشتند، به‌هوش باشند که این داستان ته ندارد. یعنی فکر نکنند، می‌توانند مصداق ضدانقلاب و ضد ولایت فقیه را همیشه خودشان تعیین کنند. آنها گز و معیاری به دست دوستان به‌زعم خودشان دلسوز داده‌اند که این گز و معیار ممکن است فردا به‌ضرر خودشان هم تمام شود. اینکه هر منتقدی را با برچسبی از میدان به‌در کنید و اصلا کوچک‌ترین سخنی را که خلاف پسند و سلیقه شما باشد به‌حساب دشمنی با خدا و پیغمبر بگذارید، نتیجه‌ای جز این نخواهد داشت. استفاده ابزاری از مفاهیم مقدس و ارزشی همیشه به‌نفع شما تمام نمی‌شود. شما به دوستان‌تان اینطور باورانده‌اید که وضعیت موجود، بهترین وضعیت ممکن در روی کره زمین است و از زمان بعثت حضرت رسول(ص) تا به‌امروز، اوضاع از این بهتر نبوده. خب کسی که چنین حرفی را باور کند، قطعا نمی‌تواند تاب بیاورد فردی از تریبونی رسمی به وضع موجود انتقاد کند. حتی اگر آن انتقاد از زبان نهج‌البلاغه بیان شود. از منظر آن بنده‌خدا، نهج‌البلاغه در اینجا حکم همان قرآن بر سر نیزه کردن را دارد. یعنی کسانی درصددند تا با مفاهیم دینی به جنگ اصل دین بروند! بله. به همین راحتی است. تفسیر ظاهری از مفاهیم دینی و آیات و روایات، مگر جز این است. کتاب «10روز با داعش» را بخوانید. اغلب داعشیان چند آیه بیشتر از قرآن نمی‌دانند و اگر کسی اندک دانشی در علوم و ادبیات دینی داشته باشد، می‌تواند آنها را محکوم کند اما مگر گوشی برای شنیدن دارند این جماعت؟ چند آیه را شنیده‌اند و حکم به ظاهر کرده‌اند. کافی است به این ساده‌لوحی کمی شور و هیجان جوانی هم بیفزایی، اندکی خرافات هم ضمیمه‌اش کنی و جهانی را به آشوب بکشی.
متاسفانه در سال‌های اخیر روز‌به‌روز از مواجهه معرفت‌شناسانه و دردمندانه با معارف دینی و معنوی فاصله گرفته‌ایم. اصل را بر شعارهای تند و هیجانی گذاشته‌ایم و به خیال خام خودمان به مقصد نزدیک شده‌ایم درحالی‌که اینطور که باد می‌آید و شاخه می‌جنبد، به‌زودی این قطار ترمزبریده، سر از جاهای وحشتناکی در خواهد آورد. گیرم به مقصد هم برسد، با این دست‌فرمان و این نحوه پذیرایی از مسافران قطار، بعید می‌دانم تا رسیدن به مقصد، مسافری باقی مانده باشد.
از اینجا به‌بعدش هر اتفاقی بیفتد، مقصر اصلی همان‌هایی هستند که در مقابل اولین حملات غیراخلاقی و ناجوانمردانه سکوت پیشه کردند. همان‌هایی که حتی شکستن حرمت حرم امام هشتم شیعیان، آنها را به هوش نیاورد. همان‌هایی که سیاست و بازی‌های سیاسی را مقدم بر اخلاق، ادب و حرمت یک فرد مسلمان دانستند و فکر می‌کردند به هر قیمتی باید سوار بر اسب مراد بود.
نمی‌دانم دیر شده یا نشده. نمی‌دانم آنها که امروز به محمود کریمی امرونهی می‌کنند و برای شیخ حسین انصاریان خط‌ونشان می‌کشند، اصلا گوشی برای شنیدن دارند یا اینکه امروز خودشان را صاحب تشخیص می‌دانند و براساس آموزه‌هایی که فراگرفته‌اند نیازی به دستور و فتوا ندارند. اما این را خوب می‌دانم اگر این فتنه‌ای که راه افتاده است همین‌جا زمین‌گیر نشود، دیگر هیچ‌کس و هیچ‌چیزی در امان نخواهد ماند. اگرچه صلاح مملکت خویش خسروان دانند اما من نیز آنچه شرط بلاغ است، گفتم. از این هم صریح‌تر دیگر نمی‌توانم گفت. به‌قول شاعر:
سخنم شد بلند و می‌ترسم
که مرا چیزی از زبان بجهد

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
آخرین اخبار