مختصری درباره مخالفان مذاکرات
اینهایی که نَفس مذاکره را امری مذموم میدانند یا مذاکرهکنندگان را به چیزهای ناجوری متهم میکنند، یا چیزی از ساختار قدرت در این مملکت نمیدانند یا اینکه خودشان را زدهاند به نادانی تا منافع فردی و جمعیشان را تامین کنند.

اینهایی که نَفس مذاکره را امری مذموم میدانند یا مذاکرهکنندگان را به چیزهای ناجوری متهم میکنند، یا چیزی از ساختار قدرت در این مملکت نمیدانند یا اینکه خودشان را زدهاند به نادانی تا منافع فردی و جمعیشان را تامین کنند. اگر گزینه اول درست باشد که اصلاً صلاحیت اظهارنظر در این حوزه را ندارند و نهتنها در این حوزه که در هیچ موضوع سیاسیای نباید دخالت کنند.
اگر هم گزینه دوم درست باشد که دیگر بدتر. این همه دعوی ولایتپذیری و آن وقت فهم چنین بدیهیاتی را نداشتن، دو معنا بیشتر ندارد. یا در دعوی خود صادق نیستند و پشت یکسری مفاهیم پنهان شدهاند تا کار خود را کنند و بار خود را ببرند یا اینکه خوب هم میفهمند قضیه از چه قرار است اما سودشان در نادانی است.
هرجور که فکر کنید مخالفت با نفس مذاکره آن هم در شرایطی که مردم از ناترازیهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به ستوه آمدهاند و سایه جنگ و ناامنی هم روزبهروز دارد به ما نزدیکتر میشود چیزی جز گسسته خردی و عداوت با منافع ملی نام نمیتواند گرفت. دشمنی و اتهام زدن به مذاکرهکنندگان هم با هر نیتی صورت بگیرد، بازی در زمین کسانی محسوب میشود که خیال نابودی این سرزمین را در سر میپرورانند.
دشمنانِ مذاکره را کاسبانِ تحریم نام نهادهاند. یعنی چه؟ یعنی همه آنان صاحب کشتیهای عظیم و غولپیکرند و شرکتهای بیشماری در اینجا و آنجای دنیا بهنام خودشان و اعضای خانوادهشان ثبت کردهاند تا تحریمها را دور بزنند؟ قطعاً بعضی از مخالفان مذاکره سر در آخورهای مالی بیحسابوکتاب دارند و به سودشان است که مملکت همیشه در شرایط حساس کنونی قرار داشته باشد تا آنها بتوانند بر شمار ویلاهای مجللشان بیافزایند و ماشینهای لوکسشان را افزایش دهند و آینده 70 نسل بعد از خودشان را تامین کنند اما کاسب تحریم به این اشخاص محدود نمیشود.
کاسب تحریم کسی است که فقط و فقط در شرایط جنگی و بحران میتواند خودی نشان دهد. با شعار زنده است و اگر همین چند شعار را از او بگیری دیگر هیچ حرفی برای گفتن ندارد. کاسب تحریم در شرایط عادی و نرمال نمیتواند زندگی کند. نه هنری برای ارائه دارد و نه همتی برای آن که گلیمش را از آب بیرون بکشد. بنابراین تا میتواند بر طبل جنگ و بحران میکوبد تا بلکه از این رهگذر نامی بیاندوزد و نانی. اینکه تا نام مذاکره میآید تن و بدنش به لرزه میافتد به این دلیل است که فردای مذاکره را تصور میکند. فردایی که ممکن است کشور اندکاندک به سمت آرامش برود و او دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشد. کاسب تحریم مخالف هرگونه آرامش و ثبات است.
مخالف مذاکره و مذاکرهکنندگان فقط با نشستن بر سر میز مذاکره با آمریکاییها مشکل ندارد. او ذاتاً مخالف گفتوگوست. اغلب آنها را ببینید. حاضر نیستند حتی با هموطنان خودشان سر یک میز بنشینند و مناظره کنند چه رسد به مذاکره. به متکلم وحده بودن، حرف بیحساب زدن و پاسخی نشنیدن عادت کردهاند. تکلیف منتقدانشان را هم پیشپیش مشخص کردهاند.
آنها یا مزدورند یا غربگرا یا سازشکار. به همین راحتی. پس حرف زدن با آنها عین مفسده است. آنهاییشان هم که اهل مناظره هستند به هر چیزی معتقدند الا ربط. دوستانی که با این جماعت مناظره کردهاند خوب میدانند چه میگویم. این جماعت در مناظره هم بیش از آنکه به دنبال روشن شدن موضوعی باشند یا بخواهند استدلالی در مقابل طرف مناظره بیاورند مدام به این میاندیشند که چگونه حریف را بیآبرو کنند یا چیزی از گذشته او را بر آفتاب افکنند تا حیثیتاش را بر باد دهند. حدس میزنم بیشتر این جماعت مشکل روانشناختی داشته باشند. یعنی در داخل خانواده و روابط شخصیشان هم بر همین طریق با دیگران مواجه میشوند.
جالبترین ویژگی این جماعت این است که در چنین مواردی سخن دشمن میشود حجت. دشمن میشود قابل اعتماد و دوست میشود خائن. اگر فیالمثل نتانیاهوی علیه ما علیه بگوید ما میخواهیم همانند لیبی با ایران رفتار کنیم یعنی حجت تمام شد. یک لحظه هم با خودشان فکر نمیکنند که اولاً ممکن است نتانیاهو همین حرف را برای برهم خوردن مذاکرات زده باشد. دوم اینکه او هم افراطیهای داخلی را خوب شناخته و میداند چه حرفی ممکن است آنها را تهییج کند تا علیه مذاکرات بشورند. سوم اینکه اصلاً نتانیاهو بخواهد چنین غلطی کند، تیم مذاکرهکننده ایرانی سیبزمینی نیست که هرچه طرف مقابل بگوید آنها بگویند چشم. واقعاً که: صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی.