چگونه شدن جهان امروز/مایکل روزن میگوید مدرنیته نتیجه حرکتی درونی در الهیات مسیحی است
ایده اصلی کتاب «سایه خدا» این است که سکولاریسم و مدرنیته غربی، نه بهعنوان چیزی که از بیرون با دین درافتاده باشد، بلکه بهعنوان دگرگونیای درونی در خود سنت دینی بهوجود آمده است.
علی پیرابی روزنامهنگار
ایده اصلی کتاب «سایه خدا» این است که سکولاریسم و مدرنیته غربی، نه بهعنوان چیزی که از بیرون با دین درافتاده باشد، بلکه بهعنوان دگرگونیای درونی در خود سنت دینی بهوجود آمده است. روزن معتقد است که در گذار از «ملکوت» به «تاریخ»، یعنی در انتقال از جهانبینی الهیاتی به جهانبینی مدرن، ساختارهای اصلی تفکر مسیحی از میان نرفت، بلکه تغییر شکل داد و در قالب مفاهیم فلسفی و تاریخی جدید بازتولید شد.
بهنظر او حتی فیلسوفانی مانند کانت و هگل ـ که معمولاً نماد عقلگرایی و سکولاریسم شمرده میشوند ـ در عمیقترین لایههای اندیشه خود همچنان حامل «سایه خدا» هستند؛ یعنی مفاهیمی مانند غایتمندی تاریخ، امید به رهایی، پیشرفت اخلاقی یا تحقق آزادی جهانی، در اصل صورتبندیهای تازهای از همان آرمانهای دینی رستگاری و مشیت الهیاند.
روزن میگوید، مدرنیته نتیجه یک قطع رابطه ناگهانی یا «مرگ خدا» نیست؛ بلکه نتیجه حرکتی درونی در خود الهیات مسیحی است، حرکتیکه آرامآرام معنای تاریخ، آزادی و خیر را از آسمان به زمین منتقل و مفاهیم دینی را به زبان فلسفی بازنویسی کرده است. بههمیندلیل است که بهزعم او سکولاریسم بدون مسیحیت قابل فهم نیست؛ زیرا مفاهیم اصلی مدرنیته ـ پیشرفت، آزادی، تاریخ معنادارـ بر شالودهای بنا شدهاند که ریشهاش در الهیات است.
روزن این تحول را نه یک گسست، بلکه ادامه و دگرگونی میداند؛ باور به رستگاری تبدیل میشود به باور به پیشرفت، مشیت الهی تبدیل میشود به فلسفه تاریخ و فرمان الاهی تبدیل میشود به وجدان اخلاقی و عقل عملی. ازاینمنظر مدرنیته خدا را حذف نکرده است؛ بلکه او را از آسمان به درون تاریخ انسان منتقل کرده و بهشکل «سایه» در مفاهیم جدید نگه داشته است.

بهطور خلاصه، روزن مدعی است که جهان سکولار در عین ظاهر بیدینی خود، ساختار و منطقِ معنادهیاش را همچنان از دین به ارث برده است. مدرنیته غربی، ادامه همان پروژه دینی است؛ فقط با نامها و زبان متفاوت. درواقع روزن میکوشد روایت غالبِ جداشدن کاملِ «دین» از «سیاست/تاریخ» را بازنویسی کند و نشان دهد که مدرنیته سکولار در میراثِ ساختارهای مفهومی و امیدهای نجاتبخشِ دینی را حفظ کرده است.
این رویکرد کتاب را نهصرفاً تاریخ فلسفه، بلکه «تاریخِ ایدهها با پیام فلسفی» میکند. گستره وسیعِ متونِ خواندهشده و مهارت روزن در پیونددادن جزئیات تاریخیِ متون کانت و هگل با مسائل معاصرِ فلسفه اخلاق و سیاست، یکی از نقاط قوتِ اصلی اثر است. روزن با ظرافت نشان میدهد که چگونه مفاهیم «هدف» و «آزادی» در زبانِ ایدهآلیستها همچنان ساختارِ تئوگونی را بازتاب میدهند.
روزن ادعا میکند که کل پروژه «آزادی» و «هدفمندیِ تاریخی» که در سنتِ ایدهآلیستی برجسته است، ساختاری شبهدینی دارد؛ یعنی امید به رستگاریِ تاریخی عملاً جانشینِ وعدههای دینی شده است. این خوانش به ما کمک میکند تا بسیاری از تناقضاتِ مدرنیته را (مثل ادعای عقلگرایی در عینِ حفظِ تلویحیِ الهیاتِ اخلاقی) بهتر بفهمیم. توانِ روزن در پیونددادن بحثهای فلسفه اخلاق، فلسفه تاریخ و تاریخِ سیاسیِ اندیشه است.
درواقع این کتاب یک منبع مهم برای کسانی است که میخواهند بفهمند، چگونه ایدههای دینی در پوششِ مفاهیمِ مدرنتر، ادامه یافتهاند. سایه خدا تصویری تازه و عمیق از سکولاریسم ارائه میدهد، تصویری که با روایت رایجِ «گسست کامل از دین» تفاوت اساسی دارد. روزن نشان میدهد، بسیاری از مفاهیمی که امروز بنیادهای فکری جهان مدرن را تشکیل میدهند ـ مثل آزادی، خودآیینی، پیشرفت تاریخی، رهایی بشر و حتی معنای اخلاق ـ ریشه در ساختارهای الهیاتی دارند.
او به خواننده کمک میکند، بفهمد که مدرنیته برخلاف ظاهر عقلانی و غیردینیاش، درونیترین مفاهیم خود را از مسیحیت به ارث برده و این میراث بهصورت پنهان همچنان در تفکر مدرن حضور دارد. این فهم باعث میشود که بتوانیم، هم منشأ بسیاری از ارزشهای مدرن را بهتر بشناسیم، هم محدودیتها و تناقضات آنها را ببینیم.
خواندن این کتاب همچنین به این دلیل ارزشمند است که به یکی از پرسشهای اساسی انسان مدرن پاسخ میدهد: «چگونه جهان معنای خود را پس از تضعیف نقش خدا پیدا کرد؟» روزن نشان میدهد که پاسخ، نه در حذف معنا، بلکه در تبدیل و زمینیکردن آن است؛ یعنی تاریخ، فلسفه و سیاست جایگزین زبان دینی شدند، اما نقش معنادهی دین را همچنان ادامه دادند.
این دیدگاه باعث میشود مدرنیته را نه بهصورت پیروزی عقل بر ایمان، بلکه بهعنوان ادامه تاریخ طولانی اندیشه دینی در شکلی جدید ببینیم. از نظر روشی نیز ارزش کتاب در این است که خواننده را با خوانشی متفاوت و بسیار دقیق از کانت و هگل روبهرو میکند؛ خوانشیکه در آن این دو فیلسوف نهصرفاً بنیانگذاران عقلانیت مدرن، بلکه «بازنویسکنندگان امید دینی» در زبان فلسفی معرفی میشوند.
برای کسانی که میخواهند تاریخ ایدهها، فلسفه اخلاق، فلسفه تاریخ یا حتی ریشههای سیاسی مدرنیته را بفهمند، این کتاب یک نقطه عطف مهم است. درنهایت «سایه خدا» کتابی است که پرسشهای امروز ما را هدف قرار میدهد: آیا جهان مدرن واقعاً از دین عبور کرده است؟ آیا ارزشهایی که به آنها تکیه داریم واقعاً سکولارند؟ معنای زندگی در جهانی که خدا از مرکز آن کنار رفته، از کجا میآید؟
روزن نشان میدهد که پاسخ این پرسشها را تنها با فهمیدنِ «سایه خدا» ـ یعنی ردّ پای دین در دل عقلانیت مدرن ـ میتوان پیدا کرد. همین پرسشهای وجودی و تاریخی، کتاب را به خواندنی ضروری برای هر کسی که دغدغه فهم جهان امروز را دارد، تبدیل میکند. درواقع این کتاب فقط درباره کانت و هگل نیست؛ درباره «چگونه شدنِ جهان امروز» است.