اندیشه سالار سپهر سیاست
گزارشی درباره استاد برجسته اندیشه سیاسی ایران، محمد رضوی که دیروز درگذشت
گزارشی درباره استاد برجسته اندیشه سیاسی ایران، محمد رضوی که دیروز درگذشت
نخستین بار در کلاس درس اندیشههای سیاسی محمدجواد غلامرضاکاشی بود که نام دکتر محمد رضوی را شنیدم؛ هنگامی که کاشی با احترامی خاص از استادی نام برد که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، بیشترین تاثیر را بر شاکله شخصیتی او بر جای گذاشته است؛ نامی کمتر شنیدهشده برای ما دانشجویان دهههشتادی که پرسوجوهای بعدی مشخص کرد صاحب هیچ اثر تألیفی نیز نیست. ناگهان این فکر به ذهنم خطور کرد که نکند با فردیدی دیگر مواجه هستیم؟ چنین اما نبود. محمد رضوی استاد مبرز اندیشههای سیاسی چندان دست به قلم نبرد اما تا توانست خود را وقف آموزش نسلهایی متمادی از دانشجویان علوم سیاسی علاقهمند به حوزه اندیشه و فلسفه سیاسی کرد که اینک برخی از آنها از شاخصترین استادان علوم سیاسی کشور هستند و برایشان اندیشه سیاسی و دکتر رضوی قابل تفکیک نیستند. این شاگردان قدیمی و استادان کنونی هنگامی که از اهمیت تدریس رضوی سخن میگویند از قدرت شگفت او در انتقال روشن و واضح اندیشهها یاد میکنند. احمد خالقی، استاد کنونی دانشگاه تهران در این زمینه میگوید: «آنچه برای من دانشجو جالب بود، این نکته بود که دکتر رضوی آنقدر خوب از اندیشه سیاسی تصویرسازی میکرد که منِ دانشجو به عینه خود را در اعماق شهر ـ دولت آتن مییافتم.» از نظر فرهنگ رجایی نیز رضوی «اندیشه را برای شاگردان خود تصویرسازی میکرد و به اندیشهها صداوسیما میبخشید تا در ذهن و روان دانشجویانش نقش ببندد. برای نمونه او برای تفهیم مفهوم حق طبیعی در ذهن دانشجو، از نمایشنامه «آنتیگونه» اثر سوفوکول استفاده میکرد تا برای ما دانشجویان این پیام را داشته باشد که برای فهم امر سیاسی میتوان فیالمثل از نمایشنامه و مشخصا از تراژدی هم استفاده کرد.» غلامرضا کاشی به همین مسئله اهمیت تدریس رضوی نکتهای میافزاید که شاید تا حدودی توضیحدهنده چرایی کمبود آثار تالیفی رضوی نیز باشد: «استاد رضوی راوی بزرگان اندیشه سیاسی بود. راوی به این معنا که همواره از خودش حرفی نمیزد و صرفا به نقطهنظرات و آرای همان اندیشمندی که موضوع درس بود میپرداخت و به معنای دیگر به عنوان مولف صحبت نمیکرد.»
مروری کوتاه بر زندگی او
سیدمحمد رضوی در سال 1310 در رفسنجان چشم به جهان گشود. او تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند و برای تکمیل تحصیلات متوسطه به کرمان رفت. رضوی اندکی پس از دریافت دیپلم دبیرستان، در سن هجدهسالگی، پدرش را از دست داد و مادر او مسئولیت امور خانواده را برعهده گرفت تا فرزندانش بدون هیچگونه دغدغهای فرصت ادامه تحصیل را داشته باشند. در این زمان، رضوی جوان به تهران نقلمکان کرد تا تحصیلات مقطع کارشناسی را در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در رشته حقوق به انجام برساند. او در سالهای پرهیاهوی ملی شدن صنعت نفت در تهران بود و اگرچه در سال 1332 مدرک کارشناسی را اخذ کرد، اما نظیر بسیاری دیگر از جوانان آن روزگار، از ترکش ستمهای پس از کودتا در امان نماند و بهخاطر فعالیتهای دانشجویی علیه حکومت کودتا، برای مدت شش ماه به جزیره خارک تبعید شد و این دوره را در شرایطی دشوار گذراند. او سرانجام از تبعید رهایی یافت ولی بیدرنگ کشور را ترک کرد و در همان سال 1332، به فرانسه رفت و در پاریس مستقر شد. رضوی پس از یادگیری زبان فرانسوی، تحصیل خود را در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترای علوم سیاسی در موسسه مطالعات سیاسی پاریس به پایان رسانید. حوزه مطالعه مورد علاقه رضوی تاریخ اندیشههای سیاسی بود و جدیت او در تحصیل، دانشمند نامور سیاسی، ژان ژاک شوالیه را متقاعد کرد که راهنمایی رساله او را بپذیرد. موضوع رساله رضوی درباره اندیشه سیاسی محافظهکاری در بریتانیا و تاثیر ساموئل کولریج بر این اندیشه بود. رضوی برای نگارش رساله به همراه همسرش در سال 1340 به لندن و مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی این شهر رفت تا از منابع این دانشگاه استفاده کند. در نهایت او در سال 1343 از رساله خود دفاع کرد و بلافاصله به ایران بازگشت. پس از مدتی نیز به عنوان عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران مشغول به کار شد.
او سالها خود را وقف تدریس کرد و جز در دورهای کوتاه در سال 1357، که به عنوان رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی انتخاب شد، هیچگاه مسئولیتی مدیریتی را نپذیرفت. چهبسا مهمترین دلیل این پذیرش مسئولیت نیز به این واقعیت بازگردد که او نگران نحوه گذار ایران از وضعیت انقلابی بود. دکتر قاسم افتخاری در این زمینه به نقش عملگرایانه رضوی در تشکیل حلقهای فکری اشاره میکند و میگوید: «در جریان انقلاب، دکتر رضوی همواره در پی پاسخ به این سوال بود که چهکار میتوان کرد تا در ایران تغییری مسالمتآمیز صورت گیرد و در عین حال شیرازه کشور از هم نپاشد و در نهایت هم بتوانیم یک حکومت مردمی در ایران تشکیل دهیم؟» رضوی پس از مدتی این مسئولیت را نیز بر زمین نهاد و بهسراغ علاقه همیشگی خود، تدریس اندیشههای سیاسی رفت و در کنار سایر اساتید مبرز، دورهای طلایی را رقم زد. از نظر احمد خالقی، استاد فعلی علوم سیاسی دانشگاه تهران عصر طلایی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بین سالهای 1360 تا 1365 بود؛ سالهایی که بزرگانی چون محمد رضوی، ابوالحسن قاضی و میلانی به تدریس و پژوهش مشغول بودند. محمد رضوی پس از حدود چهار دهه تدریس در دانشگاه تهران به افتخار بازنشستگی نائل آمد، اما پس از آن نیز به همکاری با گروه علوم سیاسی و راهنمایی رسالههای دانشجویان ادامه داد.
بزرگداشت استاد
با این همه، واقع امر آن است که رضوی نزد بسیاری از دانشجویان دهه هشتاد به بعد علوم سیاسی، شخصیتی ناشناخته بود. شاید همین مهجوریت در کنار دینی که بسیاری از بزرگان این رشته به او داشتند، باعث شد در اردیبهشتماه سال 1398 با همکاری دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، انجمن علوم سیاسی ایران، خانه اندیشمندان علوم انسانی و موسسه فرهنگی مصلینژاد، در مراسمی با حضور شخصیتهای برجسته این رشته چون قاسم افتخاری، محمدرضا تخشید، فرهنگ رجایی، غلامعباس مصلینژاد، نسرین مصفا، عباس منوچهری، داود فیرحی، جواد کاشی، ابوالفضل دلاوری، احمد خالقی، حسینعلی نوذری، علیاصغر قاسمی و... از مقام این استاد ارجمند تقدیر به عمل آید و خصایص علمی و اخلاقی او یادآور شود. در همین مراسم از دو کتاب نیز رونمایی شد. نخست از کتابی با نام «گفتارهایی در معرفت علمی، ارزش و قدرت در علوم سیاسی» که مجموعهای از مقالات منتشرشده رضوی است و دیگری کتابی با نام «اندیشه سالار سپهر سیاست» که ارجنامه سیدمحمد رضوی است و در آن مقالاتی به احترام این استاد چاپ شده است. در همین مراسم بود که محمدرضا تخشید از گشادهدستی و بخشندگی رضوی یاد کرد و داود فیرحی از خاطرهای گفت که مرحوم عمید زنجانی، رئیس اسبق دانشگاه تهران، برای او نقل کرده و گفته بود که در شروع جنگ تحمیلی دکتر رضوی طی نامهای تمام حقوق خود را تا پایان جنگ برای تامین مخارج جنگ اهدا کرد. فیرحی به جز این خاطره به این نکته نیز پرداخت که رضوی دو ویژگی بسیار مهم دارد. نخست اینکه او نمونه استاد ایدهآل برای ما بوده و هست و دوم اینکه شخصیت او بهواسطه اینکه او همواره تمیز، مرتب، شیک، زمانشناس، مهربان و در عین حال مقتدر بود، منحصربهفرد خواهد ماند. کاشی نیز از این نکته پرده برداشت که به یاد ندارد رضوی در کلاس درس از خودش و افتخارات علمیاش یا مشکلات شخصیاش با سایر اساتید دانشکده برای دانشجویان صحبت کرده باشد و مصلینژاد به آنچه بیش از هر چیز از رضوی آموخته بود، اشاره کرد و آن را «آرامش» دانست: «آسایش امری است بیرونی، مانند ثروت که موجب آسایش فرد میشود. اما آرامش پدیدهای است درونی و معنوی. هیچگاه به خاطر ندارم که در کلاس درس، استاد رضوی را عصبانی دیده باشم و هر بار خود برای تدریس در کلاس درس حاضر میشوم از ابتدا تا انتهای درس به یاد امثال دکتر رضوی، دکتر افتخاری، دکتر عنایت و همه اساتیدی که به من علم آموختهاند، هستم.» همه این سپاسگزاریها اما آنگاه رنگوبویی دیگر یافت که دختر دکتر رضوی، شهر آشوب رضوی از خصایل اخلاقی او در خانه سخن به میان آورد و نشان داد که او بهراستی به آنچه به دیگران میآموخت، متخلق بود و میان خلوت و جلوت او هیچ پرده ریایی در کار نبوده است: «خوشاخلاقی و دموکراتیکمنشی از ویژگیهای بارز پدرم بوده و هست بهطوریکه او را میتوان نقطه مقابل مرد پدرسالار مستبد شرقی دانست. پدرم هرگز اهل دستور دادن و امر و نهی کردن به فرزندان خود نبود، بلکه برعکس در خانه ما همواره گفتوگو و چانهزنی توأمان بین والدین و فرزندان پذیرفته شده بود و این از خوشاقبالی من و برادرم بود. دیدگاههای کلان پدرم در مورد آزادی، عدالت اجتماعی، دموکراسی، کرامت انسانی و... تنها محدود به محیط دانشگاه نبود و این همواره در روابط خانوادگی و در روابط با دوستان و آشنایانش ساری و جاری بود.»