خیابانی مملو از خاطرات جنبش دانشجویی
دکتر بابک زمانی
نورولوژیست و نویسنده
۱۶ آذرماه، بهراستی روز جنبش دانشجویی بود. جنبش دانشجویی ایران چندماه بعد از کودتای ۲۸ مردادماه سکوت پادگانیای را که با قلع و قمع احزاب ایجاد شده بود، شکست و از اولین نشانههای مقاومت در برابر کودتا بود. نمیتوان گفت حکم اعدام دکتر مصدق (که اجرا نشد) یا ورود نیکسون، کدامیک نقش بیشتری در این اعتراضات داشت؛ هردو درواقع یک پدیده بودند. آمریکا بهعنوان یک ابرقدرت جهانی که در جنگ سرد ادعای دموکراسی داشت، دولتی را که تا همین اواخر خود را مستحضر به آمریکا میدانست، با همکاری انگلیس که تنها بهدنبال منافع اقتصادی نفت بود، ساقط کرده و درواقع در تشریک مساعی با یکدیگر و اشرافیت حاکم، فضای سیاسی در کشور را تعطیل کردند و بدتر از آن، واکنشهایی آفریدند که تا دهها سال ادامه یافت و این دور از انتظار نبود؛ چراکه سیاست واقعی عروسکبازی نیست! شاید خود دکتر مصدق نیز همراهی آمریکا در اجرای کودتا را تا پیش از وقوع آن باور نمیکرد و بارها خواستار حمایت آمریکا شده بود. اینطور نبود که دکتر مصدق، دولت و اطرافیان او از هرگونه خطایی بری باشند، اینطور نبود که دربار و سیستم فئودالیته حاکم تماماً جرثومه فساد باشند و اینطور نبود که حزب توده نقش مهمی در قضایا نداشته باشد، حزبی که آشکارا از شوروی حمایت میکرد؛ شورویای که همین اخیراً انتقادات سختی از خود کرده و جنایات استالین را برملا کرده بود، اما در استالینیستهای حزب توده تأثیر چندانی نگذاشته بود و حالا یک سازمان گسترده نظامی مخفی داشت که آشکارا خلاف قوانین جاری کشور بود. با همه اینها سقوط دولتی که با قوانین مشروطیت بر سر کار آمده بود، بدون طی همان قوانین و با کمک آشکار نیروهای خارجی، معلوم بود ورود به دهلیز خطرناکی خواهد بود که آنسوی دهلیز معلوم نیست به کجا باز میشود. اما میشد حدس زد که در حداقلیترین شکل خود پایان مشروطه خواهد بود، ولی در عمل آغاز نوعی زمامداری شد که بهشکل کودکانهای از حکومتهای توتالیتر تقلید میکرد، بدون آنکه تواناییاش را داشته باشد و این شیوه حکمرانی را به ارث گذاشت. مشروطیت، آبی که بهناچار مدت 20 سال در قمقمه سرباز ـ رضاخان ـ ریخته شده بود، تنها 12سال دوام آورد؛ از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲. جامعه ما نشان داد حوصله مجادلات پارلمانی، فحاشیهای روزنامهها، زدوخوردها و تظاهرات خیابانی را ندارد و بلافاصله ولو با حمایت خارجی، آن را جمع میکند و نادانسته به ورطهای هزاران بار بدتر سقوط میکند. حال آنکه مجادلات نسبتاً مسالمتآمیز، ممکن است روزی بهبار نشیند. یکطرف با تعجیل این کار را کرد و ننگ ابدی برای خود خرید، اما آنطرف فرصت نیافت از سازمان نظامیای که قطعاً به شوروی پشتگرم بود، استفاده کند، یا خبر نداشت بعد از اتفاقات تجدیدنظرطلبانه، برادر بزرگ فعلاً تمایلی به اینگونه حمایتها ندارد.
این تجربه بازهم دهها سال بعد تکرار شد و طرفین ناشکیبایی خشونتآمیز خود را به نمایش گذاشتند. با همه این تفاصیل جنبش دانشجویی با تظاهراتی که به خون هم کشیده شد، تظاهراتی کاملاً مسالمتآمیز و حقبجانب، یک بار دیگر یادآور شد کشور ما آمریکای لاتین یا عراق نیست که بهراحتی کودتا به سرانجام برسد و این پیام را با خبر اعدام دکتر مصدق و خبر دیدار نیکسون به دنیا ابلاغ کرد و در هر دو مورد موفق بود؛ حکم اعدام به سه سال حبس و حبس ابد خانگی تغییر یافت. بهعلاوه دهها سال بعد «مادلین آلبرایت»، وزیر امور خارجه دموکرات آمریکا از مداخله آمریکا پوزش خواست.
در هر حال خیزش مرگبار دانشجویی در 16 آذر ۱۳۳۲ هم پیامی تاریخی، مهم و بسیار تأثیرگذار بود و هم سنت اعتراض و ازخودگذشتگی را در جنبش دانشجویی ایران به یادگار گذاشت؛ سنتی که بارها و بارها در سالهای بعد، یعنی سال 13۵۹، مقاومت در برابر انقلاب فرهنگی، سال 13۷۶، سال 13۷۸ و بعد از آن تکرار شد. بر خلاف ظاهر معلوم نیست بدون این جنبش دانشجویی و با وجود قدرتهایی که برای مقابله با دموکراسی و آرامش از خاک میجوشند؛ همان نیروهای خشونتطلب ناشکیبا در حکومت و خارج از آن، کشور چه حالتی میداشت!
خیابان ۱۶ آذر در ضلع غربی دانشگاه تهران آکنده از خاطرات جنبش دانشجویی ایران است و هر گوشه آن یادآور حوادثی است از دور و نزدیک. این خیابان همچنان آبستن حوادث و رخدادهایی است که در دنیای واقع و در دنیای مجازی در صدها رمان نانوشته رخ خواهند داد.