| کد مطلب: ۳۹۷۵۱

منازعه بازمانده از زمان شاه / تهران و واشنگتن از دهه ۱۹۷۰ در مورد غنی‏‌سازی اورانیوم و بازفرآوری سوخت هسته‏‌ای در خاک ایران با یکدیگر اختلاف‌‏نظر دارند

اختلاف اصلی میان ایران و آمریکا بر سر برنامه بازفرآوری پلوتونیوم، یعنی استخراج پلوتونیوم از سوخت هسته‌‏ای مصرف شده از طریق فرآیندهای شیمیایی بود. از این پلوتونیوم می‌‏شد برای تولید سلاح هسته‏‌ای استفاده کرد.

منازعه بازمانده از زمان شاه / تهران و واشنگتن از دهه ۱۹۷۰ در مورد غنی‏‌سازی اورانیوم و بازفرآوری سوخت هسته‏‌ای در خاک ایران با یکدیگر اختلاف‌‏نظر دارند

دور پنجم مذاکرات سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران و استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آمریکا هفته گذشته در رم به گفته واسطه عمانی با «برخی پیشرفت‌ها، اما نه پیشرفت نهایی» به پایان رسید. اصلی‌ترین موضوع مورد اختلاف همچنان ظرفیت غنی‌سازی ایران باقی مانده‌است. ایران برای مدت طولانی تاکید می‌کند که غنی‌سازی اورانیوم بر اساس پیمان عدم اشاعه (NPT) حق قانونی تهران است. ایالات متحده آمریکا مستمراً این ادعای ایران را رد می‌کند. بر اساس تفسیر واشنگتن پیمان عدم اشاعه به صورت صریح و مشخص حق غنی‌سازی اورانیوم را به رسمیت نمی‌شناسد.

ایالات متحده آمریکا حالا خواستار برچیدن کامل برنامه غنی‌سازی ایران شده‌است، درخواستی حداکثری که ایران آن را نخواهد پذیرفت. عراقچی که ریاست تیم مذاکره‌کننده ایرانی را بر عهده دارد به‌تازگی موضع ایران را بار دیگر مورد تاکید قرار داده و تاکید کرده‌است که هرچند توافق برای دست نیافتن ایران به سلاح‌های هسته‌ای «در دسترس» است، اما غنی‌سازی اورانیوم «چه با توافق و چه بی‌توافق» در ایران ادامه پیدا خواهد کرد. روز ۲۰ ماه مه آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر معظم ایران در مورد مطالبات ایالات متحده آمریکا گفت: «در کشور کسی منتظر اجازه این و آن نیست و جمهوری اسلامی همان سیاست و روش خود را پیگیری خواهد کرد.»

در طرف آمریکایی دو جناح وجود دارد، اما هر دو جناح در مورد اینکه نباید به ایران برای غنی‌سازی اورانیوم در خاک این کشور اجازه داد، یکصدا هستند. ویتکاف که در گذشته به نوعی تایید کرده‌بود واشنگتن ظرفیت محدود غنی‌سازی ایران را خواهد پذیرفت، روز ۱۸ ماه مه نظر خود را عوض کرد و گفت که ایالات متحده «نمی‌تواند حتی اجازه ظرفیت یک درصد غنی‌سازی اورانیوم را به ایران بدهد.» مقام‌های دولت ترامپ می‌گویند که اگر برنامه غنی‌سازی در ایران وجود نداشته‌باشد، این کشور می‌تواند برنامه هسته‌ای غیرنظامی خود را حفظ کند.

مارکو روبیو، وزیر خارجه در ماه آوریل گفت: «اگر ایرانی‌ها برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای می‌خواهند، می‌توانند چنین برنامه‌ای داشته‌باشند، مثل بسیاری از کشورهای دیگر جهان» که البته «همه آنها سوخت غنی‌شده را از خارج وارد می‌کنند.» اما هرچند این موضع جدید آمریکا یک تحول آشکار نسبت به موضع آمریکا در دهه ۱۹۹۰ است که هر گونه برنامه هسته‌ای را در ایران، حتی برای مقاصد صلح‌آمیز، رد می‌کردند، اما این تحول هم نمی‌تواند دو طرف را به توافقی که می‌خواهند برساند. دلیلش این است که موضع ایران در خصوص در اختیار داشتن چرخه کامل تولید سوخت هسته‌ای، عمری طولانی‌تر از جمهوری اسلامی دارد.

در واقع همین موضع بود که سرآغاز رویارویی درازمدت میان ایران و ایالات متحده شد. در دهه ۱۹۷۰، شاه ایران که در آن زمان متحد نزدیک آمریکا بود، درآمدهای کلان ایران از صادرات نفت خام را در برنامه جاه‌طلبانه هسته‌ای سرمایه‌گذاری کرد. ماه ژوئن سال ۱۹۷۴ ایران یک قرارداد چهار میلیارد دلاری با فرانسه برای امضای ۵ راکتور هسته‌ای هزار مگاواتی امضا کرد که قرار بود تا سال ۱۹۸۵ ساخت آنها تکمیل شود. نوامبر همان سال ایران با شرکت کرفت‌ورک یونیون آلمان غربی (Kraftwerk Union) توافقنامه‌ای برای ساخت دو راکتور ۱۲۰۰ مگاواتی (ایران ۱ و ایران ۲) در بوشهر امضا کرد.

در این قرارداد پیش‌بینی شده‌بود که بعد از تکمیل این راکتورها ایران با همکاری آلمان غربی تاسیسات بازفرآوری سوخت هسته‌ای تاسیس خواهد کرد. هرچند ایران در آن زمان علاقه‌مندی خود را برای خرید راکتور هسته‌ای از ایالات متحده آمریکا ابراز کرده‌بود، اما مذاکرات با آمریکا از آنچه انتظار می‌رفت، سخت‌تر بود. ماه مه سال ۱۹۷۴ پس از «انفجار هسته‌ای صلح‌آمیز» (انفجار هسته‌ای که با اهداف غیرنظامی رخ می‌دهد) توسط هند، واشنگتن کنترل را بر صادرات فناوری‌های حساس به کشورهای در حال توسعه به شدت افزایش داد.

از قضا درست همان زمان که هند آزمایش هسته‌ای خود را انجام داد، دیکسی لی رِی، رئیس کمیسیون انرژی اتمی ایالات متحده آمریکا برای گفت‌وگو در خصوص همکاری هسته‌ای و آموزش کارشناسان هسته‌ای ایران، در تهران به سر می‌برد. مقام‌های آمریکایی به شکل روزافزونی نگران این بودند که اگر یک نظام سیاسی متخاصم جانشین شاه شود، چه اتفاقی رخ خواهد داد. در نامه‌ای داخلی که ژوئن ۱۹۷۴ برای جیمز شلینگر، وزیر دفاع وقت آمریکا ارسال شد، هشدار داده‌شده‌بود: «اگر ایران دنبال برنامه تسلیحات هسته‌ای باشد، میزان پلوتونیوم تولیدشده که برای برنامه تولید انرژی هسته‌ای ۲۰ هزار مگاواتی ایران پیش‌بینی شده‌است، معادل ۶۰۰ تا ۷۰۰ کلاهک هسته‌ای خواهد بود.»

آمریکایی‌ها در عین حال نسبت به نیت‌های واقعی شاه نیز نگرانی‌هایی داشتند. جرالد پست، روانپزشک آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا (CIA) در اکتبر ۱۹۷۷ در یک نامه فوق محرمانه (که شخصاً آن را مطالعه کرده‌ام) هشدار داد که این نهاد اطلاعاتی نسبت به تعهدات شاه در خصوص سلاح‌های هسته‌ای تردید دارد. تا سال ۱۹۷۸ ارتش ایران تحت نظارت یک ژنرال محتاطانه پژوهش‌های مرتبط با سلاح هسته‌ای را دنبال می‌کرد.

اختلاف اصلی میان ایران و آمریکا بر سر برنامه بازفرآوری پلوتونیوم، یعنی استخراج پلوتونیوم از سوخت هسته‌ای مصرف شده از طریق فرآیندهای شیمیایی بود. از این پلوتونیوم می‌شد برای تولید سلاح هسته‌ای استفاده کرد. آمریکا متحد نزدیکش، شاه را تحت فشار قرار داده‌بود تا در سطح جهانی «سیاستمداری» خود را نشان دهد و برنامه بازفرآوری را کنار بگذارد و حق وتو  آمریکا در مورد نحوه مواجهه با سوخت مصرف شده رآکتورهای تامین شده توسط آمریکا را بپذیرد.

این مطالبه آمریکا یک دوراهی جدی برای تهران ایجاد کرده‌بود. اکبر اعتماد، رئیس سازمان انرژی اتمی دوران شاه و پدر برنامه هسته‌ای ایران، سال‌ها بعد در یک مصاحبه گفت: «ما نتوانستیم با آمریکایی‌ها کار کنیم، چون آنها به ما گفته‌بودند اگراز ما سوخت هسته‌ای بخرید، باید رضایت بدهید که ما به شما بگوییم با سوخت مصرف‌شده چه باید بکنید.» این تصمیم باعث می‌شد که ایران حتی نتواند سوخت هسته‌ای خودش را بدون توجه به اینکه از آمریکا دریافت کرده‌باشد یا نه، بازفرآوری کند. از دیدگاه ایرانی‌ها، چنین درخواستی حاکمیت ملی ایران را زیر سوال می‌برد و در مقابل آن مقاومت می‌کردند.

مقام‌های ایرانی، از جمله اعتماد و شاه، موضوع برنامه ملی بازفرآوری را مسئله حق قانونی و حاکمیت ملی تلقی می‌کردند. آنها در مذاکره با آمریکایی‌ها تاکید می‌کردند که پیمان عدم اشاعه (NPT) دسترسی به مجموعه کامل فناوری‌های صلح‌آمیز هسته‌ای را، از جمله بازفرآوری، تضمین کرده‌است. ایالات متحده با این موضع مخالف بود. ملی‌گرایی هسته‌ای هم بر سختگیری ایرانی‌ها در گفت‌وگوها اثرگذار بود. اعتماد وقتی علناً گفت «هیچ کشوری حق ندارد که سیاست هسته‌ای را به دیگران دیکته کند» دقیقاً همین مسئله را مورد اشاره قرار می‌داد.

شاه هم در گفت‌وگو با آمریکایی‌ها به همین حد صریح بود: «شما خواستار پادمان‌هایی هستید که با حاکمیت ملی ما ناسازگار است.» به‌رغم اختلاف‌نظر در خصوص سفارش راکتورها که به گفته مقام‌های آمریکایی به «یک مسئله آزاردهنده» در روابط دوجانبه تبدیل شده‌بود، واشنگتن که به دیدگاه‌های شاه حساس بود، تلاش کرد که نگرانی‌های او را نسبت به رفتار تبعیض‌آمیز با ایران کاهش دهد.

هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه، در یک تلگرام که به ریچارد هلمز، سفیر وقت آمریکا در تهران ارسال کرده‌است، از او خواسته‌است که به مقام‌های ایرانی اطمینان بدهد آمریکا «به‌هیچ‌عنوان با ایران رفتاری متفاوت، تبعیض‌آمیز و زیان‌آور ندارد.» حتی زمانی که دولت جرالد فورد تلاش کرد تا به جای عبارت «حق وتو» در قرارداد از کلمه «به شدت حفاظت‌شده» در مورد برنامه هسته‌ای ایران استفاده کند، باز هم طرف ایرانی راضی نشد. تهران در عین حال پیشنهاد آمریکا برای تاسیس یک مرکز بازفرآوری چندملیتی را در ایران به دلیل روابط نه‌چندان خوب با همسایگان رد کرد.

جالب است که بعدها کیسینجر لحنش را در مورد مرکز چندملیتی بازفرآوری سوخت هسته‌ای تغییر داد و آن را یک «کلاهبرداری» توصیف کرد. دولت فورد نهایتاً به دلیل مخالفت جدی تهران با مطالبه‌های ایالات متحده، نتوانست با تهران به یک توافق برسد. با این حال ایران در فوریه ۱۹۷۷ حاضر شد تا حد زیادی از خواسته خود مبنی بر بازفرآوری سوخت هسته‌ای عقب‌نشینی کند و به ازای آن جایگاه «محبوب‌ترین ملت» را از سوی آمریکا دریافت کند و اطمینان پیدا کند که ایران به مانند دیگر متحدان آمریکا همکاری مشابه در حوزه هسته‌ای دریافت خواهد کرد. هرچند ماه ژوئیه ۱۹۷۸ یک توافقنامه میان ایران و آمریکا برای دریافت راکتورهای هسته‌ای امضا شد، اما این توافق هیچ‌گاه عملی نشد، چراکه ناآرامی‌های سیاسی در ایران نهایتاً در فوریه ۱۹۷۹ باعث سقوط شاه شد.

اما آنچه پس از سقوط شاه اتفاق افتاد، به معنای پایان یافتن جاه‌طلبی‌های هسته‌ای ایران نبود، اما تحول این جاه‌طلبی‌ها در چارچوب یک نظام جدید با همان اهداف، اما رویکردی ضدامپریالیستی رخ داد. وقتی جمهوری اسلامی برنامه هسته‌ای شاه را به ارث برد، ابتدا آن را متوقف کرد و فعالیت‌های آن را حذف کرد. اما خیلی زود، سال ۱۹۸۲، این فعالیت‌ها را از سر گرفت و مسیری را در پیش گرفت که دقیقاً بازتاب مسیر نظام پیشین بود. برخلاف انتظار خیلی‌ها ایران در سال ۱۹۹۹ به ظرفیت غنی‌سازی رسید و از آن زمان تاکنون به صورت پیوسته این برنامه را گسترش داده‌است.

جمهوری اسلامی از برنامه هسته‌ای‌اش به عنوان اهرم مذاکراتی برای گرفتن امتیازهای اقتصادی و تجاری از غرب استفاده کرده‌است. خیلی طول کشید تا آمریکا درک کند که آنچه از تهران می‌خواهد عملی نیست. دولت کلینتون از اساس هرگونه برنامه هسته‌ای را در ایران رد می‌کرد و وارن کریستوفر، وزیر خارجه وقت در ماه مه ۱۹۹۵ گفت: «ما فکر می‌کنیم که کل برنامه هسته‌ای ایران باید تمام شود.» بعدها، کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی جورج دبلیو بوش، پذیرفت که آمریکا باید تا حدی برنامه هسته‌ای را در ایران بپذیرد، اما با غنی‌سازی صفر. تازه وقتی نوبت به باراک اوباما رسید بود که آمریکا فهمید نمی‌تواند از ایران مطالبه غنی‌سازی صفر داشته‌باشد، چه برسد به حذف کامل برنامه هسته‌ای. همین درک باعث شد که دو طرف نهایتاً به یک راهکار دیپلماتیک برسند.

اما همچنان عده‌ای شخصیت‌های تندرو در واشنگتن دی‌سی از جمله مایک والتز، مشاور امنیت ملی اخراجی دولت ترامپ و سناتور لیندسی گراهام، همچنان بر جمع‌آوری کامل برنامه هسته‌ای ایران (به اصطلاح الگوی لیبی) اصرار می‌کردند و دقیقاً مطالبات مطرح‌شده از سوی بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل را تکرار می‌کردند. از دیدگاه تهران، پذیرش چنین خواسته‌هایی هیچ چیز جز تسلیم شدن کامل نیست و به‌طور قطع با مخالفت مواجه خواهد شد. رهبر معظم ایران، [آیت‌الله] خامنه‌ای، همواره به تجربه معمر قذافی، رهبر لیبی که برنامه هسته‌ای خود را به ازای رفع تحریم واگذار کرد، به عنوان یک داستان عبرت‌آموز اشاره می‌کند.

او سال ۲۰۱۱ در یک سخنرانی گفت: «قذافی کل تجهیزات هسته‌ای خود را در برابر تهدیدات پوچ جمع‌آوری کرد، آنها را سوار یک کشتی کرد و به غربی‌ها واگذار کرد و گفت که ببرید. آنها هم به او حمله کردند و نفت لیبی را گرفتند.» برای رهبری ایران چنین درخواست‌هایی نشانه یک راهبرد گسترده‌تر با هدف تغییر نظام در ایران است و نه با هدف عدم اشاعه هسته‌ای. در داخل کشور، هرچند حمایت وسیعی از توافق وجود دارد، اما پذیرش چنین شروطی می‌تواند هزینه‌های بسیار سنگین سیاسی برای نظامی که مدت‌ها برنامه هسته‌ای‌اش را یک حق ملی تصویر کرده‌است بر جای بگذارد.

برخورد نظام ایران با برنامه هسته‌ای، گاهی حتی فراتر از پروژه ملی کردن صنعت نفت در سال ۱۹۵۱ است. جمهوری اسلامی هم درست مانند نظام سلطنتی قبل از خود، هیچ تمایلی به تسلیم شدن در برابر درخواست واگذاری حق داشتن چرخه کامل سوخت هسته‌ای نشان نداده‌است. اگر هدف دولت ترامپ این است که جلوی عبور ایران را از آستانه تسلیحات هسته‌ای بگیرد، آنگاه راهبرد هوشمندانه درخواست تسلیم کامل نیست بلکه دیپلماسی بر مبنای راستی‌آزمایی و امتیازهای متقابل است. ایران نشان داده‌است که آمادگی دارد سقف غنی‌سازی خاصی را به ازای رفع معنادار تحریم بپذیرد. چنین مبنایی می‌تواند بنیاد یک توافق دوجانبه و نه یک تسلیم بلاقید و شرط یک‌جانبه باشد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
آخرین اخبار