| کد مطلب: ۳۹۱۸۱

مذاکـرات دشوار/تبیین چرایی دشواری توافق هسته‌‏ای ایران و آمریکا

دور پنجم مذاکرات نمایندگان ایران و ایالات متحده آمریکا در رم پایتخت ایتالیا برگزار شد و آنگونه که انتظار می‌رفت به سبب اختلافات بنیادین دو کشور، این مذاکرات به پیشرفت چشمگیری منتهی نشد.

مذاکـرات دشوار/تبیین چرایی دشواری توافق هسته‌‏ای ایران و آمریکا

دور پنجم مذاکرات نمایندگان ایران و ایالات متحده آمریکا در رم پایتخت ایتالیا برگزار شد و آنگونه که انتظار می‌رفت به سبب اختلافات بنیادین دو کشور، این مذاکرات به پیشرفت چشمگیری منتهی نشد. از اظهارات عباس عراقچی وزیر امورخارجه کشورمان چنین می‌توان دریافت که ایران و آمریکا هیچ‌کدام با پیشنهادات انجام شده موافقت نکرده‌اند و اکنون این وزیر خارجه عمان است که می‌کوشد با عرضه طرح‌هایی، مواضع دو طرف اختلاف را به یکدیگر نزدیک کند.

هرچند سخنان عراقچی گویای آن است که به امکان موفقیت طرح‌های عمان نیز نمی‌توان خوش‌بین بود. به نظر می‌رسد دیدگاه‌های مقامات ایران و آمریکا بر سر ماهیت برنامه هسته‌ای ایران آنچنان با یکدیگر متفاوت و حتی متضاد است که برگزاری چند دور دیگر مذاکرات نیز در صورت پافشاری طرفین بر مواضع پیشین گرهی از کار فروبسته این گفت‌وگوها باز نخواهد کرد.

گرچه نمی‌توان توان دیپلماسی و امکان طرح پیشنهاداتی برای حل بحران حتی به صورت موقت را یکسره نادیده گرفت اما تأملی در ماهیت اختلافات دو طرف و همچنین تضاد بنیادین بر سر منطق پذیرش یا عدم پذیرش برنامه هسته‌ای ایران، حصول یک توافق را دشوار (اگر نگوئیم ناممکن) ساخته است. 

ارزیابی واقع‌بینانه از شرایط مذاکرات سبب شده تا نویسنده به‌‌رغم حفظ امید به حل اختلافات از مسیر مذاکره، امکان دستیابی به توافق را دشوار تلقی کند. گرچه تحلیل‌گران در تبیین چرایی دشواری حصول توافق بین ایران و آمریکا به عوامل مختلفی چون نقش اسرائیل، اختلاف‌نظر در تیم سیاست خارجی دولت ترامپ، بازگشت‌ناپذیربودن پیشرفت‌های هسته‌ای ایران و عامل زمان اشاره می‌کنند اما نویسنده بر این باور است که ماهیت اختلاف ایران و آمریکا بر سر برنامه هسته‌ای ایران آنچنان اختلافی بنیادین و استوار بر منطق‌هایی متضاد است که تنها یک «تغییر پارادایم»1 در نظرگاه‌های دو طرف می‌تواند توافق را در دسترس قرار دهد.

به بیانی دیگر، خروج از بن‌بست موجود و گشودن مسیری برای تداوم مذاکرات سازنده و در نهایت نیل به مقصد نهایی یعنی توافقی جامع را تنها در صورتی می‌توان متصور بود که یکی از طرف‌های اختلاف با کنارگذاشتن «هسته سخت» نظرگاه خود، «پارادایمی جدید» را عرضه کند؛ پارادایمی که نحوه نگریستن به برنامه هسته‌ای ایران را دستخوش تغییری بنیادین کند و فهم یکسره متفاوتی را از ماهیت این برنامه سبب شود. بی‌تردید با در نظر داشت «محیط عملیاتی» که برنامه هسته‌ای ایران در آن ادراک می‌شود، انجام چنین تغییری بسیار دشوار است. اجازه دهید این استدلال را با وضوح بیشتری تبیین کنم. 

با بررسی اظهارات، گزارش‌ها و تحلیل‌های مقامات و صاحب‌نظران آمریکایی می‌توان در شرایط کنونی دو دسته از دیدگاه‌ها درباره برنامه هسته‌ای را از یکدیگر تفکیک کرد: گروه نخست بر این باورند که ایران به سبب برخورداری از منابع عظیم نفت و گاز، هیچ نیازی به برنامه هسته‌ای ندارد. غنای منابع فسیلی، ایران را از کوشش برای دستیابی به انرژی هسته‌ای بی‌نیاز کرده است و این کشور می‌تواند با نوسازی زیرساخت‌های خود در بخش نفت و گاز تمامی نیازهای ناشی از برنامه هسته‌ای را رفع کند. حامیان این استدلال بر این باورند که  توسعه برنامه هسته‌ای ایران هیچ منطق اقتصادی ندارد.

ایران بدون نیاز به سرمایه‌گذاری سنگین در این صنعت می‌تواند با هزینه‌هایی کمتر بهره‌برداری از منابع فسیلی را ارتقاء داده و نیازهای خود را بر طرف سازد. دیوید آلبرایت2 بنیانگذار مؤسسه علم و امنیت بین‌الملل3 در واشنگتن و همکاران وی از چنین منطقی پیروی می‌کنند. در ماه‌های اخیر دونالد ترامپ با اتکاء به چنین منطقی با برنامه هسته‌ای ایران مخالفت کرده است. از دیدگاه رئیس‌جمهور آمریکا نیز ایران به سبب برخورداری از منابع عظیم نفت و گاز هیچ نیازی به برنامه هسته‌ای ندارد. 

گروه دوم با پذیرش ضرورت برنامه هسته‌ای ایران برای رفع مشکلات در زمینه تولید انرژی و مصارف غیرنظامی دیگر بر این باورند که حفظ برنامه هسته‌ای در راستای این اهداف نیازمند غنی‌سازی در داخل ایران نیست. به بیانی دیگر بر اساس استدلال گروه دوم، ایران برای رفع نیازهای داخلی خود می‌تواند برنامه هسته‌ای را حفظ کند اما حفظ حق غنی‌سازی در داخل هیچ ضرورتی ندارد. حامیان توافق با ایران در دولت ترامپ از این استدلال پیروی می‌کنند. 

دو دیدگاهی که در بالا به آن‌ها اشاره شد به‌‌رغم اختلاف‌نظر برسر ضرورت حفظ برنامه هسته‌ای ایران در یک موضوع با یکدیگر اتفاق‌نظر دارند و آن این است که پافشاری جمهوری اسلامی ایران بر سر حفظ حق غنی‌سازی در داخل تنها با داشتن دلایل نظامی توجیه‌پذیر است. اینان بر این باورند که ایران  با حفظ برنامه هسته‌ای خود می‌تواند اورانیوم غنی‌شده مورد نیاز برای مصارف غیرنظامی را با هزینه‌ای کمتر از بازارهای بین‌المللی تهیه کند. بدین‌سان حتی اگر ضرورت حفظ برنامه هسته‌ای ایران پذیرفته شود، حفظ حق غنی‌سازی را هیچ منطق غیرنظامی نمی‌تواند توجیه کند. ایران تنها برای تولید سلاح هسته‌ای بر ضرورت غنی‌سازی در داخل تأکید می‌کند. 

ناگفته پیداست که هر دوی دیدگاه‌ها از سوی ایران پذیرفتنی نیستند. جمهوری اسلامی ایران نه‌تنها خود برنامه هسته‌ای بلکه حفظ حق غنی‌سازی را ضرورتی انکارناپذیر می‌داند. ایران غنی‌سازی را قرمزترین خط قرمز خود می‌داند؛ امری که از نظر مقامات تهران در هیچ شرایطی مصالحه‌پذیر نیست. با مقایسه استدلال‌های دو طرف اختلاف، به خوبی می‌توان وجود تضادی آشتی‌ناپذیر را استنباط کرد.

از یک‌سو، برخی در آمریکا خود برنامه هسته‌ای و برخی حق غنی‌سازی را توجیه‌ناپذیر می‌دانند و در سویی دیگر ایران غنی‌سازی را حق مشروع و انکارناپذیر خود تفسیر می‌کند. حال پرسش این است که این تضاد دیدگاه را چگونه می‌توان تبیین کرد؟ بنیان اختلاف ایران و آمریکا بر سر برنامه هسته‌ای را با اتکاء به کدامین عوامل می‌توان تبیین کرد؟ 

به نظر می‌رسد صرف‌نظر از عواملی همچون کارشکنی‌های اسرائیل و یا افتراق‌نظر در دولت ترامپ، اختلاف بر سر برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران از تضادی بنیادی‌تر ناشی می‌شود. دو طرف اختلاف از چشم‌اندازی متفاوت به برنامه هسته‌ای ایران می‌نگرند و از منطقی متفاوت پیروی می‌کنند. شاید بتوان به طرح این نظر خطر کرد که برنامه هسته‌ای ایران در آمریکا و ایران در دو پارادایم متفاوت فهم می‌شود، دو پارادایمی که «قیاس‌ناپذیر»4 به نظر می‌رسند.

این قیاس‌ناپذیری امکان گفت‌وگو و یافتن فهم مشترک را ناممکن کرده است. گرچه نمایندگان ایران و آمریکا از مسیر برگزاری مذاکرات می‌کوشند تا به یک فهم مشترک دست یابند اما به نظر می‌رسد مذاکرات به سبب پیروی دو طرف از دو منطق متفاوت به «گفت‌وگوی ناشنوایان»5 تبدیل شده است. دو طرف با یکدیگر گفت‌وگو می‌کنند اما فهمی از منطق طرف مقابل ندارند. 

ایالات متحده آمریکا و متحدان هم‌سوی این کشور، برنامه هسته‌ای ایران را از منطقی امنیتی و نظامی و در چارچوب گسترده‌تر «نظم امنیتی منطقه‌ای خاورمیانه»6 فهم و تفسیر می‌کنند. بر اساس این منطق، برخورداری ایران از برنامه هسته‌ای به معنای برهم خوردن نظم امنیتی مطلوب آمریکا و متحدان این کشور در خاورمیانه است. ایران حتی اگر در پی تولید سلاح هسته‌ای نباشد با حفظ غنی‌سازی در داخل می‌تواند خود را به یک کشور در «آستانه هسته‌ای شدن»7 تبدیل کند.

برای دهه‌های طولانی، استراتژی کلان امنیتی آمریکا در منطقه خاورمیانه برقراری یک موازنه قدرت نسبی (البته با حفظ برتری نظامی اسرائیل) و جلوگیری از ظهور یک هژمون هسته‌ای بوده است. آمریکا با پیروی از این منطق دولت‌هایی همچون عراقِ صدام حسین و جمهوری اسلامی ایران را در ردیف «دولت‌های سرکش»8 دسته‌بندی کرده بود و با اتکاء به همین منطق در سال 2003 به عراق حمله کرد.

از نظرگاه آمریکا برنامه هسته‌ای ایران نه یک «امر حقوقی و فنی» بلکه یک «امر سیاسی-امنیتی» است. آمریکا فراتر از پذیرش یا عدم‌پذیرش حق غنی‌سازی و یا تعداد و نوع سانتریفیوژها، صرف وجود برنامه هسته‌ای ایران را کوششی برای برهم‌زدن توازن قدرت و نظم امنیتی منطقه خاورمیانه می‌داند. تفسیر یک موضوع در مقام امر سیاسی-امنیتی به آن معناست که نمی‌توان آن را از مسیر مبانی حقوقی و فنی حل و فصل کرد.

از آنجایی‌که مصالحه بر سر یک امر سیاسی-امنیتی می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیری داشته باشد، دولت‌ها همواره با در نظر داشت «بدترین سناریوی ممکن»9 با آن برخورد می‌کنند. با در نظرداشت این منطق، نمی‌توان «عدم‌قطعیت»10 را در یک امر سیاسی-امنیتی از مسیر توافق و مذاکره به طور کلی رفع کرد. توافق با هر توان و قدرتی نمی‌تواند تهدید را نابود سازد.

به بیانی دیگر هر توافقی بر سر امری مهم و پراهمیت همچون قدرت هسته‌ای می‌تواند بستری برای منازعات آتی باشد. همانطور که برجام در حل اختلافات ایران و آمریکا ناتوان بود و خود به بستری برای تضادهای بعدی تبدیل شد. از این نظرگاه، حتی با حصول توافق نمی‌توان به حل اختلاف هسته‌ای ایران و آمریکا امیدوار بود، چراکه عدم‌قطعیت حاکم بر این توافق، می‌تواند زمینه‌ساز اختلافات و منازعات آتی باشد. بدین‌سان آمریکا حل اختلافات با ایران را تنها از مسیر برچیدن کامل برنامه هسته‌ای و یا در نهایت عدم‌پذیرش حق غنی‌سازی در داخل ممکن می‌داند. 

در مقابل ایران به اختلاف هسته‌ای با آمریکا از منطقی حقوقی و فنی می‌نگرد. از نظرگاه رهبران جمهوری اسلامی ایران، تهران به سبب عضویت در معاهده منع اشاعه (NPT) حق برخورداری از برنامه هسته‌ای و غنی‌سازی برای مصارف غیرنظامی را دارد. از آنجایی‌که برنامه هسته‌ای ایران تحت نظارت آژانس بین‌المللی هسته‌ای انجام می‌شود، هیچ‌ کشوری نمی‌تواند تهران را از حق داشتن این برنامه و غنی‌سازی محروم سازد. وجود برخی موارد محل اختلاف با آژانس، موضوعاتی حقوقی و فنی است که از مسیر مذاکره امکان مصالحه بر سر آنها وجود دارد.

ایران، برنامه هسته‌ای را بخشی از دکترین نظامی خود نمی‌داند و شکل‌دهی به نظم امنیتی منطقه‌ای مطلوب خود را از مسیرهای دیگری دنبال می‌کند. به بیانی دیگر برخلاف آمریکا و متحدان این کشور، ایران بین توان هسته‌ای، برنامه موشکی و حمایت از گروه‌های نیابتی در منطقه پیوندی برقرار نمی‌کند. جمهوری اسلامی ایران به مانند هر دولت دیگری در منطقه برای مقابله با تهدیدات بر توان نظامی (موشکی) سرمایه‌گذاری و به ائتلاف‌هایی نیز شکل داده است اما این دو ستون نظم امنیتی، پیوندی با برنامه هسته‌ای تهران ندارد. ایران برنامه هسته‌ای خود را به عنوان امری مستقل از موضوعات امنیتی و نظامی تعریف می‌کند. از این منظر، برای حل اختلافات، تنها باید به ابعاد فنی و حقوقی برنامه هسته‌ای ایران پرداخته شود. 

تأملی در منطق استدلال دو طرف که در بالا بدان اشاره شد نشان می‌دهد که تا چه حد ایران و آمریکا بر سر ماهیت برنامه هسته‌ای تهران با یکدیگر اختلاف‌نظر دارند. به نظر می‌رسد این تضاد بنیادین در منطق دو سوی اختلاف از مسیر پرداختن به ابعاد فنی و حقوقی قابل حل نیست. اگر برای حل اختلاف تنها بر ابعاد حقوقی و فنی تمرکز شود امکان دستیابی به یک توافق جامع و پایدار ناممکن است.

البته گاه عواملی دیگر همچون فقدان یا هزینه‌زا بودن راه‌حل‌های جایگزین ممکن است دو طرف را به انجام یک توافق سوق دهد اما بی‌تردید چنین توافقی پایدار نخواهد بود. به نظر می‌رسد یافتن مسیری برای دستیابی به یک توافق جامع و پایدار نیازمند آن است که آمریکا و ایران هرکدام چشم‌انداز خود به اختلاف هسته‌ای را تغییر دهند.

یا واشنگتن باید بپذیرد که برنامه هسته‌ای ایران تنها برای رفع نیازهای غیرنظامی طراحی شده است و رهبران این کشور هیچ اراده‌ای برای تولید سلاح هسته‌ای ندارند یا جمهوری اسلامی ایران باید بپذیرد که از مجرای تأکید بر ابعاد حقوقی و فنی نمی‌تواند نگرانی‌های امنیتی آمریکا و متحدان را رفع کند و بنابراین باید برای دستیابی به یک درک امنیتی مشترک تغییراتی را در سیاست‌های خود اعمال کند. در فقدان چنین تغییری، اختلاف هسته‌ای ایران و آمریکا از مسیر مذاکره حل نخواهد شد و دو طرف باید برای راه‌حل‌های دیگری تلاش کنند. 

پی‌نوشت‌ها:

1-Shift Paradigm

2-David Albright

3-Institute for Science and International Security

4-incommensurablele

5-dialogue of deaf

6-Middle East Regional Security Order

7-nuclear threshold state

8-rogue state

9-worst case scenario

10-uncertainty

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
آخرین اخبار