| کد مطلب: ۲۹۳۷۰

محبعلی: تهران باید از تشکیل دولت مستقل و قوی در دمشق و بیروت استقبال کند

در پرونده سوریه وزارت خارجه اخیرا و پس از این تحولات بیانیه خوبی صادر کرد که در آن مرجع قرار دادن قطعنامه ۲۲۵۴ را مورد تاکید قرار داد. جمهوری اسلامی ایران باید تلاش کند در روند تحولات سیاسی در سوریه فعال باقی بماند و به عنوان نمونه در روند مذاکرات درباره آینده سوریه با حضور سازمان ملل نقش آفرینی خود را داشته باشد.

محبعلی: تهران باید از تشکیل دولت مستقل و قوی در دمشق و بیروت استقبال کند

به گزارش هم‌میهن آنلاین و به نقل از جماران، بشار اسد رئیس جمهور سابق سوریه؛ مردی که در آغاز اعتراض های مردمی در کشورش در سال ۲۰۱۱ میلادی در یک گفت و گوی مطبوعاتی ادعا کرده بود «تنها حاکمان ترسو یا فاسد از کشور خود فرار می کنند» هفته گذشته در حالی که صدای پای نیروهای شورشی و مخالفان او به رهبری هیات تحریر الشام در نزدیکی دمشق به گوش می رسید بدون اطلاع کادر ارشد دولتش و زمانی که همه فکر میکردند او در مسیر خانه است به فرودگاه رفت و با هدایت و مدیریت روس ها از کشورش گریخت و به نظر می رسد تصمیم دارد مابقی عمر را در روسیه به همراه خانواده بگذراند.

قاسم محبعلی، مدیرکل پیشین خاورمیانه و شمال آفریقا در وزارت امورخارجه و تحلیل گر ارشد مسائل منطقه در گفت و گوی پیش رو درباره چرایی پایان حکومت اسد بیش از یک دهه پس از روزهایی که سوریه دچار زلزله سیاسی و پس از آن جنگ داخلی شد تأکید می کند که بحران در سوریه مانند آتش زیر خاکستر بود و در این سالها حل نشده باقی مانده بود. محبعلی در پاسخ به این پرسش که تهران چه باید بکند تأکید دارد که وزارت خارجه باید در پیگیری و اجرای سیاست خارجی ایران در این پرونده پیشرو شود و از تشکیل یک دولت مستقل و مقتدر در سوریه و حتی لبنان استقبال کند.

شاید پرسشی به ظاهر ساده اما در بطن ماجرا پیچیده، در این مقطع از مشاهده تحولات سوریه این باشد که چرا حالا؟ چرا جرقه های تلاش برای کنار زدن بشار اسد از راس قدرت سیاسی در سوریه سیزده سال پس از آغاز ناگهان در واپسین روزهای سال ۲۰۲۴ میلادی کار را برای او یکسره کرد؟

واقعیت این است که  همین حالا که ما صحبت می کنیم حکومت سوریه از بحران های عمیق داخلی، منطقه ای و بین المللی رنج می برد. ریشه و دلیل این وضعیت را باید در گذشته های دور جستجو کرد؛ ساختار حکومت در این کشور  بعد از کودتای بعثی ها و کودتای درون حزبی توسط علوی ها و حافظ اسد، کاملا یکدست و متعلق به اقلیت و محدود شده بود. علوی ها در بهترین حالت کمتر از ۱۵ درصد جمعیت سوریه را تشکیل می دهند و درست است که خانواده اسد از خانواده  های طراز اول علوی بود، اما به نظر نمی رسد که همه علوی ها در شکل دادن به رأس ساختار سیاسی در سوریه نقش برابر داشته اند. این واضح بود که حکومت بشار اسد حکومت اقلیت، تک حزبی بود و به نوعی آخرین بازمانده حکومت های شبه کمونیستی و یا شبه شرقی بود. انتخابات در سوریه صوری و از معنا تهی بود. از نظر توسعه اقتصادی سوریه بسیار ناتوان و ناکارآمد بود. در سال ۲۰۱۱ کلا تولید ناخالص ملی سوریه ۶۰ میلیارد دلار بود.

در بهار عربی، تعدادی از کشورهایی که با اعتراض های عمومی گسترده و بحران روبه رو شدند از طریق کودتای نظامی اداره می شدند؛ مانند الجزایر، تونس، مصر، سوریه، یمن و سودان. همه این موارد حکومت های کودتایی و دچار بحران های ذاتی بودند. درباره سوریه وضع متفاوت بود، چرا که علاوه بر اینکه کشوری کودتایی بود با بحران های اقتصادی، اجتماعی حکومت سیاسی مادام العمر و تک حزبی هم دست و پنجه نرم می کرد. در حوزه اقتصادی، سوریه یکی از بالاترین شاخص های فساد را داشت. در حوزه سیاست خارجی، دخالت سوریه در لبنان و نوع مقاومت آن در برابر اشغال سرزمین هایش و مناسباتی که با عراق داشت هر کدام بحران هایی را برای این کشور ایجاد کرده بود.

یکی از اتفاقاتی که پس از سقوط صدام در عراق رخ داد این بود که بخشی از حزب بعث عراق با حزب بعث سوریه متحد شدند. برخی از ناآرامی هایی که در سال های پس از ۲۰۰۳ در عراق رخ داد به کمک حزب بعث سوریه بود. در آن مقطع، معاون صدام که مسئول تشکیلات حزب بعث بود، پس از سقوط او به سوریه رفت و در آنجا تشکیلات حزب بعث را با کمک اسلام گراهای تندرو القاعده راه انداخت که در عراق دست به بمب گذاری می زدند. به نظر  می رسد که هسته اولیه داعش نیز در همین گروه ها ریشه داشت. به نظر می رسد که حکومت وقت در سوریه به رهبری بشار اسد گمان می کرد که در نتیجه این حملات انتحاری، آمریکا وادار به خروج از عراق خواهد شد.

شما در همان زمان در حوزه سیاست خارجی به عنوان ناظر و تحلیل گر فعال بودید. آیا در داخل ایران نسبت به وجود این بحران های چندگانه در سوریه آگاهی کافی وجود داشت؟

در ابتدای آغاز اعتراض ها در سوریه (۲۰۱۱ میلادی معادل با ۱۳۹۰ هجری شمسی) جلساتی در مرکز مطالعات استراتژیک به ریاست آقای حسن روحانی برگزار می شد. من در آن جلسات با آمار و ارقام نشان دادم که شاخص های اقتصادی و وضعیت نارضایتی عمومی در سوریه به چه شکل است. با استناد به همین آمارها نیز معتقد بودم که رفتن به سوریه و حمایت از حکومت بشار اسد بسیار  پرهزینه خواهد بود و نمی توان در دراز مدت حکومت اسد را در رأس قدرت حفظ کرد. در ان زمان استدلال من این بود که حکومت اسد حکومت اقلیت است و مداخله برای نجات حکومت اقلیت هیچ گاه سرانجام خوشی نداشته و در موارد مشابه که روس ها و آمریکایی ها دست به چنین اقداماتی زده اند، به فاجعه منتهی شده است.

البته در آن مقطع در داخل کشور برخی مدافعان حضور فعال ایران در سوریه معتقد بودند که جمهوری اسلامی ایران با هدف حفظ شخص بشار اسد به سوریه نمی رود و پای اهداف و تهدیدهای بزرگتری در میان است.

بله،  استدلال برخی این بود که حکومت سوریه، علوی و دوستدار اهل بیت و متحد با حزب الله لبنان است و اگر این حکومت سقوط کند حزب الله دچار مشکل و راه ما به سوریه مسدود می شود. به نظر من این استدلال قوی نبود.

نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که یکی از مشکلاتی که در زمان بهار عربی رخ داد و امیدوار هستیم دولت مسعود پزشکیان آن را به گونه ای در راستای منافع ملی مدیریت و حل کند، از بین رفتن جایگاه وزارت خارجه در برخی پرونده ها است. در آن مقطع تصمیم گرفته شد که منطقه بهار عربی و کشورهای این منطقه(سوریه، عراق، سودان، یمن، بحرین، لیبی، تونس و مصر) حوزه مأموریت سپاه قدس باشند و وزارت خارجه و سایر دستگاه ها خود را با سپاه قدس هماهنگ کنند. این باعث شد که موضوع سیاست و ارزیابی های سیاسی و مناسبت های منطقه ای و بین المللی از دستور کار سیاست خاورمیانه ای ایران خارج شود و رفتار و سیاست گذاری ایران به سمت عملیات چریکی و نظامی برود.

فکر می کنید با توجه به اهدافی که مدنظر جمهوری اسلامی ایران در آن مقطع بود و به بخش هایی از آن اشاره کردید راهی جز حضور نظامی ایران در سوریه می توانست تامین کننده آن اهداف باشد؟

واقعیت این است که اگر در همان سال ۲۰۱۱ جمهوری اسلامی ایران به کمک دولت بشاراسد نمی رفت، او سقوط کرده بود. باید در همان زمان ارزیابی می شد که آیا فقط باید با توانایی نظامی با مخالفان جنگید و یا باید راه های دیگری را هم برای کاهش چالش های پیش رو و کاستن از هزینه ها در این مسیر بررسی کرد. به نظر می رسد این بررسی صورت نگرفت. حضور نظامی در سوریه حساسیت های بسیاری ایجاد می کند که بخش قابل توجهی از آن به دلیل موقعیت ژئوپلتیک این کشور است. سوریه همسایه اسرائیل است. اسرائیل به شدت نسبت به سوریه و اینکه این کشور به پایگاهی علیه این رژیم تبدیل شود، حساس است.

در آن مقطع زمانی، آمریکایی ها در عراق بودند و آنها هم نسبت به حضور ایران در سوریه به شدت حساس بودند. در نتیجه، زمانی که شما در چنین کشوری حضور نظامی پیدا می  کنید باید در محاسبه های خود درگیری، ولو محدود، را هم با اسرائیل و آمریکا به شکل های مختلف متصور باشید. همزمان در شمال سوریه، ترکیه و ناتو وجود دارد و باید مراقب این جبهه هم باشید. اعراب هم که طبیعتا مخالف حضور ما در سوریه بودند. همان زمان هم مشخص بود که ورود جمهوری اسلامی ایران به بحران سوریه در حمایت از علوی ها باعث واکنش اهل سنت و جهان عرب می شود و  آنها برای مقابله با این حضور ممکن است دست به استفاده از هر ابزاری بزنند. به عنوان نمونه، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی سابق در افغانستان مداخله و یک حزب کمونیستی را سر کار آورد، اعراب به رهبری غرب از مجاهدین حمایت کردند و شاهد بودیم که در ادامه این روند القاعده شکل گرفت.

واقعیت این است که  در سوریه تا پیش از اعتراض های مردمی، داعش وجود نداشت و پس از آن تحولات و نظامی و امنیتی شدن میدان بود که گروه هایی مانند داعش بستر شکل گیری پیدا کردند. در سوریه هم اگر در سال ۲۰۱۵ حملات هوایی روسیه و تا حدودی هم ایالات متحده به مواضع داعش نبود، پیشروی و پایداری داعش متفاوت از آن سطحی بود که شاهد بودیم. در همان بازه زمانی هم حکومت بشار اسد باز در آستانه سقوط قرار گرفته بود. دمشق در سال ۲۰۱۵ از چهار طرف محاصره شده بود. در آن زمان هم روسیه با ترکیه توافق کرد که این گروه های شبه نظامی مخالف اسد سوار اتوبوس شده و به ادلب بروند. این توافقی بود که میان دو  کشور تحت عنوان «توافق کاهش تنش» انجام شد. این هم از آن تحولاتی میان مسکو و آنکارا بود که از چشم ایران دور مانده بود. پس از آن در قالب روند آستانه، به نوعی هم ایران و هم روسیه پذیرفتند که بخشی از شمال غربی سوریه تحت کنترل ترکیه باشد.

البته یکی از دلایل اصلی شکل گرفتن روند آستانه از سوی ایران ، روسیه و ترکیه همین طی روند سیاسی برای حل و فصل بحران بود که اکنون گفته می شود چندان از سوی بشار اسد جدی گرفته نشد.

بله، در ۲۰۱۵ با همکاری آمریکا و روسیه در سازمان ملل  قطعنامه ۲۲۵۴ تصویب شد و جالب این است که هر 15 عضو وقت شورای امنیت به این قطعنامه رأی دادند و با اجماع تصویب شد. محور این قطعنامه این بود که در قالب مذاکرات میان دولت و گروه های معارض باید به چارچوبی تحت عنوان قانون اساسی جدید، سازوکاری برای تشکیل دولت موقت و در مرحله بعد هم تعیین زمانی برای برگزاری انتخابات برای تشکیل دولت جدید دست یافت. در روند آستانه ایران و روسیه طی این مسیر را پذیرفته بودند و در بیانیه های مشترک با ترکیه نیز به این موافقت اشاره می شد، اما در عمل دولت بشار اسد مصالحه با معارضه را نپذیرفت. در آن زمان وجود گروه های تروریستی چون داعش در سوریه هم توجه را به آنها جلب کرده بود، اما بحران مشروعیت دولت اسد در همان زمان هم به قوت خود باقی بود و این اختلاف در سوریه حل نشده بود. 60 درصد سوریه در اختیار دولت و 30 درصد در شرق در اختیار کردها و آمریکایی ها و 10 درصد هم در شمال غربی در اختیار کردها و گروه های تحت حمایت ترکیه و بخش کوچکی هم مستقیما در اشغال ترکیه بود. در همان زمان هم وضعیت میدانی نشان می داد که با این دست فرمان دوباره در نقطه دیگری دیر یا زود بحران جدی تری شکل می گیرد. جرقه این مسأله پس از هفت اکتبر زده شد.

با تضعیف متحدان سوریه و عدم امکان حمایت نظامی آنها از دولت بشار اسد به سبک و سیاق سابق؟

بله. در تحلیل حوادث پس از هفت اکتبر باید صادقانه و از منظر آسیب شناسی سخن گفت. امروز با مجموع اتفاقاتی که رخ داد می توان گفت که پای برخی اشتباهات محاسبه ای در جریان هفت اکتبر در میان بوده است. به نظر می رسد که حماس گمان می کرد عملیات این گروه و سایر گروه های مقاومت، اسرائیل را وادار به واگذاری امتیازهای بزرگ می کند. در سوی دیگر این میدان، حزب الله لبنان هم  گمان می کرد می تواند با اعمال فشار بر اسرائیل از جبهه شمال وضعیت جنگ در غزه را تغییر دهد. این نکته بر هیچکس پوشیده نیست که در تضعیف محور مقاومت، منافع مشترکی میان اسرائیل و آمریکا، کشورهای غربی و عربی وجود داشت و همه آنها پس از هفت اکتبر در این مسیر با هم همکاری کردند. اسرائیل نوک پیکان این درگیری بود، آمریکا مدیریت بحران را بر عهده گرفت و مذاکرات غزه را به گونه ای مدیریت کرد که تا زمانی که خواسته های اسرائیل تأمین نشود از آتش بس هم خبری نباشد.

در جبهه لبنان هم شاهد بودیم که تحولات در سوریه پیوست آتش بس در لبنان بود. در اینجا باید گفت که روسیه هم با انفعال و به دلیل رابطه ای که با اسرائیل دارد و البته درگیر ماندن در جنگ با اوکراین، مانع از برخی تحولات منتهی به تضعیف محور مقاومت نشد. حزب بعث سوریه هم تمایلی به حفظ جایگاه و موقعیت ایران و حزب الله لبنان در سوریه نداشتند و آنچه در این سالها میان آنها رخ  داده بود هم ازدواج مصلحتی بود.

در این جا بود که ترکیه زمین بازی را برای فعال سازی دوباره برخی گروه های مخالف بشار اسد که البته در میان آنها گروه های تروریستی شناسنامه دار هم بود، مناسب دید و می توان گفت که بسیاری از بازیگران دست در دست هم در راستای تأمین نظر اسرائیل برای ایجاد تغییر کلان در برخی معادله های منطقه ای دادند.

بله.  مخالفان دولت بشار اسد و حامیان تضعیف محور مقاومت دو سناریو برای سوریه در نظر داشتند: یا بشار اسد شخصا تصمیم به ترک قدرت بگیرد و یا این روند با وجود یک کاتالیزور تسریع شود. امروز می دانیم که میان بشار اسد و دیگر اعضای حزب بعث اختلاف هایی وجود داشته و سخنان اخیر نخست وزیر سوریه بهترین شاهد بر این مدعا است. اگر دقت کرده باشید پس از برقراری آتش بس در لبنان، وزیر خارجه ایالات متحده برای نخستین بار اعلام کرد که برای برقراری آتش بس در غزه، علاوه بر مصر و قطر با ترکیه هم در تماس هستیم. این در حالی است که در گذشته آمریکا و حتی اروپا تمایلی به دخالت ترکیه در امور سوریه نداشتند و حتی با وجود اصرار برخی از مخالفان اسد، آمریکا با این مسأله کنار نیامد. این بار سیاست تغییر کرد و ترکیه به عنوان یک کاتالیزور وارد قضیه شد و به نظر می رسد که میان ترکیه که مسئول فعالسازی گروه تحریر الشام و سایر گروه ها بود و حزب بعث و ارتش سوریه، هماهنگی وجود داشت که شرایط را در سوریه تغییر دهند. یکی دیگر از نشانه های تفاهم صورت گرفته این بود که جولانی و سایرین پیش از ورود به دمشق بر حفظ ساختار سیاسی فعلی سوریه و شخص نخست وزیر تأکید کردند. به نظر می رسد که آمریکا با عبرت گرفتن از تجربه لیبی و عراق به دنبال این بود که ساختار ارتش و دولت را در این مرحله حفظ و سپس در مراحل بعد تغییر دهد.

 جمهوری اسلامی ایران اکنون باید چه مسیری را در حوزه سیاست منطقه ای در پیش بگیرد تا بتواند از طریق آن منافع خود در سوریه، لبنان و به طور کلی منطقه را حفظ کند؟

به نظر می رسد که ما باید شاهد تحولاتی در ساختار تصمیم گیری پیرامون سیاست خاورمیانه ای ایران باشیم. در این مسیر به نظر من جایگاه وزارت خارجه باید احیاء شود و برخی تغییرات را می توان پیش نیاز این پروسه دانست. سیاست خاورمیانه ای ما باید در اختیار کسانی باشد که همزمان مناسبات دو جانبه و بین المللی را پیش ببرند. دیپلمات ها باید در مدیریت سیاست و روابط خارجی کشور پیشرو باشند. در عرف بین المللی نیز مدیریت سیاست خارجی بر عهده وزارت خارجه است و این اصلا بدان معنا نیست که سایر دستگاه ها در این مسیر حضور ندارند، بلکه مدیریت و اجرای سیاست خارجی با وزارت خارجه است.

نکته دوم این است که در تحولات پس از هفت اکتبر نکته هایی برای تمام بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای از جمله ایران نهفته است. مثلا ما نباید تحولات سوریه را فقط از لنز مسائل لبنان و اولویت های جمهوری اسلامی ایران در لبنان ببینیم. باید به اراده و خواست مردم سوریه توجه داشت. همچنین نباید در میان گروه ها و ساختارهای سیاسی متفاوت در یک کشور فقط منافع یک گروه و یا یک حزب را در نظر بگیریم. مثلا در لبنان نباید از اهل تسنن و همچنین قدرت مسیحی ها در ساختار سیاسی این کشور غافل شد. روابط دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران باید از طریق دولت رسمی و شناخته شده در لبنان و یا هر کشور دیگری پیگیری شود. باز این بدان معنا نیست که جمهوری اسلامی ایران از نفوذ خود در لبنان صرفنظر کند، بلکه بدان معنا است که ابزار اعمال سیاست از طریق دولت ها باشد.

در پرونده سوریه وزارت خارجه اخیرا و پس از این تحولات بیانیه خوبی صادر کرد که در آن مرجع قرار دادن قطعنامه  ۲۲۵۴  را مورد تاکید قرار داد. جمهوری اسلامی ایران باید تلاش کند در روند تحولات سیاسی در سوریه فعال باقی بماند و به عنوان نمونه در روند مذاکرات درباره آینده سوریه با حضور سازمان ملل نقش آفرینی خود را داشته باشد.

تشکیل یک دولت مستقل و قوی در دمشق با اراده مردم سوریه به نفع جمهوری اسلامی ایران است. ایران باید مناسبات دیپلماتیک خود را هم با چنین دولتی در صورت تشکیل،  پیگیری کند. همین مسأله در خصوص لبنان نیز مصداق دارد و باید به تشکیل دولت مقتدر و توانمندسازی ارتش در این کشور کمک کرد. هرچه دولت در لبنان قوی تر باشد دست اسرائیل برای مداخله نظامی در این کشور کوتاه تر خواهد شد. توسعه، امنیت و ثبات خاورمیانه امنیت ملی ایران را هم تأمین خواهد کرد.

 

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
پربازدیدترین
آخرین اخبار