| کد مطلب: ۲۷۴۴۸
نه به ائتلاف سنی علیه ایران

نه به ائتلاف سنی علیه ایران

هنوز برای پیش‌بینی‌های قاطع درباره آن‌چه که دولت دوم ترامپ برای سیاست ایالات متحده در منطقه پیچیده‌ای مانند خاورمیانه به ارمغان خواهد داشت، زود است.

هنوز برای پیش‌بینی‌های قاطع درباره آن‌چه که دولت دوم ترامپ برای سیاست ایالات متحده در منطقه پیچیده‌ای مانند خاورمیانه به ارمغان خواهد داشت، زود است. با این حال، بخشی از این منطقه پر از نزاع در نظر ترامپ امیدبخش‌تر از بقیه ظاهر شده و از هم‌اکنون توجه رئیس‌جمهور منتخب را به خود جلب کرده است.

منطقه خلیج‌فارس آن نقطه توجه مدنظر است. برای رئیس‌جمهوری که سیاست‌ها و رویکردش به امور بین‌الملل فرصت‌طلبانه، موردی و معامله‌گرانه بوده است، خلیج فارس پیشنهادات زیادی دارد: پادشاهان، ولیعهد‌ها و امیرانی که تحسین، پول، منابع هیدروکربنی، فرصت‌های تجاری آینده و شاید حتی یک جایزه صلح نوبل را به ارمغان بیاورند.

ترامپ و دامادش جرد کوشنر در دوره نخست، نقش کلیدی در به نتیجه رساندن توافقنامه‌های ابراهیم ایفا کردند؛ موفقیت اصلی سیاست خارجی دولت او که در این فرآیند، برای خودشان و سازمان ترامپ نیز سودآور بود. هر دو علاقه‌مند هستند که شاهد تداوم توافقات عادی‌سازی این بار در روابط اسرائیل و عربستان سعودی باشند. کاری دشوار است؛ به‌ویژه پس از حمله هفتم اکتبر ۲۰۲۳ حماس به اسرائیل و جنگ بعد از آن که به طرز چشمگیری منطقه را تغییر داده است؛ و این نیازمند تصمیمات سختی خواهد بود.

اما تردید داریم که ترامپ به احتمال زیاد برای این کار تلاش کند. ترامپ علاقه‌ای به وضعیت‌های آشفته ندارد، چه برسد به چشم‌انداز هدر دادن پول خوب برای رسیدن به هدفی بد؛ و از بسیاری جهات، خاورمیانه امروز در یک آشفتگی بزرگ قرار دارد. اما کشور‌های خلیج فارس متفاوتند. آنها از بهار عربی تقریباً جان سالم به در بردند.

ثبات و نوعی از حکومت اقتدارگرایانه که ترامپ آن را تحسین می‌کند، کار با رهبران خلیج فارس را آسان‌تر کرد؛ و نفوذ یک داماد با حساسیت‌های عمیق در طرفداری از اسرائیل که هم فرصت‌های مالی در نزدیکی به خودکامگان خلیج فارس و هم امکان گسترش روابط اسرائیل با دنیای عرب را می‌دید، معامله را قطعی کرد. یکی از تناقض‌های انتقال قدرت از بایدن به ترامپ این است که دولت فعلی کار‌های زیادی برای آماده‌سازی توافق بین اسرائیل و عربستان انجام داده است.

هر توافق عادی‌سازی بین اسرائیل و عربستان بر سه رکن اساسی بنا شده است: یک توافق دوجانبه ایالات متحده-عربستان، یک توافق دوجانبه اسرائیل-عربستان، و بخش سوم که عادی‌سازی را به تعهد به راه‌حل دودولتی جهت اسکان فلسطینیان پیوند می‌دهد.

دولت بایدن در حال کار بر روی بسته‌ای دوجانبه از محرک‌ها بود تا توافق عادی‌سازی را شیرین‌تر کند. به نظر می‌رسد منطق پشت این امتیازات پیوند دادن عربستان به حوزه ایالات متحده: مسدود کردن نفوذ چین، ایجاد یک بلوک اسرائیلی-سنی برای مقابله با ایران، و مقابله با پیگیری یک سیاست خارجی ۳۶۰ درجه‌ای از سوی عربستان بود که ریاض را به چین و روسیه نزدیک‌تر می‌کرد و به تنش‌زدایی با ایران می‌پرداخت.

با توجه به مخالفت تهران، در صورت نزدیک شدن ریاض به یک توافق اسرائیلی-سعودی مشخص نیست که عربستان و ایران چگونه رابطه خود را مدیریت خواهند کرد، همانطور که محمد بن‌سلمان امیدوار است تجارت، رشد و گردشگری را به عربستان بیاورد، از تشدید تنش‌های منطقه‌ای بیم دارد و هر کاری که بتواند برای جلوگیری از قرار گرفتن ریاض در خط آتش کشور‌های دیگر انجام خواهد داد.

دولت ترامپ مجبور به گرفتن تصمیمات دشوار در قبال ایران خواهد شد، اما هرگونه امید به توافق بین اسرائیل و عربستان نیاز به کاهش تنش‌ها بین ایران و اسرائیل دارد. قابل پیش‌بینی نیست که آیا ترامپ سعی خواهد کرد به نوعی توافق دیپلماتیک با ایران در مسئله هسته‌ای دست یابد یا خیر. می‌توان پیش‌بینی کرد که دولت ترامپ بار دیگر تلاش خواهد کرد که از توافق آبراهام استفاده کند تا اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها را ترغیب به ارائه برنامه‌های خود نماید اما به احتمال زیاد، این طرح از همان ابتدا با شکست مواجه خواهد شد.

رویکرد بهتر، اما بسیار بعیدتر، می‌تواند دولتی باشد که دیدگاهی را بیان کند که به جای خیالات خام، به واقعیت‌های ناخوشایند متکی باشد. چنین دیدگاهی ممکن است به تشکیل دولت معنادار به عنوان یک آرزو اشاره کند، اما مسیر‌هایی عملی را در طول زمان پیشنهاد دهد که اعتماد و اطمینان بین اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها را بازسازی کرده و توسط کشور‌های کلیدی عرب و جامعه بین‌المللی تقویت گردد.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
پربازدیدترین
آخرین اخبار