آمریکا باید از اسرائیل فاصله بگیرد
تازهترین اقدام اسرائیل در تشدید خشونتها در منطقهای که همین حالا هم غرق در خشونت است، دولت بایدن را با یکی از بزرگترین چالشهایش مواجه کردهاست تا ایالات متحده آمریکا را از جنگ جدیدی در خاورمیانه بیرون نگه دارد.
بمباران یک مجموعه دیپلماتیک ایران توسط اسرائیل و کشتن یک فرمانده ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و تعدادی دیگر از مقامهای ایرانی بعلاوه چهار شهروند سوری یک تشدید تنش حسابشده بود. علاوه بر اینکه این حمله مانند همه حملات پیشین اسرائیل، تعرض به تمامیت ارضی و حاکمیت ملی سوریه محسوب میشد، حمله به سفارت عملاً حمله مستقیم به خاک ایران تلقی میشد.
در برابر تیم حمله، مقامهای ایرانی فشار زیادی احساس میکنند که با شدت واکنش نشان دهند. وقتی میتوانیم میزان این فشار را سادهتر درک کنیم که فرض کنیم طرفهای این ماجرا جابهجا شوند. اگر ایران سفارتخانه اسرائیل یا ایالات متحده آمریکا را هدف قرار دادهبود، چه سیاستمداران و چه افکار عمومی اسرائیلی و آمریکایی نهتنها انتظار واکنش خشونتآمیز و مرگبار داشتند، بلکه صراحتاً چنین مطالبهای را مطرح میکردند. در ایران هم احساسات عمومی میتواند در چنین شرایطی نقش مشابهی بازی کند، همانگونه که جوشش احساسات عمومی در پی ترور فرمانده سپاه قدس، قاسم سلیمانی، در یک حمله پهپادی آمریکا چهار سال پیش نشان داد. در چارچوبی حسابشدهتر و غیراحساسیتر نیز معمولاً در توجیه یک واکنش خشونتآمیز از سوی ایالات متحده آمریکا و اسرائیل، استدلال ضرورت «احیای بازدارندگی» را میشنویم. دقیقاً ایران هم میتواند همین محاسبات را در نظر بگیرد. یک روز بعد از این حمله، [آیتالله]سیدعلی خامنهای، رهبر معظم ایران، وعده انتقام داد و گفت: «[اسرائیل] مجازات خواهد شد.» نمایندگی ایران در شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز گفت که ایران حق خود را «برای پاسخ قاطع به اینگونه اقدامات تروریستی» محفوظ میداند.
مقامهای ایرانی از جهت دیگری هم احساس فشار میکنند. مشارکت در یک جنگ جدید در چارچوب منافع ایران نیست و رهبران ایران خواهان چنین جنگی نیستند. دلایل آنها به عواملی مانند ضعف ارتش ایران نسبت به اسرائیل و ایالات متحده آمریکا و همچنین مشکلات عمیق اقتصادی کشور باز میگردد. یکی از دلایل اصلی که تاکنون تنشهای منطقهای حول محور شرایط تراژیک نوار غزه هنوز بیش از آنکه تاکنون دیدهایم، تشدید نشدهاست، این است که ایران از شش ماه پیش که حماس به جنوب اسرائیل حمله کرد، از خود خویشتنداری نشان دادهاست. (حمله حماس، رهبران ایران را هم مانند هر کس دیگری غافلگیر کردهبود.)
اما ایران نهایتاً به شکلی به حمله اسرائیل واکنش نشان خواهد داد. مشکل است که پیشبینی کنیم ایران کدامیک از گزینههای پیشروی خود را برای واکنش به این حمله استفاده خواهد کرد، چراکه تصمیمگیری رهبران ایران به همان اندازه مشکل است تا بتوانند ملاحظات متناقضی را برای رسیدن به تصمیم نهایی سبک و سنگین کنند. تنها چیزی که با اطمینان کامل میتوان در مورد واکنش ایران گفت، این است که واکنش ایران در زمان و مکانی اتفاق خواهد افتاد که ایران انتخاب میکند.
چندین خط تحلیلی برای ارزیابی انگیزه اسرائیل در حمله به مجموعه سفارت ایران در دمشق میتوان در نظر گرفت. شاید اسرائیل این اقدام را یک عملیات دیگر در کارزار چندین ساله حملات هوایی علیه اهداف مرتبط با ایران در سوریه تلقی میکرد. نهادهای اطلاعاتی یک هدف را با فرصت آسیب زدن به افسران سپاه پاسداران در اختیار مقامها قرار دادند و اسرائیل با کمال میل از این فرصت استفاده کرد. یا شاید بتوان این حمله را نمود دیگری از خشم ملی در اسرائیل تلقی کرد که از زمان حمله حماس در ماه اکتبر سال ۲۰۲۳ به مشخصه اسرائیل بدل شدهاست. این حمله میتواند همان حملات آسیبزا و بیملاحظه باشد که جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا ماه اکتبر سال گذشته در تماس با نتانیاهو نسبت به آنها به او هشدار دادهبود و گفتهبود که آمریکا «هول، درد و خشم» را درک میکند اما اسرائیل نباید «تحت سیطره» این خشم قرار بگیرد. بایدن توضیح داد که آمریکا «هم دچار اشتباهاتی» بر اثر خشم ناشی از حملات ۱۱ سپتامبر شد. اشاره ضمنی بایدن به حمله آمریکا به عراق بود که هیچ نقشی در حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر نداشت.
اما بمباران تاسیسات سفارت ایران در دمشق به وضوح تشدید تنش و البته افزایش نقضهای اسرائیل علیه حقوق جنگ بود که میتوان به احتمال بسیار زیاد آن را ناشی از یک تصمیم حسابگرانه در بالاترین سطح دولت بنیامین نتانیاهو دانست. این محاسبات چندان ارتباطی به ایجاد ضربه کوچک که شاید در کوتاهمدت و بهصورت ناچیز با مرگ افسران سپاه پاسداران ممکن بود به توانمندیهای ایران وارد کند، ندارد. بلکه به نظر میرسد این اقدام بخشی از تلاش اسرائیل برای بیرون آمدن از وضعیتی باشد که در آن رسیدن به هدف اعلانی یعنی «نابود کردن حماس» دیگر در دسترس نیست، انزوای جهانی اسرائیل به دلیل اقداماتش در غزه غیرقابل انکار است و حتی حمایتهای خودکار همیشگی آمریکا هم به شکل قابلتوجهی کاهش پیدا کردهاست. تشدید و توسعه جنگ تا جایی که به این معنا باشد که جنگ تا ابد ادامه پیدا میکند، برای شخص نتانیاهو تنها امید برای فرار از مشکلات سیاسی و حقوقیاش است.
تشدید تنش بهعنوان یک راهکار عامدانه از سوی اسرائیل برای بیرون کشیدن خود از بنبست غزه دو عنصر دارد. عنصر اصلی این است که ایران را تحریک کند که انتقام بگیرد که میتواند به اسرائیل اجازه بدهد خود را به جای مهاجم در جایگاه مدافع قرار دهد و گفتمان جاری در افکار عمومی را از تخریبی که به غزه تحمیل میکند به سمت دفاع از خود در مقابل یک دشمن خارجی تغییر دهد. عنصر دیگر این است که این اقدام باعث میشود تا بخت مداخله مستقیم آمریکا برای مواجهه با ایران در جنگ افزایش پیدا کند. اگر چنین شود آنگاه جنگ خاورمیانه دیگر تنها با عنوان جنگ اسرائیل علیه فلسطینیان مشاهده نمیشود، بلکه از آن پس ابرقدرت حامی اسرائیل هم در این جنگ سهمی خواهد داشت. ایالات متحده آمریکا از دو طریق مختلف میتواند وارد جنگ بین اسرائیل و ایران شود.
راه نخست از طریق مطالبات سیاست داخلی در آمریکا است که از واشنگتن میخواهد تا مستقیمتر برای حمایت «متحدانمان در اسرائیل» وقتی که تحت حمله ایران قرار دارند، وارد عمل شود. راه دیگر این است که عملیات انتقامی ایران علیه اسرائیل شامل اهداف آمریکایی هم شود. این سناریو از این جهت باورکردنی است که بهرغم ضعف نظامی ایران نسبت به طرف مقابل، اگر قرار باشد نقشها را جابهجا کنیم و فرض کنیم که آمریکا جای ایران باشد، احتمال چنین اقدامی باورپذیر بود. در ایالات متحده آمریکا هیچگاه لحظهای برای محکوم کردن ایران به دلیل اقدامات گروههایی که از ایران کمک دریافت میکنند، تعلل نمیکنیم. همانگونه که در مورد حمله حماس به اسرائیل، ایران مقصر تلقی شد، ایران همواره بهعنوان مداخلهگر در اقدامات مشتریانش معرفی میشود. به همین دلیل هم هست که برای مثال میبینیم فردی مانند دیوید ایگناتیوس، در واشنگتنپست مینویسد: «اسرائیل کاملاً محق است که با حماس و حامیان مالیاش در ایران بجنگد.»
حامیان مالی اسرائیل در واشنگتن تاکنون بسیار بیشتر از آنچه ایران به حماس یا هر یک از دیگر دوستانش کمک کردهاست، به اسرائیل واگذار کردهاند. این واقعیت را میتوان در بیانیه نماینده ایران در شورای امنیت ملاحظه کرد که گفتهبود: «ایالات متحده آمریکا نسبت به همه جنایاتی که توسط رژیم اسرائیل رخ میدهد، مسئول است.» این واقعیت را باید در کنار واقعیت دیگری در نظر گرفت که حمله اسرائیل به مجموعه سفارت ایران در دمشق، درست مانند با خاک یکسان کردن محلات غزه، با جنگندههای پیشرفتهای انجام میشود که ایالات متحده آمریکا در اختیار اسرائیل قرار دادهاست.
جنگ با ایران از جهات بسیاری به منافع ایالات متحده آمریکا آسیب میزند؛ از جمله آسیبهای انسانی و مادی، اختلال در فعالیتهای اقتصادی که بر آمریکا اثر میگذارد، خشم گسترده در میان خارجیها که باعث عملیات انتقامی مضاعف خواهد شد، از بین رفتن هر امیدی برای دیپلماسی نتیجهبخش و مهمتر از همه، پرت شدن حواس و کاهش توجه و منابع نسبت به نگرانیهای اصلی سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا.
اجتناب از چنین جنگی نهتنها نیازمند سیاستمداری حرفهای در مواجهه تاکتیکی با بحران است بلکه نیازمند اقدام استراتژیک در آمریکا برای کاهش دادن سطح رابطه غریب با اسرائیل است که امروزه ایالات متحده را وارد چنین شرایط سخت و خطرناکی کردهاست. ایالات متحده آمریکا باید از ذهنیتهای پوسیده و کهنه در مورد اینکه چه کسی دوست است و چه کسی دشمن، فاصله بگیرد و به این توجه کند که چه کسی متجاوز است و چه کسی متجاوز نیست. با وجود اشارات دائمی به «جنگ سایه» بین ایران و اسرائیل بهعنوان یک امر متقارن، بررسی مجموعه وقایع جنگ نشان میدهد که یک الگوی کاملاً غیرمتقارن وجود دارد که اسرائیل اغلب خشونتها را علیه ایران آغاز کردهاست و ایران در اکثر مواقع فقط واکنش نشان دادهاست. برای ایالات متحده آمریکا فاصله گرفتن از این الگو نهتنها در چارچوب منافع آمریکا است بلکه در چارچوب منافع صلح و امنیت در منطقه نیز هست.