راه رفتن روی طناب تنش
کشته شدن سه نظامی آمریکا در پایگاهی موسوم به برج 22 در نزدیکی مرز سوریه و اردن، خشم آمریکاییها را برانگیخته است. گروهی موسوم به مقاومت اسلامی عراق با صدور بیانیهای رسمی مسئولیت این حمله را برعهده گرفته است. دولت آمریکا به صراحت و از زبان رئیسجمهوری آمریکا مدعی شده که این حمله از سوی شبهنظامیان مسلح مورد حمایت ایران در عراق و سوریه صورت گرفته است. واشنگتن اعلام کرده که در زمان و مکان مناسب به این حمله پاسخ در خوری خواهد داد. در این سو، ایران از طرف نمایندگیاش در سازمان ملل متحد هرگونه دست داشتن در این حمله را تکذیب کرده است. سخنگوی وزارت امورخارجه ایران نیز اعلام کرده ایران در حمله به پایگاه نظامیان آمریکایی نقشی نداشته و تهران به گروههای مقاومت در عراق و سوریه دستور نمیدهد. قبل از هر چیز و برای درک ابعاد ماجرا، ابتدا باید نگاهی به ملاحظات و انگیزههای ایران و آمریکا در منطقه انداخت.
ایالاتمتحده مدتهاست که به حضور نظامی در خاورمیانه علاقه نشان میدهد. این حضور نظامی بهطور خاص پس از عملیات طوفان صحرا که با هدف ممانعت از اقدام نظامی عراق به همسایگانش انجام شد، بیشتر نیز شد. هدف اولیه آمریکا، کنترل جریان نفت صادراتی از خاورمیانه بوده است. امروز اما دیگر از عراقِ دوران صدام حسین خبری نیست اما در عوض ایران قدرت بیشتری یافته و حوزه نفوذ منطقهای خود را گستردهتر کرده است. اخیراً، واشنگتن تمرکزش را بر روی جنبشهای محلی که ممکن است از نظر آمریکا امنیت منطقه را به خطر بیاندازند، متمرکز شده است. به زبان ساده اما، هدف واشنگتن از حضور در خاورمیانه، هنوز هم همان هدفی است که از دهه 1950 میلادی دنبال میکرد؛ حفظ جریان صادرات انرژی از خاورمیانه و کاهش تنش در منطقه به وسیله کنترل کشورها و جنبشهایی که منافع آمریکا در منطقه را تهدید میکنند. به همین جهت بوده که نیروهای آمریکایی در سراسر خاورمیانه پراکنده شدهاند.
اما انگیزه و ملاحظات ایران درست در نقطه مقابل ملاحظات و انگیزههای واشنگتن قرار میگیرد. ایران از گروههای ضدآمریکایی در منطقه حمایت میکند و جریانی را شکل داده که از آن با عنوان محور مقاومت یاد میشود. ایران هیچوقت حمایت خود را از محور مقاومت پنهان نکرده است. فعالیت محور مقاومت بهطور خاص، پس از حمله سال 2003 آمریکا به عراق و سرنگونی رژیم صدامحسین گسترش یافت. در سالهای بعد، جزء دیگری نیز به محور مقاومت افزوده و آن، انصارالله یمن بود که آنها هم از حمایت ایران برخوردارند. طی هفتههای گذشته و پس از حمله اسرائیل به غزه، محور مقاومت نیز فعال شده و حملاتی را علیه مواضع آمریکا و اسرائیل در منطقه صورت داد اما نقطه اوج درگیری، ورود فعالانه حوثیهای یمن به معادلات درگیری بود. این امر موجب شد که ایالات متحده حضور نظامیاش را در دریای سرخ افزایش دهد.
بنابراین در شرایط حاضر هدف آمریکا این است که مطمئن شود متحدانش در منطقه بیثبات نمیشوند و جریان نفت از منطقه همچنان برقرار است. محقق کردن این هدف نیازمند استفاده از ابزارهای استراتژیک است اما هدف ایران این است که موقعیت آمریکا را در منطقه متزلزل کرده و خودش بهعنوان یک قدرت منطقهای مطرح شود. اما تحقق این هدف، نیازمند وادار کردن ایالات متحده به خروج از منطقه است. حتی این هم کافی نیست. ایران نیاز دارد به کشورهای منطقه بفهماند که این تهران بوده که آمریکا را از منطقه بیرون کرده است. هدف دیگر ایران این است که به رهبر مبارزه علیه اشغالگری اسرائیل در منطقه تبدیل شود. اگر این هدف محقق شود، برخی کشورهای عربی که مسیر صلح با اسرائیل را در پیش گرفتهاند، در پیش چشم افکار عمومی منطقه تضعیف خواهند شد. اگر آمریکا مجبور به خروج از منطقه شود، آنوقت ایران در موقعیتی قرار خواهد گرفت که با استفاده از آن میتواند قدرتش را تا کانال سوئز و حتی فراتر از آن تزریق کند. اما اگر ایران در تحقق این هدف موفق نشود، این آمریکا خواهد بود که بر منطقه مسلط خواهد شد. بنابراین کاملاً واضح است که مسئله رقابت بر سر قدرت منطقهای است.
یک محاسبه ساده نشان میدهد که ایران قدرت نظامی کمتری نسبت به ایالات متحده دارد. ایران به لحاظ سیاسی و فرهنگی نیز در میان کشورهای عربی منطقه نفوذ کمتری دارد. از برخی اظهارات مقامات کشور میتوان اینطور برداشت کرد که ایران به این نتیجه رسیده حملات اینگونهای به برخی مواضع آمریکا در منطقه ممکن است آمریکا را وادار به خروج از منطقه کند اما ظاهراً محاسبات طرف آمریکایی متفاوت است. واقعیت این است که این معادله، دو طرفِ متوازن ندارد. چراکه اگر آمریکا در این رقابت شکست بخورد، بالاخره نجات خواهد یافت. اما اگر ایران این رقابت را ببازد، با عواقب سهمگینی در آینده مواجه خواهد شد. این مسئله در سخنان سردار حاجیزاده، وقتی که درباره خطرات ورود به یک درگیری بزرگ نظامی با آمریکا سخن میگفت، قابل مشاهده است.
روز گذشته نشریه پولیتیکو به نقل از برخی منابع در دولت بایدن گزارش داد که رئیسجمهوری آمریکا چراغ سبز یک حمله نظامی در منطقه علیه برخی شبهنظامیان محور مقاومت را صادر کرده است. به نظر میرسد که کاخ سفید به این نتیجه رسیده که اگر بخواهد آمادگی خود را برای درگیری نشان داده و بگوید که در صورت لزوم در چنین درگیریای پیروز خواهد شد، مجبور است به برخی از مواضع ایران در منطقه حمله کند. اگر چنین حملهای قرار باشد انجام شود، احتمالاً در قالب استفاده از توان موشکی و حملات هوایی خواهد بود تا خطر تلفات بالا، به حداقل برسد. باید دید چنین حملهای در چه سطحی خواهد بود. در چنین شرایطی ایران مجبور خواهد شد با اقداماتی، متحدان آمریکا را از پیوستن به کمپین آمریکا منصرف کند. محاسبه دیگر ایران نیز احتمالاً این است که اگر آمریکا بخواهد بهطور گسترده با ایران درگیر شود، دیگر توان حمایت از اوکراین را در جنگ با روسیه نخواهد داشت اما به هر صورت رویارویی ایران و آمریکا به شکل خطرناکی در حال نزدیک شدن به نقطه عطف است. هرچند کاخ سفید اعلام کرده که آمریکا بههیچوجه به دنبال جنگ با ایران نیست و معتقد است که ایران نیز به دنبال جنگ با آمریکا نیست. مشخص نیست که چه چیزی باعث شده که آمریکا معتقد باشد ایران نیز حاضر به ورود به جنگ نیست اما به نظر میرسد که چنین طرز تفکری ریشه در مبادله برخی پیامها در پشت پرده و یا حتی برخی مذاکرات اطلاعاتی مخفی داشته باشد.
اما در هر صورت ایران پس از حمله سال 2003 آمریکا به عراق، دو دهه است که بر روی شکل دادن ابزارهای گسترش نفوذ فرامرزی خود سرمایهگذاری کرده و حالا در چنین شرایطی، احساس میکند که بهترین زمان برای استفاده از این ابزارها فرا رسیده؛ چراکه معتقد است حالا زمان آن است که آمریکا را با مشکلات استراتژیک در خاورمیانه مواجه کند. البته ایران بهخوبی خطرات ناشی از مواجهه مستقیم با آمریکا را درک میکند. اما شاید استدلال برخی تصمیمسازان این باشد که درست است که چنین رویارویی پرخطر است اما در عین حال چرا ایران باید از نمایش قدرتش نیز دست بشوید؟ حملات موشکی اخیر ایران در سوریه، عراق و پاکستان، به نوعی نمایش قدرت ایران و پیامی برای آمریکا نیز بود. ایران میخواهد بگوید که در شرایط بحرانی از انجام هیچ اقدامی فروگذار نخواهد کرد حتی اگر آن اقدام غیرمنتظره باشد. در واقع شاید بتوان گفت که یکی از اهداف حمله موشکی ایران به پاکستان، عراق و سوریه ارسال این پیام به آمریکا بود که در صورت مواجهه مستقیم با ایران، ممکن است اوضاع وخیم شود. ایران و محور مقاومت بهخوبی محدودیتها و ملاحظات دولت بایدن در ممانعت از گسترش دامنه جنگ غزه در منطقه را درک کردهاند و میدانند که دست آمریکا بستهتر از همیشه است. احتمالاً یکی از دلایل اقدامات فعالانهتر حوثیها در دریای سرخ نیز درک همین محدودیت آمریکا بوده است.
اما چنین معادلهای به شکل بسیار خطرناکی در معرض اشتباهات محاسباتی در هر دو سو است. تنها یک اشتباه محاسباتی میتواند عواقب بزرگی به همراه داشته باشد. به نظر میرسد که در چارچوب این معادله دو نوع طرز تفکر در ایران وجود دارد. نخست تفکری عملگرا که معتقد است باید از نزدیک شدن به مواضع خطر خودداری کرد. این طیف معتقد است که اگر تحریک ایالات متحده از سطح خاصی فراتر رود، میتواند امنیت کشور را به خطر بیاندازد. اما تفکر دیگری در طیف مقابل وجود دارد که معتقد است شکلی از درگیری با ایالات متحده، چندان هم خطرناک نیست و حتی ممکن است فوایدش بیش از ضررهایش باشد. استدلال طیف دوم این است که آمریکا تمایلی به ورود به یک درگیری بزرگ با ایران ندارد و اگر هم قرار به رویارویی باشد، صرفاً از حملات هوایی استفاده خواهد کرد و کشور این توان را دارد که این حملات را به نوعی هضم کند. شواهد اثبات مدعای این طیف نیز درگیری آمریکا در برخی دیگر از نقاط خاورمیانه، رقابت استراتژیکش با چین و مشغله جنگ اوکراین و همچنین مشغله بایدن در انتخابات است. آنها معتقدند که این عوامل دست آمریکا را میبندد. استدلال دیگر نیز این است که ممکن است یک درگیری در این سطح با آمریکا افکار عمومی را در داخل متحد کند.
جدال این دو طیف فکری کاملاً قابل مشاهده است. از یک سو ایران در سازمان ملل مواضعی با هدف کاهش تنش و عدم تمایل به ورود به درگیری با آمریکا را نمایندگی میکند و از سوی دیگر تصمیم تهران در اجرای برخی حملات موشکی در یک کشور متفاوت نشاندهنده این پیام است که ایران آماده است در صورت وقوع درگیری، فعالانه وارد عمل شود. اگر از این منظر به حمله موشکی ایران به بلوچستاِن پاکستان بنگریم، ساختار دووجهی ارسال پیام ایران که ریشه در دو طیف فکری در کشور دارد، بیشتر آشکار خواهد شد چراکه نوع و کیفیت روابط دو کشور عراق و سوریه با ایران، متفاوت است با روابط ایران با پاکستان. حمله موشکی به بلوچستان پاکستان متفاوت است چراکه از ویژگی غیرمنتظره بودن
برخوردار است.
اما از منظری دیگر تصمیم حمله موشکی به مواضع «جیشالعدل» در پاکستان، اشتباه بود چراکه پاسخ قابل پیشبینی پاکستان به ایران، الگویی امتحانشده در مقابل برخی کشورهای منطقه و بهخصوص آمریکا قرار داد. تا پیش از این آمریکاییها حمله به مواضعی در داخل خاک ایران را بسیار هزینهزا میدانستند. اما پس از پاسخ پاکستان به ایران، حداقل این است که بررسی این گزینه در کاخ سفید، حداقل در مرحله طراحی، آنچنان هزینهزا نباشد.
البته آمریکا هم با مشکلات استراتژیکی روبهرو است. مهمتریناش این است که کشورهای عربی منطقه آنقدری قدرت ندارند که بخواهند و بتوانند در مقابل ایران قد علم کنند. هیچ کشور عربیای نیست که بتواند در مقابل ایران بایستد. علاوه بر این، بسیاری از بازیگران غیردولتی عربی نیز با ایران روابط خوبی دارند. از این جهت در معادله رویارویی ایران و آمریکا، اعراب و حتی کشوری نظیر ترکیه نیز در موضع دفاعی قرار میگیرند.