| کد مطلب: ۲۰۰۱۱

در نشست «جنسیت و مسیر معاصر؛ تداوم تغییر» مطرح شد

بدن زنان؛ تقاطع همه تبعیض‌‏ها

بدن زنان؛ تقاطع همه تبعیض‌‏ها

آغاز حضور زنان در عرصه سیاسی ایران از چه زمانی آغاز شد، «زن» از چه دوره‌‏ای به‏‌منزله امر سیاسی در نظر گرفته شد و آیا می‏توان آن را محدود به ایران دانست؟ آیا حضور در واقعه تنباکو، نقطه شروع است یا باید تاریخ این حضور را از پیش از آن در نظر گرفت؟ دو پژوهشگر زن از ایران و افغانستان در نشست اخیر مؤسسه رحمان به‏‌نام «جنسیت و مسیر معاصر؛ تداوم و تغییر» به این سوالات پاسخ دادند.

ششمین نشست از مجموعه نشست‌های جنسیت و نابرابری به همین موضوع اختصاص پیدا کرد و مینو مرتاضی، پژوهشگر و فعال حقوق زنان از ایران و کشمیر و هما همت، نویسنده آزاد و کنشگر مستقل مدنی از افغانستان در آن سخنرانی کردند؛ سخنرانی‌هایی درباره مسئله سیاسی‌شدن بدن زنانه، زنان به‌منزله امر سیاسی و بازخوانی وضعیت زنان پس از روی کار آمدن دوباره طالبان.  

mortazi

مینو مرتاضی، فعال حقوق زنان و پژوهشگر، سخنران اول این نشست بود که موضوع «زنان به‌منزله امر سیاسی در فرازوفرودهای سیاسی جامعه ایران» را بررسی کرد. او محور ارائه خود را تاثیرگذاری امر سیاسی بر جامعه قرار داد و توضیح داد که امر سیاسی برآمده از سیاست، شامل هر آن موضوعی می‌شود که متاثر از قدرت است. در این شرایط امر سیاسی به این معنا فراتر از خود سیاست می‌رود و حوزه‌های بسیار بیشتری را در برمی‌گیرد و تا اعماق جامعه و لایه‌های عمیق زندگی نفوذ می‌کند؛ آنجاست که وقتی زن به‌منزله امر سیاسی تحت تاثیر قدرت سیاسی قرار می‌گیرد، تا اعماق خانواده و لایه‌های زیرین اجتماعی نفوذ می‌کند.

او از تعاریف مفهوم زن گفت و توضیح داد که چطور به‌صورت محدود به این مفهوم پرداخته شده است: «وقتی می‌خواهیم مفهوم زن را بررسی کنیم و به تعاریف فرهنگی و فلسفی برویم، هیچ تعریفی از زن به‌غیر از زنانگی، و تعریفی از مرد به‌عنوان مردانگی وجود ندارد، با این حال در تعریف زن، ادبیات و شاعرانگی زیاد دیده و با صفت‌هایی نام برده می‌شود. مرد در تعریف معین یا دهخدا کسی است که سخت، جوانمرد، غیور، پهلوان، حامی، جنگاور و شایسته است، اما زن کسی است که مرد نیست.»

مرتاضی در ادامه از نظریه بدنمندی برای تعریف مفهوم زن استفاده کرد: «همه انسان‌ها در دوران مختلف زندگی خود توسط بدن شناخته می‌‎شوند. درواقع بدن، شناخته شدن و تعلق داشتن به یک گروه اجتماعی را در مقاطع مختلف تببین و ضمانت می‌کند. ما به‌واسطه بدن، جهان را شناسایی و تجربه می‌کنیم. مفاهیمی مانند آزادی، اختیار، جبر، ستمگری و حتی امر سیاسی را به‌واسطه بدن خود درک می‌کنیم. به همین دلیل ممکن است بدن مردانه با زنانه درک متفاوتی از امر سیاسی داشته باشند؛ درحالی‌که در دوران مدرن، بدن انسان به‌مثابه امر سیاسی در اختیار قدرت‌ها قرار دارد، به‌ویژه اگر دولت‌ها انضباطی باشند و چفت و بست آنها با کنترل و امنیت باشد، زن و مرد هردو به‌منزله امر سیاسی کنترل می‌شوند.»

این فعال حوزه زنان از تعبیر فوکو هم برای ادامه توضیحاتش استفاده کرد که طبق آن انضباط بر بدن زنانه و مردانه از طریق نهادهای اجتماعی مختلف مانند دانشگاه، بهداشت، ارتش  و موارد دیگر اعمال می‌شود و درنهایت از آنها شهروندی مطیع و منظم ساخته می‌شود.

مرتاضی یکی از نمونه‌های این روند را «شهروندان مصرفی» معرفی کرد که به‌گونه دیگری برای نظام‌های شناخته‌شده سرمایه‌داری یا حتی سوسیالیسم دولتی سر به‌راه شناخته می‌شود: «اگر بخواهیم در سنت زن را شناسایی کنیم، آن را در سه بدن شناسایی می‌کنیم؛ زن- مادر که همواره تقدیس می‌شد، زن ـ کدبانو یا زن ـ همسر که همیشه محدود می‌شود و زن ـ معشوقه که همواره تمنا می‌شد. یعنی این سه قالب بدنی تعاریفی بود که برای زنان در دوران پیشامدرن تعریف می‌شد. من سنت را با مذهب تفکیک می‌کنم. وقتی از سنت صحبت می‌کنم، منظور سنت چندین و چند هزارساله آبا و اجدادی است که مذهب هم به آن کمک می‌کند. در دوران مدرن، زن در سه قالب سنتی، مدرن (مصرفی یا عروسکی) و مبارز شناسایی می‌شود.»

مرتاضی زن سنتی را تابع سنت‌های آبا و اجدادی معرفی کرد که به‌هیچ وجه دست از آنها برنمی‌دارد و احساس امنیت و هویتش در گرو آن و اصل اساسی او هم تقلید است: «این بدن‌ها با کنش‌های بدنی و عواطف شناسایی می‌شوند. مثلاً زن سنتی در دوران مدرن، زنی است که همچنان به‌نظر می‌رسد پایبند خانواده است و حاضر نیست با مرد غریبه بیرون برود، تابع جلسات زنانه است، معمولاً با ایما و اشاره حرف می‌زند و به‌محض اینکه به هم می‌رسند درباره همسر و فرزندان‌شان صحبت می‌کنند. این موضوع مطلق نیست و همه‌چیز درهم است، اما وجه غالب این است. زن مصرفی(مدرن) هم نعل‌به‌نعل آنچه از سنت آمده را  به‌طورکلی کنار می‌گذارد و می‌خواهد از فرق سر تا نوک پا غربی به‌نظر برسد و هر موضوعی که او را به سنت‌ها می‌چسباند، موجب تحقیر خودش می‌داند. او هم به‌نحوی مقلد است و با زبان بدن و حرکاتش می‌خواهد از سنت فاصله بگیرد.»

از نگاه این پژوهشگر، زن مبارز در دوران مدرن، اصرار بر آزادی خود از سنت و مدرنیته دارد و سعی می‌کند اراده‌گرایانه هویت خود را تعریف و بازتعریف کند. در این تعریف به‌نظر می‌رسد او می‌خواهد از سنت و مدرنیته فهم‌نشده کناره‌گیری و حوزه جدیدی را برای خودش تعریف کند.

مرتاضی ریشه ایفای نقش تازه زنان ایران در دوران معاصر را واقعه تنباکو دانست: «چطور می‌شود که زن ایرانی از قحطی نان و بعد واقعه تنباکو که با حمایت روحانیت انجام شد ـ یعنی بدون بریدن از آن ارزش‌های دینی و سنتی ـ  به نقش خود در سیاست‌ورزی پی ببرد؟ این موضوع از زنان طبقات بالا و دربار شروع شد، نه از توده و از آنجا به‌بعد دیگر هرگز به خانه برنگشت و مثل قبل به پستوها برنگشت تا امروز و جنبش مهسا ادامه یافت.»

او در ادامه، جریان‌های دوران رضاشاه را بررسی کرد؛ از نگاه مرتاضی بدن زن و مرد با وجود دنیای مدرن دچار تفکیک‌هایی شد و در دولت-ملتی که خیلی عمومی و درونزا نبود، تحت‌تاثیر استعمار قرار گرفت؛ یعنی عاملیت نوسازی و نوگرایی زنان و مردان ایرانی که خودشان در جریان مشروطه به آن رسیده بودند، از آنها گرفته و به رضاشاه داده شد: «رضاشاه نوسازی درونگرا و درون‌زای ایرانی را به پروژه مدرنیزاسیون و عاملیت دربار تبدیل کرد. این پروژه دولت-ملتی ساخت که انواع تفکیک‌ها و تبعیض‌ها درآن پیدا شد؛ ما مدرن شدن را با نقد سنت‌ها آغاز نکردیم و به همین دلیل فرمایشی شد و در میانه راه هم استعمار مداخله کرد. به دنبال آن ملت ایران یکپارچه شد؛ ملتی که نژادش آریایی و زبانش فارسی بود. اقوام هم رخت بربستند و تبعیض‌های نژادی و مذهبی شروع شد. بدن زن و مرد هم مورد تبعیض قرار گرفت و به‌منزله امر سیاسی تابع نظم موجودی شد که دربار ساخته بود. بدن شهری، روستایی، بی‌پول، پولدار و درمجموع بدن‌های طبقاتی ساخته شد.»

او گفت که بدن زن‌ها تقاطع همه تبعیض‌هاست: «به‌دنبال این روند ما نمی‌توانیم بگوییم این نابرابری جنسیتی است، اما باید گفت زن‌ها تقاطع همه تبعیض‌ها هستند. در قبال زن‌ها هم تبعیض جنسیتی اعمال می‌شود و هم قومی، زبانی، مذهبی و طبقاتی و موارد دیگر. وضعیت زنان قبل از انقلاب هم تبدیل به امر سیاسی شد، درشرایطی که این تصور وجود داشت که جامعه باید سکولار باشد و نحوه پوشش هم تغییر کند و تعیین شود: لباس مردانه به کلاه پهلوی و کت و شلوار و لباس‌های زنان هم به لباس‌های مدرن تبدیل شود. ما بدون اینکه نقد سنت را انجام دهیم، مدرن شدیم و با تحقیر سنت درواقع آن را مذموم کردیم. چه درقالب شعائر مذهبی و چه سنت‌های آبا و اجدادی.»

مرتاضی امر سیاسی را متاثربودگی از مناسبات قدرت سیاسی در همه حوزه‌ها تعریف کرد؛ تعریفی که طبق آن قدرت سیاسی بتواند بر هر حوزه‌ای تاثیر بگذارد و آن را تبدیل به امر سیاسی و تابع خود کند: «امر سیاسی برآمده از سیاست شامل هر موضوعی می‌شود که متاثر از قدرت است. امر سیاسی به این معنا فراتر از خود سیاست می‌رود و حوزه‌های بسیار بیشتری را در برمی‌گیرد. تا اعماق جامعه و لایه‌های عمیق زندگی نفوذ می‌کند. زن به‌منزله امر سیاسی، حتی اگر فرزند هم بیاورد، او را به گونه‌ای تربیت می‌کند که  تابع حکومت باشد. فرزند را با پدرسالاری و احترام بیش از حد و بدون اجازه نقد به پدر تربیت می‌کند که بعداً بتواند یک شهروند مطیع برای حاکم باشد. همه ما که اینجا هستیم همچنان اسیر این تربیت هستیم.»

این پژوهشگر گفت که امر سیاسی همواره با غیر‌سازی، دشمن‌تراشی و غیرخودی بودن همراه است: «وقتی یک زن برای خرید، ازدواج، اشتغال، تحصیل و هرکاری محتاج اجازه حاکم یا پدر پدرسالار است، به این معنا دیگر تمام این امر سیاسی را داخل همه امور اجتماعی هم می‌برد. قدرت‌هایی که با گسترش امر سیاسی، وضعیت‌هایی برای زنان ساختند و خودشان را در اوج می‌بینند، ناگهان فرو می‌پاشند. امر سیاسی وقتی چنان گسترش پیدا می‌کند که برای قدرت سیاسی فریبنده است، اجازه نمی‌دهد متوجه شود که در حال فروپاشی است و با هر تلنگری فرو می‌پاشد.»

به گفته او، وقتی زنان در وضعیت امرسیاسی واقع می‌شوند با خیزش‎‌ها، مقاومت‌ها، اعتراضات و مبارزات خود در هر زمینه‌ای می‌توانند مرزهای سیاست را تغییر دهند؛ چون از امر آشنا، آشنازدایی می‌کنند.  مرتاضی تاکید کرد که همه ما تجربه امر سیاسی را داریم و می‌دانیم سیاست چطور تا اعماق وجود ما نفوذ کرده است: «ما خودمان را از دیدگاه سیاست نگاه می‌کنیم و خودمان را سانسور می‌کنیم. امروز خواهان 30 درصد افزایش مشارکت سیاسی زنان و حضور زنان وزیر هستیم، اما آن زن وزیر هم از زاویه حکومت و دولت به خود نگاه می‌کند. همان‌طور که در نظریه‌های فمینیستی هم آمده، زنان از زاویه مردان به خودشان نگاه می‌کنند.»

او به تجربه امر سیاسی از سوی هر سه بدن زنانه گفت که به اعتقاد او، این تجربه باید ایجاد همبستگی کند: «این بدن‌ها با اتکا به این تجربه باید همبسته شوند و سعی کنند خود را از آن آزاد کنند؛ از این‌که در وضعیتی قرار گیرند که همه‌چیز آنها سیاسی باشد. این اتفاق هم از طریق همبستگی اجتماعی شکل می‌گیرد. از طریق همبستگی مدنی است که می‌توان بدن مدنی ساخت؛ بدنی که نه زن بودن و نه مرد بودن آن تابع امر سیاسی قرار نگیرد. عاملیت ساختن بدن مدنی را به هیچ‌وجه نباید به دیگری، استعمار و استبداد، پدرسالاری و مادرسالاری داد. این اتفاقی است که با خیزش‌های ریز و درشت، به‌صورت مدام در حال تجربه شدن است. مشکل خلأ همبستگی اجتماعی است. جامعه مدنی ایران به‌شدت پیر شده است، اما نوعی فردیت افسارگسیخته در نسل جوان وجود دارد که مانع همبستگی می‌شود و جوان هم به‌دلیل جوانی تابع امر سیاسی می‌شود.»

طالبان کرامت مردم را زیر سوال برد

هما همت، نویسنده و کنشگر مستقل مدنی از هرات افغانستان، سخنران بعدی این نشست بود که تجربه زندگی خود از دو دوره به قدرت رسیدن طالبان را به اشتراک گذاشت. او از سن 13 سالگی به افغانستان بازگشت؛ در دوره‌ای که جمهوریت آغاز شده بود و زنان پس از گذار از دوره اول طالبان، کم‌کم امکان ورود به جامعه را به‌دست آوردند.

همت به‌عنوان یکی از زنان شاهد دوران طالبان در هر دوره، اعتقاد دارد که آنها در این دوره زیرکانه‌تررفتار کردند و سیاست‌های خود را در حوزه زنان کم‌کم اعمال کردند: «ازجمله تفاوت‌های طالبان در این دوره این است که وقتی روی کار آمدند، بسیار سنجیده‌تر در مقابل زنان رفتار کردند. سه سال پیش، یعنی زمانی که دوباره برگشتند، در روزهای محرم به هیئت‌های عزاداری می‌رفتند و تصاویر خود را منتشر می‌کردند که نشان دهند به اهل تشیع احترام می‌گذارند. نسبت به زنان هم سختگیری زیادی نداشتند. تعطیلی مدارس در افغانستان در فصل زمستان آغاز می‌شود. همان اوایل در فصل تابستان که زمان امتحانات بود، گفتند ادامه دهید. ما هم خوشحال شدیم که مکاتب را نبستند، اما بعد که زمستان رسید، اعلام کردند که مکاتب دختران فقط از صنف اول تا ششم است.»

هما همت تعریف کرد که یک‌سال بعد از این تصمیم، دانشگاه‌ها را هم به روی دختران بستند: «یک‌سال بعد کم‌کم برای ورود زنان به باشگاه‌ها و تالارهای عروسی هم سختگیری‌ها آغاز شد و برای ورود زنان به مراکز دولتی هم ممنوعیت‌هایی ایجاد شد. نمونه آن همین چندوقت پیش رخ داد که به من اجازه ندادند داخل یکی از مراکز دولتی شوم.»

فعالان حقوق زنان در افغانستان می‌گویند، طالبان در دوره حکومت قبلی خود رفتار صادقانه‌تری داشته است؛ همان حالت بدوی و سنتی خودشان، اما این‌بار در برخورد با زنان تکلیف‌شان روشن نیست و هرروز برای زنان حکمی صادر می‌کنند. همت هم از نمونه‌های مقاومت زنان افغانستان در این دوره از حکومت طالبان گفت: «نحوه ایستادگی زنان در این مدت، به این شکل بود که در کوچه و بازار پوشش خود را تغییر ندادند؛ یعنی بییشتر زنان شهری نقاب نمی‌زنند. در دوره جمهوریت بیشتر زنان بدون داشتن نقاب، چادر سر می‌کردند، اما از زمانی که طالبان آمد، بیشتر زنان شهری ـ حداقل در هرات که من حضور دارم ـ چادر خود را برداشتند و به‌نوعی می‌خواهند کنشی نشان دهند. سال قبل که به کابل رفتم، دیدم زنان شهامت زیادی دارند و تنها عرصه‌ای که بیشتر برای آنها مانده همین کوچه و بازار است که سعی می‌کنند در این مورد مقابل طالبان بایستند.»

همت از نسل زنانی است که دوران جوانی خود را در دوره جمهوریت و دموکراسی این کشور گذرانده است که به تعبیر خودش، دوران اوج حضور زنان در اجتماع و سیاست بود. او در همین بازه زمانی به دانشگاه رفت و شاهد حضور زنان در عرصه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی و البته فشارهای جامعه سنتی بر آنها بود: «در این سال‌ها زنان به‌یکباره از آن حالت بدوی رها شده و پر از شور و هیجان بودند. بسیاری از زنان شهری در همین دوره به سیاست راه پیدا کرده بودند. وقتی افغانستان وارد دوره جمهوریت شد، تا 10 سال کسی جرأت نمی‌کرد برقع (نقاب) خود را بردارد. درحالی‌که سیاست این اجازه را به زنان داده بود، اما فرهنگ طالبانی در روح و روان ما ریشه کرده بود. بعد از این دوره کم‌کم زنان پیشتاز شدند. کسانی که به پارلمان رفتند و در اجتماع ظاهر شدند، به‌نوعی آزمون و خطا را در افغانستان شروع کردند و زنان باجسارتی بودند. بااین‌حال هر زن که در این دوره وارد سیاست می‌شد، بسیار مورد قضاوت قرار می‌گرفت. بعد از سقوط جمهوریت، بیشتر آنها مهاجر شدند ولی به هر طریقی به مبارزه ادامه می‌دهند.

هدایت تعریف کرد که پیش از روی کار آمدن طالبان، زنان این کشور در حال بازیابی هویت و ابراز وجود خود بودند و تلاش می‌کردند که روی پای خودشان بایستند، اما پس از 20 سال زندگی در شرایط دموکراتیک، به‌یکباره داخل قفس افتادند: «علاوه بر این‌که زنان حاضر به استفاده از پوشش مورد نظر طالبان نیستند، بخش دیگری از کنشگری زنان هم بیشتر جنبه خصوصی گرفته است. آنها نهادهایی خصوصی تشکیل دادند و زنان به زنان تدریس می‌کنند. یکی از مسائل بغرنج در این دوران، فعالیت مکاتب دینی دختران است. طالبان به دختران اجازه داده از کلاس اول تا ششم تحصیل کنند، اما به‌جای آن برای زنان مکاتب دینی ایجاد کردند و اجازه می‌دهند از صنف اول تا چهاردهم، مضامین دینی بخوانند. این مدارس هم دولتی است و خصوصی نیست. به‌دلیل اینکه بعد از ورود طالبان خانواده‌های زیادی در افغانستان شرایط اقتصادی نامساعدی پیدا کردند و بسیاری از آنها برای اینکه دختران‌شان بی‌سواد نماند، آنها را به مدارس دینی می‌فرستند. حالا می‌بینیم که تا چه اندازه در کشورهای استبدادزده، سیاست جزو خواب و خوراک مردم می‌شود.»

او مشکل فعلی افغانستان را مسئله حقوق بشر و نه‌فقط مسئله زنان معرفی کرد: «بعد از آمدن طالبان، کرامت انسان زیر سوال رفته است. در کشوری که این شرایط جریان دارد، چطور می‌شود درباره حقوق زن صحبت کرد؟ مردان هم در افغانستان شرایط نامساعدی دارند. آنها برای سیر کردن شکم زن و فرزندشان یا در مزارع کار می‌کنند یا کشته می‌شوند یا در مرزها تیرباران می‌شوند یا به آب انداخته می‌شوند. تا در یک خاک نباشیم و زندگی نکنیم، نمی‌فهمیم چه بر سر مردم آن می‌رود؟»

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی