قهرمان یا هیولا؟
با پایان جنگ در افغانستان و روی کار آمدن طالبان، خبرنگاران اجازه دسترسی به مناطق و مستنداتی را پیدا کردهاند که در دوره حکومت جمهوری و حضور آمریکاییها در این کشور امکان دسترسی به آن وجود نداشت. دسترسی به این اسناد تاریخچهای خونین از عملکرد تعدادی از متحدان کلیدی آمریکا در افغانستان را فاش کرد.
من اولین بار در اوایل سال ۲۰۰۹ بود که درباره عبدالرازق چیزهایی شنیدم. در آن زمان بهعنوان یک خبرنگار آزاد به جنوب افغانستان سفر کرده بودم و برحسب اتفاق با دو قاچاقچی مواد مخدر دوست شدم که میگفتند فرمانده قدرتمند پلیس منطقه به آنها کمک میکند که ماهانه ۲ تُن مواد مخدر را به داخل ایران انتقال دهند. با کمی پرسوجو متوجه شدم که رازق در زادگاه خود یعنی ولسوالی سپینبولدک در نزدیکی مرز با پاکستان به شجاعت و نترسی شناخته میشود.
تقریباً با هرکسی که صحبت میکردم، درباره تعدادی از مظنونان به همکاری با طالبان که شکنجه شده و در بیابان انداخته شده بودند، اطلاعاتی داشت. همچنین تقریباً همه میدانستند که رازق یکی از نزدیکترین چهرهها در افغانستان به آمریکاییها به شمار میرود. دوستان قاچاقچی من پیشنهاد دادند که مرا نزد رازق ببرند و ۱۰ روز بعد رازق برای شرکت در مراسم ختم مادربزرگش به سپین بولدک آمد.
زمانی که به محل سکونت رازق رسیدم، او را روی سکویی که روی آن فرش پهن شده دیدم که نشسته بود و با مهمانانی که برای عرض تسلیت به او آمده بودند، صحبت میکرد. اصلاً شبیه به آنچه انتظار داشتم نبود. خوشتیپ و خوشچهره به نظر میرسید، تمیز و اصلاحکرده بود و سنش هم بیشتر از ۳۰ به نظر نمیآمد. سنش از من خیلی بیشتر نبود اما هزاران مرد مسلح را رهبری میکرد. به جلوی صف که رسیدم، رازق با من دست داد و خوشآمد گفت. ما بعدها هیچگاه یکدیگر را ندیدیم اما برای من این دیدار شروع تلاش برای فهم تناقضی بود که در رازق وجود داشت.
با اینکه بیتجربه بودم اما میدانستم رشد و موفقیت رازق با طی یک مسیر عادی به دست نیامده است. چرا ارتش آمریکا که باید از دموکراسی و حقوق بشر در افغانستان حمایت میکرد، همکاری نزدیکی با یک قاچاقچی مواد مخدر و یک قاتل داشت؟ یکی از فرماندهان نیروهای رازق حتی یونیفورم آمریکایی با درجات و نشانهای مرسوم در واحدهای ارتش آمریکا پوشیده بود.
به کمک آمریکا، رازق پیشرفت کرد؛ بهعنوان فرمانده پلیس ولایت قندهار منصوب شد و بعدتر به درجه ژنرال سهستاره ارتقا یافت. او به یک چهره قطبی در افغانستان بدل شده بود؛ طالبان از او متنفر بود و گروهی از مردم عادی نیز که از رشوهگیری و زورگویی سربازانش به ستوه آمده بودند رازق را دوست نداشتند. خبرنگاران و فعالان حقوق بشر هم تلاش داشتند با جمعآوری مدارک و مستندات خشونت بیسابقه او را بیپاسخ نگذارند اما موفقیتهای رازق از جمله در پایان دادن به روند بمبگذاریهای کنارجادهای طالبان و بازگرداندن ثبات و آرامش به قندهار باعث شد بخش زیادی از افکار عمومی در افغانستان دید مثبتی به او پیدا کنند.
رازق به نمادی مهم برای همه کسانی بدل شده بود که به دنبال امنیت به هر قیمتی بودند. در کشوری که عموماً قومیت نقش مهمی در جدایی و افتراق بخشهای مختلف جامعه ایفا میکند، عکس رازق در همه جا از جمله تاکسیها، ایستگاهها و مراکز عمومی دیده میشد. او تا زمانی که در سال ۲۰۱۸ توسط نیروهای طالبان ترور شود، هیچگاه حمایت دوستان آمریکایی خود را از دست نداد؛ رازق در روز ترور نیز برای دیدار با آستین اسمیلر، ژنرال آمریکایی به دفتر والی قندهار رفته بود و پس از مرگش میلر او را «یک دوست و یک میهنپرست» معرفی کرد.
سهسال بعد، با خروج ایالات متحده، جمهوری اسلامی افغانستان فروپاشید. با فرو نشستن غبار حوادث، من که بهعنوان خبرنگار در کابل مشغول به کار بودم، به جنوب و به سوی قندهار رفتم. با پایان یافتن جنگ و درگیریهای نظامی، قادر بودم به دیدار مردم و به بازدید از جاهایی بپردازم که دسترسی به آنها در گذشته عملاً غیرممکن بود. در آنجا این شانس برای من به وجود آمد که میراث رازق را بررسی کنم.
من با بازماندگان از شکنجههای سخت در درون زندانهای دوره رازق صحبت کردم و به بازدید از سردخانههایی پرداختم که اسکلتهای رهاشده در بیابان در آنجا جمعآوری شده بود. به مانند درختی که در پی یک طوفان از جا کنده شده و پنهانترین نقاط آن در کنار ریشه از زیر خاک درآمده، فروپاشیدن جمهوری در افغانستان، پنهانترین بخشهای جنگ آمریکا در افغانستان را نمایان ساخت. جنگ آمریکا بسیار خشونتبارتر از آن بود که ما میدانستیم.
از آن زمان، با سفرهای متعددی به مناطقی که روزگاری میدان جنگ بودند باعث شد دریابم بسیاری از افسران سابق پلیس که زیر نظر رازق فعالیت میکردند مایلند که درباره وجود شکنجه، اعدام و مخفیکاریهایی که در دوره او رایج بود صحبت کنند. من همچنین با دهها نفر از افسران ارتش آمریکا و دیپلماتهایی که با رازق کار کرده بودند حرف زدم و به مدارک و مستنداتی دست یافتم که نشان میداد دولت آمریکا تا چه میزان از جنایتهای رازق آگاه است.
پس از گفتوگوهای متعدد با شاهدان این فجایع در نیویورکتایمز، من و همکارانم متوجه شدیم که با پرونده مفقود شدن صدها نفر مواجه هستیم که از کودتای کمونیستی ۱۹۷۸ به این سو بیسابقه است. ما در تحقیقات در نهایت به ۳۶۸ اسم رسیدیم که از سوی مردان رازق سربهنیست شدهاند و هنوز اجساد آنها پیدا نشده است؛ هرچند اعداد واقعی احتمالاً بسیار بیشتر از اینهاست.
حجم جنایتهای رازق که با حمایت آمریکاییها رخ داده شوکهکننده است اما به نظر میرسد ریشه آن به این مسئله بازمیگردد که برای آمریکاییها بازگرداندن امنیت به قندهار نسبت به هر موضوع دیگری اولویت بیشتری داشت. رازق دست به کشتار و شکنجه زد چراکه باور داشت این تنها راه برای پیروزی بر طالبان است و آمریکاییها نیز در این مسیر به او کمک کردند.
جنگ و مرز؛ واقعیتهای تعریفکننده کودکی رازق
منطقه سپینبولدک در کشور افغانستان در مرز پاکستان و هممرز با منطقه چمن در کشور پاکستان واقع شده است. این منطقه تحت حاکمیت اقوامی بوده که رقیب پشتونها به حساب میآیند. رازق از قوم اچکزی بود که با نورزاییها در زمینه تسلط بر روند قاچاق در منطقه رقابت میکردند.
مدت کوتاهی پس از تولد رازق در سال ۱۹۷۹، کمونیستها قدرت را در کابل به دست گرفتند و در پاسخ به شورشهای روزافزون علیه دولتشان،کشور را درگیر جنگی داخلی کردند که بیش از ۴ دهه به طول انجامید. هرچند ادعاها و شواهدی درباره دخالت ایران و پاکستان در این درگیریها وجود دارد اما در واقعیت اصل مسئله دعوای افغانستانیها با یکدیگر بر سر در اختیار گرفتن حکومت بوده است. حتی در دوره اشغال افغانستان از سوی اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده نیز این درگیریها میان افغانها ادامه داشت و تلفات بسیار زیادی به طرفهای درگیر وارد میشد.
در قندهار، نورزاییها به مجاهدین پیوسته بودند که از سوی سازمان سیا و ارتش پاکستان حمایت میشدند و علیه کمونیستهایی مبارزه میکردند که مورد حمایت اتحاد جماهیر شوروی قرار داشتند. در مقابل قوم اچکزی در کنار کمونیستها قرار گرفته بود. رازق یک پسربچه بود که پدرش در حین انتقال کالا و مسافر به مرز ناپدید شد. خانواده رازق هیچگاه موفق نشدند پیکر او را پیدا کنند و همیشه قوم رقیب یعنی نورزاییها را مقصر این اتفاق میدانستند.
در سال ۱۹۹۱ با قطع حمایتهای مالی و نظامی اتحاد جماهیر شوروی، دولت کمونیست افغانستان فروپاشید. براساس روایتهایی که مردم منطقه تعریف میکنند قندهار در آن زمان به جایی تبدیل شده بود که جنگسالاران همه جا را پر از ایستهای بازرسی کرده بودند. منصور، دایی رازق کنترل یک جاده که از سپینبولدک تا شهر را برعهده داشت و رازق نوجوان که علاقه زیادی به جنگ، اسلحه و ماشین داشت به او پیوست.
سه سال بعد جنبشی مسلحانه و مذهبی به نام طالبان در غرب قندهار بپا خاست و مناطق زیادی از استان قندهار را اشغال کرد. با به تصرف درآمدن سپینبولدک، رازق و دایی او به نام منصور اسیر طالبان شدند. طالبان دایی رازق را اعدام کرد اما رازق پس از مدتی آزاد شد و به همراه خانوادهاش به منطقه چمن در پاکستان گریخت. در مدت حضور در چمن که ۷ سال به طول انجامید، رازق بهعنوان راننده کار میکرد و گاهی هم به فروش قطعات خودرو میپرداخت.
سال ۲۰۰۱ ستاره اقبال به قوم اچکزی رو کرد. تصمیم آمریکا برای اشغال افغانستان و ساقط کردن امارت اسلامی طالبان برای آنها شبیه به یک معجزه بود. دسامبر آن سال، سازمان سیا و نیروهای ویژه آمریکایی تصمیم گرفتند ارتشی از تبعیدیها بسازند و بسیاری از اچکزیها از جمله رازق نیز به ارتش پیوستند. به کمک پشتیبانی هوایی آمریکاییها، این شبهنظامیان توانستند طالبان را شکست داده و آنها را از ولایت قندهار بیرون کنند. در دوره تسلط طالبان برای قندهار، این ولایت به منطقهای برای تجارت نورزاییها تبدیل شده بود اما با تغییر شرایط نورزاییها به پاکستان گریختند و تحت حمایت ارتش پاکستان که بازی دوگانهای را در منطقه پیش میبرد قرار گرفتند.
در جمهوری جدید، شبهنظامیان اچکزی به پلیس مرزی منطقه تبدیل شدند. نظامیان آمریکایی از این شبهنظامیان حمایت میکردند و آنها تحت نظر گروههایی نظیر بلک واتر تعلیم میدیدند. همانند ارتش رسمی افغانستان، تجهیزات، مهمات و حقوق این شبهنظامیان هم از سوی ایالات متحده و متحدانش تأمین میشد. بهرغم شکست خوردن طالبان در منطقه، جنگ داخلی همچنان تداوم داشت و از نگاه آمریکاییها یک مرزبندی واضح در این جنگ وجود داشت: دولت و مردم افغانستان علیه طالبان و تروریستها.
کارتر مالکاسیان، دیپلمات سابق آمریکایی که در دوره جنگ افغانستان به ارتش آمریکا مشاوره میداد در این باره میگوید: «دیدگاه ما این بود که جنگی علیه تروریسم و علیه گروههایی که میخواهند یک دولت دموکراتیک را ساقط کنند در جریان است. ما نمیخواستیم بپذیریم که درگیر جنگ داخلی یک کشور دیگر شدهایم.»
به لطف ارتباطات و نفوذ خانوادگی، رازق خیلی زود پلههای ترقی را طی کرد. او که رهبری مادرزاد بود، شجاعانه میجنگید و به سرعت توانست وفاداری نیروهایش را به دست بیاورد.
بهرغم اینکه رازق تقریباً بیسواد بود اما حافظهای بسیار قدرتمند در به یاد سپردن چهرهها و مکانها داشت و در موضوعات امنیتی جاری در مرزها استعداد زیادی از خود نشان داد. او از این استعداد استفاده کرد تا ثروت و قدرت خود را در منطقه افزایش دهد و شبکهای بزرگ از منابع اطلاعاتی را تشکیل دهد که بتواند از آن برای نزدیکی بیشتر به آمریکاییها بهره گیرد. افسران آمریکایی حاضر در آن منطقه از رازق بهعنوان شریکی ارزشمند در مسیر مقابله با طالبان و القاعده یاد میکنند.
تادین خان، برادر کوچکتر رازق میگوید: «برادر من بسیار به آمریکاییها نزدیک بود. آنها به او اعتماد داشتند و رازق نیز هیچگاه سعی نمیکرد آنها را دور بزند.»
اولین نشانهها
به گفته نزدیکانش، رازق با دوستان و اعضای خانوادهاش بسیار مهربان و در قبال آنها بسیار بخشنده بود اما بیرحمی زیادی در تقابل با دشمنانش داشت. مدت کوتاهی پس از اینکه رازق به رهبر شبهنظامیان در منطقه تبدیل شد، باچا، برادر بزرگتر او در یک بازار در منطقه چمن پاکستان به ضرب گلوله کشته شد. به گفته عرفات، پسردایی رازق، «او رابطه بسیار نزدیکی با برادر بزرگترش داشت.»
رازق معتقد بود این قتل توسط شین نورزایی، یکی از قاچاقچیان منطقه از قوم نورزایی انجام شده است. در مارس ۲۰۰۶، شبهنظامیان تحت نظر رازق موفق شدند شین نورزایی را بدزدند و در بیابانی خشک نزدیک مرز، او و تمام ۱۵ نفر همراهش را به گلوله ببندند. این کشتار به خشم عمومی و اعتراض مردم منطقه منجر شد و از کابل، رازق را احضار کردند. با این وجود، براساس روایت یک دیپلمات غربی درگیر در پرونده، حامد کرزی، رئیسجمهور وقت افغانستان شخصاً در این پرونده دخالت کرد و اجازه نداد که رازق توسط سیستم قضایی متهم شود. این اولین مورد از نقض حقوق بشر از سوی رازق بود که برای عموم علنی شد.
قاچاق مواد مخدر
رازق در تجارت مواد مخدر هم نقش داشت و این مسئله توجه بازرسان آمریکایی را نیز جلب کرده بود. با اینکه طالبان کشت خشخاش را ممنوع کرده بود اما تجارت تریاک دوباره در دوره دولت کرزی اوج گرفت و سپینبولدک هم یکی از محورها و مسیرهای اصلی تجارت تریاک شد. گزارش طبقهبندیشده ارتش آمریکا درباره تجارت مواد مخدر در افغانستان که از طریق قانون دسترسی آزاد به اطلاعات به آن دسترسی پیدا کردیم، دست داشتن رازق و مردانش در فرایند قاچاق مواد مخدر را تشریح کرده و جزئیات جالب توجهی از دیدارهای او با باندهای قاچاق مواد مخدر و استفاده رازق از اختیارات شخصی برای انتقال این مواد را شرح داده است. در یکی از گزارشها از رازق بهعنوان اصلیترین قاچاقچی مواد مخدر در سپینبولدک نام برده شده است.
خانواده رازق این اتهامات را رد میکند و برادر او مدعی است که «همه این اتهامات بخشی از پروپاگاندای طالبان بهعنوان دشمنان رازق است.»
اوج قدرت در قندهار
در سال ۲۰۰۹ قدرت و آوازه رازق به نقطه خطرناکی رسیده بود و او با این ریسک مواجه شد که حامیان خارجیاش تصمیم بگیرند به حمایت از او پایان دهند.
شرایط جنگ داشت تغییر میکرد و باراک اوباما، رئیسجمهور جدید آمریکا با توصیه ژنرالهایش فهمیده بود که آنها در حال باختن یک جنگ مهمتر هستند و قلب مردم افغانستان را از دست دادهاند.
آمریکا همزمان با خروج نیروها اصلاحاتی را در رویکرد خود آغاز کرد. بر این اساس کارزارهایی برای مبارزه با فساد آغاز شد و تمرکز بهطور عمده بر دو استان که طالبان نفوذ زیادی در آنها داشت، معطوف گردید: هلمند و قندهار. در هر دو این استانها نیروهای آمریکایی و بریتانیایی سرمایهگذاری زیادی برای تربیت نیروهای امنیتی انجام داده و نیروهای زیادی را هم مستقر کرده بودند. آنها به کابل فشار میآوردند که مدیران تکنوکرات را جایگزین مقامهای فاسد کنند.
در قندهار، رازق به شدت زیر نظر بود. تیمهای تشکیل شده برای مقابله با فساد انبار بزرگی از حشیش را در منطقه سپینبولدک پیدا کردند و فرمانده پلیس منطقه که در فرایند قاچاق مواد مخدر به رازق کمک میکرد دستگیر شد. براساس اطلاعات منابع آگاه برنامههایی وجود داشت که پس از فرمانده پلیس به سراغ رازق بروند اما او این بار هم توانست از این خطر هم بگریزد.
ماجرا این بود که افسران و فرماندهان آمریکایی که با رازق کار میکردند، نگاه بسیار متفاوتی با همتایان خود در سایر ولایات از جمله هلمند داشتند. به باور آنها رازق و نیروهایش نمونههای نادر و کمیابی از نیروهای محلی مؤثر بودند که میتوانستند به خوبی امنیت را در منطقه فراهم کنند و مسیرهای حیاتی را باز نگه دارند. فرماندهان آمریکایی در میان یک عملیات تهاجمی گسترده علیه طالبان بودند و کرزی بار دیگر به حمایت از رازق پرداخت. به گفته منابع محلی، سازمان سیا هم به حمایت از او ادامه داد.
در فوریه ۲۰۱۰ تعدادی از مقامهای ارشد آمریکایی دیداری برای گفتوگو در خصوص مقابله با مقامهای فاسد افغان داشتند و هیچکس نمیتوانست تصمیم نهایی را برای اینکه با رازق باید چه کرد بگیرد. به گفته ارل آنتونی، معاون وقت سفیر آمریکا در افغانستان، برخی کارهای او را در حوزه امنیت از جمله در مقابله با طالبان ستایش میکردند اما در کل اجماعی وجود نداشت.
در نهایت ژنرالهای آمریکایی تصمیم گرفتند جانب فرماندهان میدانی را بگیرند و بگویند که رازق قابل تغییر است و رفتار او میتواند تغییر کند. یک دیپلمات ارشد آمریکایی در افغانستان حتی پیشنهاد داد که کارزاری رسانهای در این خصوص به راه بیفتد و چهره جدیدی از رازق و اصلاح رفتار او در رسانهها بازتاب پیدا کند.
در جولای ۲۰۱۰ یک مشاور به نام جیمی هایس از ارتش آمریکا به تیم رازق اضافه شد. هایس که میگوید هیچگاه نشانهای از کشتارها و قاچاق مواد مخدر از سوی رازق ندیده، معتقد است رازق بسیار مشتاق بود تا روش آمریکاییها را فرا بگیرد. هایس در این دوره به چندین مأموریت برای مقابله با نیروهای طالبان اعزام شد؛ در این دوره وضعیت امنیتی در استان قندهار رو به وخامت بود. در یک حادثه، یک عامل انتحاری طالبان خود را به اداره پلیس رساند و فرمانده پلیس استان را در حضور هایس به قتل رساند. اینگونه به نظر میرسید که پاکسازی قندهار از طالبان سختترین کار در افغانستان است و هم کرزی و هم آمریکاییها میخواستند که رازق این کار را انجام دهد. رازق این پیشنهاد را به شرط اینکه پلیس مرزی همچنان زیر نظر او باقی بماند پذیرفت.
جنگی که در قندهار شهری ۴۰۰ هزار نفری پیش روی رازق بود با جنگی که او در صحرا و بیابان تجربه کرده بود به کلی تفاوت داشت. طالبان گروههای ترور خود را به شدت گسترش داده بود، مقامهای دولتی را ترور میکرد، بمبگذاری در مساجد و مراکز عمومی را ادامه میداد و به تهدید شهروندان میپرداخت.
آمریکاییها مصمم بودند به بازگرداندن امنیت به این منطقه کمک کنند و از همین رو با آوردن بودجه و نیرو به قندهار در تلاش برای کمک به رازق برآمدند. تعداد پاسگاهها از ۱۰ به ۱۶ پاسگاه افزایش یافت و نیروی پلیس در قندهار عملاً دو برابر شد. تیمی از مشاوران آمریکایی هم درست در کنار اقامتگاه رازق مستقر شدند و مرتب با او دیدار میکردند تا در فرماندهی عملیاتها به او کمک کنند.
رازق باید کسانی را که دستگیر میشدند به سیستم قضایی تحویل میداد اما به باور او این دستگاه فاسد بود و با رشوه، اعمال نفوذ یا دخالت هواداران مخفی طالبان بسیاری از مظنونان به عضویت در این گروه آزاد میشدند. رازق این مشکل را در سپینبولدک اینگونه حل کرد که خود تبدیل به قاضی، مجری قانون و مجازاتکننده شد. رازق به شهادت بسیاری از اطرافیانش کسی نبود که خود را شخصاً درگیر شکنجه یا قتل کند اما شبهنظامیان خود را از سپینبولدک به قندهار آورد و مناصب کلیدی امنیتی را به آنها سپرد. یکی از نزدیکان او گردانی از نیروهای شبهنظامی را تشکیل داد که به گفته شاهدان عینی و یکی از اسناد سازمان ملل، پس از کشتار مخالفان و نیروهای طالبان آنها را بهطور گروهی در بیابان رها میکردند.
این تیمهای لباسشخصی در خودروهایی با شیشههای رنگی پرسه میزدند، مظنونان را میربودند و آنها را برای «یک پیکنیک شنی» میبردند؛ در چاهها و تپههای بیابانی اجساد بی شماری را پنهان میکردند. برخی از کشتهشدهها را در خیابانها انداختند. بسیاری از آنها نشانههایی از شکنجههای وحشتناک را روی بدن خود داشتند.
درست در همان سالی که رازق رئیس پلیس قندهار شد، سازمان ملل متحد با بیش از ۳۰۰ فرد بازداشتشده در افغانستان صحبت کرد و متوجه شد که شکنجه در این کشور امری تقریباً رایج است.
در ۱۸ جولای ۲۰۱۱، جان آر آلن، ژنرال ۴ ستاره آمریکایی فرمانده نیروهای آمریکایی در افغانستان شد. او تازه به افغانستان رسیده بود و با میزبانان صحبت میکرد که یک دیپلمات ارشد بریتانیایی به او گفت باید با هم صحبت کنیم و صحبتها درباره رازق بود. آلن میگوید گزارشها را دید و آنها را موثق و مستند ارزیابی کرد. او سپس به دیدار کرزی رفت و با بیان اینکه یک ناقض حقوق بشر رئیس پلیس یکی از استانهای مهم است خواستار برکناری رازق شد اما کرزی در آن زمان بیش از همیشه به رازق نیاز داشت. درست چند هفته پیش از رسیدن آلن، دو متحد مهم کرزی از جمله برادر او در جنوب کشته شده بودند. در آن زمان آلن دستور داد دیگر هیچ زندانیای به جنوب و قندهار منتقل نشود.
مقامهای آمریکایی در آن زمان از دیدار با رازق خودداری میکردند. فرماندهان میدانی نظر دیگری داشتند و بهطور روزانه با او کار میکردند.
به گفته شاهدان، رازق و نیروهایش فکر میکردند که میتوانند جنایتهایشان را از نیروهای آمریکایی همکارشان مخفی کنند و اصطلاحات و مکانیسمی برای خود اختراع کرده بودند. مثلاً زمانی که گفته میشد باید یک فرد را به دوبی فرستاد به این معنا بود که او را کشته و در بیابان در میان شنها رها کنند. زمانی که یک نفر بازداشت میشد و رازق میگفت «خدا او را ببخشد» یعنی او باید اعدام میشد.
رازق همه اتهامات را انکار میکرد اما یک بار زمانی که یک خبرنگار در سال ۲۰۱۷ از او در این باره سوال کرد، جملهای گفت که شبیه به توجیه بود: «ترحم بر چنین افرادی خیانت به ملت است.»
واقعیت این است که بسیاری از افغانها این بیرحمی رازق را یک ویژگی مثبت میدانستند و برای آنها که به یک قهرمان نیاز داشتند که در برابر طالبان از مردم محافظت کند، رازق یک قهرمان بود.
برای طالبان، رازق یک هدف ویژه بود. به گفته خود رازق او توانست از ۲۵ سوءقصد جان سالم به در ببرد و همچنان به مبارزه با طالبان ادامه دهد. رازق معتقد بود نباید برنامه نظامیان افغانستانی تلاش برای «پناهندگی در آمریکا یا انگلیس» باشد. او میگفت: «ما اینجا به دنیا آمدیم و همین جا میمیریم».
در ۱۸ اکتبر ۲۰۱۸، ژنرال میلر، فرمانده ارشد آمریکا دیداری با مقامهای ارشد قندهار ترتیب داد تا درباره انتخابات پیش رو با آنها صحبت کند. رازق نیز در این نشست حضور داشت. پس از دیدار، یکی از محافظان فرماندار قندهار به رازق و تعدادی دیگر از حاضران شلیک کرد و رازق کشته شد.
عکس: نیویورک تایمز