آنها هم اهل دانش بودند
به مناسبت سالروز تهاجم مغولان به ایران
به مناسبت سالروز تهاجم مغولان به ایران
سبحان یحیائی
معلم دانشگاه
یکم مهر، فقط آغاز سال تحصیلی مدارس و دانشگاهها نیست. سالگشت حمله مغول به ایران هم هست. رویدادی که ایران را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرد. هجوم قومی وحشی و بیاباننشین که اسبسواران قابلی بودند و در مسیر جاهطلبی چنگیزخان، شکارشان را از حیوان به انسان تغییر داده بودند. یورشی آنقدر اثرگذار که سُمّ ستوران یورش سربازانش، هنوز بر ناخودآگاه روان ایرانی حس میشود.
در حمله به نیشابور، نقل است که نزدیک به ده هزار سرباز مغول چند شبانهروز و بیوقفه قتل و غارت كردند و همه مردم به جز معدودی را كشتند. حتی حیوانات را زنده نگذاشتند. باروی شهر را كوفتند و مناظر و منازل و حصارها و همه قصرها را با زمین یکی کردند. هفت شبانهروز بر شهر آب بستند و سپس جو كاشتند و تا سبز نشد، شهر را ترك نکردند. مورخان نوشتهاند که مغولان تنها دوازده شبانهروز در نیشابور جنازه میشمردند.
پس در حجم و شدّت سبوعیّت و جنایت مغولان، بهویژه در بدایت امر تصرّف ایران و پس از آن حکمرانی بر مردم ایران، هیچ تردیدی نیست. ولی پرسش اینجاست که این درندهخویان با دانش چه کردند؟ آیا عالمان را سوختند و از دم تیغ گذراندند و زندان کردند و مدارس را تعطیل کردند و هیچ گفتاری جز اندیشه خویش را برنتافتند؟
آیا واقعا مغولها و سلسله حکام ایلخانان مغول در ایران، دشمنان دانش بودند و موجب رکود اندیشهورزی در ایران شدند؟ پاسخ کوتاه به این سوال با هزینه سادهسازی و اندکی احتیاط، خیر است. یعنی ایلخانان مغول نهتنها دشمنان دانش نبودند، بلکه اتفاقا مشی مدارا و توسعه علمی را در دستور کار خود قرار داده بودند.
تاکید میکنم که این گفتار به معنای آن نیست که حجم جنایت تاتارها را نادیده بگیریم و کتابها به دجله ریختنشان را که دشمنی عریان با علم بود، فراموش کنیم. اما اگر به برآیند تاریخی حاکمیت مغولها بر ایران نگاه کنیم، آنگاه درمییابیم که اتفاقا دوره ایلخانان مغول زمان مستعدی برای بسط دانش عقلی در ایران شد.
پژوهشهایی قابل اعتنا نشان میدهد1 که با حاکمیت ایلخانان مغول، سنت علمی در ایران متاثر از تسامح مذهبی حکّام و استیلای عقلگرایان بر نهادهای علمی و آموزشی و همچنین استقلال نهادی و پایداری مدارس و مَدرَسِ استادان، علوم عقلی که در دوره پیش از مغول بهویژه در خلافت عباسی به محاق رفته بود، رونق گرفت و یکی از دورههای درخشان و پررونق علمی در ایران را رقم زد.
حتی مغولان هم به ساخت مراکز علمی و آموزشی مستقل و پایدار دست زدند و مدیریتش را به عقلگرایان سپردند و صدالبته خودشان هم از مواهب این توسعه علمی در ایران بهرهها بردند.
باید اشاره کنم که اگرچه ابنخلدون و برخی پژوهشگران معاصر هم، بهرغم شواهد متعدد توسعه دانش در دوره ایلخانان مغول، رکود و عقبماندگی جوامع اسلامی در علم را گردن مغولان میاندازند، اما شواهد نقیض این نظریه بسیارند و البته مخالفانش هم.
زمانی که در قرن پنج هجری و در دوره سلطان محمود غزنوی، کتابهای نجوم و فلسفه به آتش کشیده شد و علوم عقلی، توسط گفتمان مسلط، علم غیرنافع تشخیص داده شد، هنوز مغولان نیامده بودند و چهبسا گرایش اشعری در برابر اعتزالیون برای حذف علوم عقلی، به مراتب تقصیر بیشتری از مغولان دارند و تبر روی دوش آنهاست.
برای عینیتر شدن بحث میشود نگاهی به وضعیت مدارس در دوره ایلخانان مغول انداخت و سیاستگذاری علم به تعبیر امروزیاش را در حکمرانی مغولان به محک ارزیابی قرار داد.
در «ربع رشیدی» تبریز در کنار علوم دینی، علوم عقلی، طب، داروشناسی و کشاورزی تدریس میشد و کتابخانه آن بیش از شصت هزار جلد کتاب در دو بخش منقولات و معقولات داشت. در مجتمع علمی و آموزشی شَنبِغازان علاوه بر دارالشفا، رصدخانه و کتابخانه، مؤسسه آموزشی کمنظیری با عنوان حکمتیه وجود داشت که به آموزش علوم عقلی اختصاص داشت.
در منابع تاریخی آمده است که خواجه نصیرالدین طوسی برای هر یک از فلاسفه در دارالحکمه، روزی سه درهم و برای هر یک از اطبا در دارالطب، روزی دو درهم و برای هر فقیه در مدرسه، روزی یک درهم و برای هر محدث در دارالحدیث، روزی نیم درهم مقرری تعیین نمود2 که این نشان از ارزش و رتبه علوم عقلی در نزد خواجه داشته است.
از سوی دیگر، برخلاف عصر سلجوقی که هرگونه مناظره و گفتوگوی علمی، با اشعری مسلکی مضر دانسته میشد، مدارس و اندیشمندان عصر ایلخانی که خود متولی امر آموزش بودند فضای گفتوگوی علمی و نقد آرا حتی بین مذاهب مختلف و رویکردهای متضاد علمی را علاوه بر مدارس در رصدخانهها، مساجد و دربار شاهان نیز بسط دادند و آن را موجب رونق دانش میدانستند.
بنابراین میشود گفت که حکمرانی مغولان- بهرغم جنایات و ظاهر ناخوشایندشان - با توسعه نهادهای علمی و توسعه مشی مدارا و گفتوگوی علمی، توانست یکی از دورههای درخشان تولید علم در ایران را رقم بزند.
این امر به معنای آن نیست که روایتهای معتبری3 که دانش تولیدی در زمان ایلخانان را متناسب با نهاد قدرت شناختهاند، نادیده بگیریم. منجمله مفاهیمی نظیر «فره ایزدی» و منصوب پروردگار بودن که به ایلخانان مغول نسبت داده شده بود و همانندسازی با شاهان ایرانی و خلفای دوره اسلامی در آن نهفته بود. طبیعی است که قدرتها بهتر میتوانند سازوکار بهرهبرداری از دانش را فراهم کنند که جای بحث آن البته اینجا نیست.
خلاصه کنم که هرچه از انحطاط اخلاقی و ویرانی نظام اجتماعی پس از حمله مغول به ایران اگر بگوییم، سخنی به گزافه نگفتهایم. اما این را نباید به این مفهوم گرفت که مغولان علم و دانش را هم ویران کردند. حتی مغولان هم میدانستند که علم و دانش ابزار اصلی پیشبرد یک جامعه است و شمشیرشان را در عرصه علم غلاف کرده بودند.
پینوشتها:
1-رک به دهقاننژاد، امیر و محسن رحمتی و عبدالرسول عمادی (1397) پیامد حمله مغول و حاکمیت ایلخانان بر سنت علمی در ایران، تاریخ و تمدن اسلامی، سال چهاردهم، شماره بیستوهشتم، پاییز و زمستان.
اقبال آشتیانی، عباس (1384) تاریخ مغول، تهران، انتشارات امیرکبیر.
اشپولر، برتولد(1386)تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
2-ابنکثیر، اسماعیل بنعمر(1977) البدایة و النهایة، بیروت، مکتبةالمعارف.
3- ن.ک به یاحقی، محمد جعفر و مهشید گوهری(1398) تقدیس چنگیزخان در منظومههای تاریخی دوره ایلخانی، تاریخ و فرهنگ، سال پنجاه و یک، شماره 1، شماره پیاپی 102