سوال اصلی و پرتکرار این روزهای سپهر سیاست/چرا مسعود پزشکیان؟
مهمترین موضوع مورد بحث بعد از تحولات اخیر و خروج دو عضو موثر کابینه و سوال پرتکرار این بود که «چرا مسعود پزشکیان؟». برای کسانی که از جان برای پیروزی پزشکیان مایه گذاشته بودند، اصل طرح این سوال، آنهم فقط ششماه بعد از روی کار آمدن دولت وفاق ملی، خود سوالبرانگیز و بهمثابه جرقهای بود که خمیرمایه، نگارش این نوشتار شد.

سهشنبهشب هفته گذشته بنا بر یک رسم قدیمی به جمع دوستان صمیمی اصلاحطلب که از حسن اتفاق اکثر آنان از فعالان شاخص ستادی دکتر مسعود پزشکیان در انتخابات چهاردهمین دوره ریاستجمهوری نیز بودند، رفتم و به رسم همیشه بعد از فوتسال، گعدهای گرفتیم و چنددقیقهای راجع به تحولات روز حرف زدیم.
مهمترین موضوع مورد بحث بعد از تحولات اخیر و خروج دو عضو موثر کابینه و سوال پرتکرار این بود که «چرا مسعود پزشکیان؟». برای کسانی که از جان برای پیروزی پزشکیان مایه گذاشته بودند، اصل طرح این سوال، آنهم فقط ششماه بعد از روی کار آمدن دولت وفاق ملی، خود سوالبرانگیز و بهمثابه جرقهای بود که خمیرمایه، نگارش این نوشتار شد.
نزدیک به ۹ماه پیش اگر با چنین سوالی مواجه میشدم، بیمکث و هیچ طمأنینهای با ردیف کردن کلی پارامتر و گزاره و گزینه، بیهیچ شک و شبههای، حکم به ضرورت انتخاب مسعود پزشکیان بهعنوان نهمین رئیسجمهوری ایران میدادم و همه سعی و توان خود را مصروف تحقق آن میکردم که چنین هم شد و در کنار یکدیگر کاری کارستان رقم زدیم.
مسعود پزشکیان در طول حیات سیاسی خود اهل هیچ حزب و تشکیلات و گعده سیاسی نبود (معتقدم کارکرد احزاب در ایران موسمی و مقطعی و در قالب گعدهای رفاقتی است تا ساختارهای کلاسیک حزبی).
اما آنچه اجماع حداقلی را معطوف و متمرکز به شخصیت و کاراکتر انتخاباتی او کرد، به چند گزینه و گزاره بازمیگشت. شخصیت منحصربهفرد او در میان عموم سیاستمداران از طیفهای مختلف و حداقل به شکل اخص در میان نامزدهای انتخابات. او نهفقط اهل سخنوریهای پرطمطراق، برخوردار از پرنسیب یک سیاستمدار اتوکشیده و کلاسیک و به زبان ساده کاریزماتیک نبود؛ که بالعکس آنچه به اذهان عمومی از شخصیت خود متبادر میکرد، سادگی، شفافیت و صداقت و مهربانی بود که در این سن و سال از بسیاری از مردمان کوچه و بازار سراغ داشتیم و برایمان آشنا بود و او را تبدیل به نماد سیاستمداری از جنس مردم عادی نه خواص سیاسی کرده بود.
مردی که اگر خوشلباس نبود؛ اما همواره از حقگویی سخن میگفت. اهل دعوا نبود و کاراکتر جذاب و هیجانی نداشت؛ اما برای مردم خسته و تشنه از عدالت سخن میگفت. تحصیلکرده و متخصص بود، اما خود را تافتهجدابافته نمیدید و از انصاف دم میزد.
بهرغم همه رقبا و حتی بسیاری از نامزدهای پیشین ادوار ریاستجمهوری و حتی نامزدهای حضور در مجلس، از وعده دادن پرهیز میکرد و حتی اصرار و پافشاری داشت که برنامه و مانیفست خاصی برای حکمرانی و حتی تغییر مدل حکمرانی ندارد و میخواهد یک مجری کارآمد و توانمند در رأس هرم قوه مجریه باشد.
نکتهای که در همه ادوار قبلی منشأ بحث و جدل و آغازگر تنش و منازعه در ساخت و ساختار قدرت سیاسی بود. در مدل چندوجهی نیمهریاستی-نیمهپارلمانی ساختار حاکمیتی جمهوری اسلامی ایران، سرمنشأ اختلاف و تداخل کارکرد رؤسایجمهوری با ساختار میشد و انرژی و پتانسیل بسیاری را در این مملکت سوزانده بود.
اکنون بعد از 9ماه که به آن روزها نگاه میکنیم؛ در واقع در وجه ایجابی، شخص نامزد ریاستجمهوری؛ دکتر مسعود پزشکیان و شعارهای اعلامی و گفتارهای انتخاباتی او، آن جذابیت، برانگیزی و تهییج افکار عمومی را برای اجماعسازی و پیروزی در انتخابات نداشت؛ اما شمار زیادی از نخبگان سیاسی و بخش عمدهای از مردم پیرامون همین کاراکتر معمولی و غیرکاریزماتیک گردهم آمدند و بهرغم تمامی سرخوردگیهای چنددههای و نیز تلاطمهای چند سال اخیر و آسیبهای اجتماعی پیامدی و نیز فرو ریختن توهم کارکرد سوپرقهرمانی رئیسجمهور، ترجیح دادند که همین شخصیت و کاراکتر معمولی را با اشراف و آگاهی از تمامی تجربیات گذشته به ساختمان پاستور برسانند.
البته، بخش عمدهای از آرای پزشکیان را نیز منوط و مربوط به وجه سلبی و «نه بزرگ» به بانیان وضعیت موجود در میان نامزدها، قلمداد میکنند؛ هرچند که وجه سلبی نیز در گزینش و پیروزی او بیتاثیر نبود، اما میتوان گفت این رای سلبی به اندازه انتخابات۱۳۷۶ و ۱۳۹۶ و یا حتی با رویکرد سیاسی متفاوتش در انتخابات سال۱۴۸۴ نبود؛ چراکه دیگر همه طیفها آزمون داده بودند و او نیز بیش از آنکه نماد یک جریان سیاسی متعارض باشد، نامزد تفاهممدار و مردممداری جلوهگر بود که برای دعوا و مجادله نیامده است.
به هر تقدیر، با این پیشفرضها و بروننماییها نزدیک به ۹ماه پیش در روزهای تنسوز گرمای تموز، مسعود پزشکیان بر مسند ریاستجمهوری ایران تکیه زد و پاسخ آن سوال داده شد؛ اما این روزها در چله زمستان و سرمای استخوانسوز آن و بعد از اولین رویارویی جدی و زورآزمایی میان دولت و رقبای سیاسی که به حذف دو مهره کلیدی کابینه انجامید و مشخص شد که حداقل روی کاغذ و در اردوگاههای سیاسی، پروژه «وفاقملی» بهعنوان مهمترین راهبرد و ویترین و نمایه دولت دچار کارکرد مطلوب نیست، گویی تلنگری به ما خورد و آن سوال چند ماه پیش دوباره از گوشه ذهنمان به بحث رایج و پرتکرار محافل و گعدههای سیاسی و رسانهای، تبدیل شده، که چرا مسعود پزشکیان؟
از خود و نزدیکان و اهالی فن میپرسیم که آیا راه را درست آمدیم؟ آیا اگر به آن روزها برگردیم، دوباره همین انتخاب را خواهیم کرد؟ آیا قرار است زود از کرده خود پشیمان شویم و آیا «وفاقملی» توان پاسخگویی برونرفت از مسائل و مشکلات عدیده را دارد و میتواند نسخه راهبردی باشد و آیا پزشکیان باید تغییر رویکرد و نگاه بدهد و دیگرگونه از چند ماه گذشته عمل کند؟ پاسخ به تمامی این سوالات، وقت مطول و مجال وثیقی میطلبد.
اما من اگر بخواهم به آن سوال یک خطی پاسخ بدهم، حرفم این است که با توجه به تجربیات گذشته در دولتهای خاتمی و روحانی و طرح هیجانی و حداکثری مطالبات و سپس یأس و ناامیدی و انفعال پیامدی و در نهایت قهر انتخاباتی، آنچه که تجربه به ما آموخته، پرهیز از افراط و تفریط و واقعنگری نسبت به نقش و جایگاه رئیسجمهوری است که اتفاقاً از آغازین لحظات ماراتن انتخاباتی مورد تاکید این نامزد انتخابات بود.
ما همانگونه که در ابتدای امر میدانستیم پزشکیان سوپرمن و رستم و اسفندیار نیست و فقط میخواستیم که اوضاع لااقل از این بدتر نشود و شاید هم که کمی بهتر گردد، الان هم با همه شرایط سخت و طاقتفرسا چارهای جز ماندن بر عهد خود آنهم «برای ایران» نخواهیم داشت. پذیرش حذف چهرههایی چون محمدجواد ظریف، فقدان کارآمدی در حوزههای راهبردی چون سیاست خارجی، نگاه به جلوههای ابترمانده و ناخوشایند از وفاقملی، فقدان حضور متخصصان و شایستهسالاری وعده دادهشده و انتصابات سوالبرانگیز و بازتکرار حلقههای بسته مدیریتی و حضور چهرههای خاص و نامنطبق با گفتمان پزشکیان در ارکان دولت، فقدان توجه به مولفههای توسعه سیاسی و بازگشایی فرهنگی آنگونه که انتظارش میرفت و سخت شدن معیشت و زندگی روزمره، یا حتی ضعف در تحقق آن چند وعده نصف و نیمهانتخاباتی، البته کار سخت و شاقی است (البته که نباید از اقدامات مثبت هم بهسادگی گذشت).
اظهرمنالشمس است که بدون تصاعد در مطالبات و انتظارات و با نگاه منطقی هم اقدامات دولت آن کارآمدی و چشمانتظار مثبت را به اذهان متبادر نمیکند؛ اما اصلاحطلبی به تعبیر مرحوم عزتالله سحابی گاه از گلوله خوردن هم سختتر است و قطع به یقین آنانی که بعد از همه مخاطرات ربع قرن اخیر پای صندوق رای آمدند، به مرحلهای از بلوغ و آگاهی رسیدهاند که از معبر و مفر صندوق رای به دنبال تغییر وضعیت موجود به سمت آینده مطلوب باشند و نیک میدانند که چارهای جز حرکت تدریجی و گامبهگام برای عبور از این مسیر پرسنگلاخ نه ممکن و میسر و نه مطلوب و سنجیده است. حال یکبار دیگر آن سوال اصلی این نوشتار را در ذهن خود مرور کنید.