درباره عکسی از باران پاییزی
نیگا نارنجیا رو
رفقا سلام. حواستان هست، یکدفعه پاییز شد؟ میدانم که هممیهن روزنامه سراسری است. خبر دارم که اینجا ستون عکسنوشت است. اما دو ساعت است که در قامت یک پایتختنشین ندید بدید، زیر باران ایستادهام و به روزهای رفته فکر میکنم.
رفقا سلام. حواستان هست، یکدفعه پاییز شد؟ میدانم که هممیهن روزنامه سراسری است. خبر دارم که اینجا ستون عکسنوشت است. اما دو ساعت است که در قامت یک پایتختنشین ندید بدید، زیر باران ایستادهام و به روزهای رفته فکر میکنم. اصلاً مگر قرار نبود اول مهر فصل عوض شود؟ چرا الان، چرا ۲۳ آبان؟
ساعت شش عصر است. آسمان چنان دل پری دارد که انگار هر چه میبارد نمیتواند این بار سنگین را زمین بگذارد. نکند گریه خداحافظی باشد؟ پیش خودتان نگویید این یارو هم دل خوشی دارد. این همه اخبار داغ در مملکت در جریان است و آمده برایمان مینویسد پاییز شد. باور بفرمایید در جریان اخبار رنگارنگ هستم. میدانم که قرار بر آن شده در نیروگاهها مازوت نسوزانند و نوبتی برق را قطع کنند. دیدهام که اینترنت همچنان فیلتر است. شنیدهام که ترامپ چندتایی از وزرایش را انتخاب کرده. خواندهام که اسرائیل دوباره ضاحیه را بمباران کرده. حتی میدانم زلنسکی همچنان از نیاز مبرم اوکراین به سلاح حرف میزند. اخبار تلختر را هم در جریانم، مگر نه اینکه سر یک دکتر را در یاسوج بریدهاند. حتماً شما هم شنیدهاید که یکی دو وکیل دست به قتلهای فجیع زدند. از آنطرف یکجا خواندم که قرار است تردد در اتوبانهای شهر را پولی کنند. یک خبری هم خواندم که هنوز مطمئن نیستم دروغ ۱۳ است یا حقیقت دارد اما در متن خبر که با عکس یک خانم منتشر شده بود نوشته بود: «ستاد امر به معروف و نهی از منکر، قرار است کلینیک ترک بیحجابی افتتاح کند.»
باران روی صورتم میبارد. کف آسفالت خیابان پر از زرد و نارنجی است. درختها رخت پاییز به تن کردهاند. یک امروز را بیخیال اخبار و عکسنوشت شوید. زنگ بزنید به آنکه دلتان برایش تنگ شده. به همان که صدایش غم این روزها را میشورد و میبرد. اصلاً بروید دنبالش و زیر این باران دست در دست همدیگر دهید به مهر... وسط راه رفتن به زمین، به آسمان، به درختها و ماشینها نگاه کنید و در گوش دلبر بگویید: «نیگا نارنجیا رو».
امیر جدیدی، روزنامهنگار و عکاس
عکس: محمد حسین موحدی نژاد/تسنیم