حکایت میترا و مهر و نه فرهنگ میهمانی
شب یلدا در سالهای اخیر جدیتر و پرطنینتر از گذشته پاس داشته میشود و انگار هرچه فرهنگ رسمی بر انکار و تقلیل و تغییر مفهومی آن بیشتر اصرار ورزیده، گرامیداشت و برگزاری آن نزد ایرانیان هم اهمیت بیشتر یافته است. اتفاق خاص امسال که توجه به یلدا را بیشتر کرده مصوبۀ اخیر شورای فرهنگ عمومی از زیرمجموعههای شورایعالی انقلاب فرهنگی است که شب یلدا را «روز ترویج فرهنگ میهمانی و پیوند با خویشان» نامید و همین که برای یک شب، توصیفی از «روز» ارائه کرد، نشان میداد در شناخت فرهنگ کهن این دیار تا چه حد تبحر یا ذوق و سلیقه دارند! البته یادآور شدند عنوان «شب یلدا» از تقویم رسمی حذف نشده بلکه تنها توصیفی به آن افزوده شده است. دربارۀ «چهارشنبهسوری» البته انکار نکردند که عنوان را برداشتهاند و آن را هم «روز تکریم همسایگان» نامیدهاند درحالیکه مراد از چهارشنبهسوری هم باز آیینی است در شب نه روز! گاه هم به مناسبت شب یلدا طعنه میزنند که آخر بر درازترین شب سال چه فضیلتی مترتب است که باید پاس داشته و جشن گرفته شود؟ داستان اما بسا فراتر از اینهاست چراکه ریشه در آیین مهر یا میتراییسم دارد که تا قبل از رسمیت مسیحیت در اروپا هم رواج داشت و اگرچه آن را به جبر از اروپا راندند اما پارهای نمادهای آن باقی ماند و این گزاره پذیرفته شده که روز تولد مسیح یا عید کریسمس با زایش خورشید در آغاز انقلاب زمستانی نسبت دارد و به همین خاطر انتخاب شده است. پس تا اینجا دانستیم که شب یلدا ربطی به «روز و فرهنگ میهمانی» ندارد چندان که از ذوق سرشار شورانشینان فرهنگ عمومی سر زده است. از آن سو نزدیکی آن با میلاد مسیح هم نه به خاطر اثر آن بر این که اتفاقاً ناشی از اثر این بر آن است زیرا آیین مهر و میترا بر مسیحیت تقدم دارد. این انگاره که «مهر» همان «خورشید» است نیز دقیق نیست. چندان که پژوهش خانم دکتر ژاله آموزگار نشان میدهد مراد از مهر، یکی از ایزدان است: ایزد مهر که ایزد عهد و پیمان و راستی است و البته مهربانترین ایزد و پیشازرتشتی است و بعدتر زرتشتیان این ایزد را آفریدۀ اهورامزدا و ذیل آن معرفی کردند. با این نگاه، مهر نه خود خورشید که یار خورشید است و سرخی قبل از طلوع و پس از غروب را به مهر نسبت میدهند و اگر در فرهنگ و ادبیات ما مهر و خورشید یکسان انگاشته میشوند به سبب آن است که یار یکدیگر بودهاند نه عین هم.
درستتر این است که بگوییم گرامیداشت یلدا آیینی
ایرانی – هندی است که در غرب با نام میترا شناخته شده و پیروانی بسیار هم داشته است و اسطورههای میتراییسم را در یکی دو قرن اخیر در دیوارنگارههای اروپا شناختهاند.
در اسطوره میتراییسم در غرب با تصویر نوجوانی روبهروییم که از صخره زاده شده با مشعل آتش در دست و نماد نور است و تمام قصه در همین نور نهفته است.
با این اوصاف شب یلدا شب جشن زایش نور در فردای آن است و امید به جوانه به یاری ایزد مهر و البته باز جا دارد یادآور شویم این حکایت هیچ ربطی به فرهنگ میهمانی ندارد چنانکه تقویم رسمی و رسانه رسمی با توقف بر هندوانه و حوض و انار در پی القای آن است.
اینکه یلدا را با انار و هندوانه و آجیل شیرین گرامی بداریم البته مشکلی ایجاد نمیکند جز آنکه در وانفسای تورم افسارگسیخته برای کثیری حسرت و حیرتزاست اما مراد پیشینیان جشن زایش خورشید یا نور یا میترا و بهعبارت درستتر «مهر» بوده است. «مهر»ی که نه همان خورشید که همنشین و عجین با آن است و اگر یلدا را تبریک میگویند و با واژۀ میلاد همریشه میدانند (احتمالاً با استناد به زبان سریانی) از این روست و در شاهنامه فردوسی هم به درستی به مناسبت روز بعد از آن اشاره شده است:
شب اورمزد آمد از ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می
(اورمزد هم نام نخستین روز ماه در ایران باستان بوده است).
در نگاه برخی شاعران وجه شبانه یلدا بیشتر مورد توجه بوده چندان که حافظ که تفأل به دیوان او ازسنن شب یلداست میگوید:
صحبت حکام ظلمت، شب یلداست
نور ز خورشید جو، بو که برآید
با این حال او هم در ادامه و بلافاصله از نور و خورشید میگوید.
اگر قرار باشد این نوشته از تعارفات و کلیشهها فراتر رود، سِزَد که با این اشارت پایان یابد که شب یلدا گواهی است بر اینکه ایرانیان طی هزارهها در بستر چند آیین و فرهنگ مختلف برکشیدهاند و پایدار ماندهاند و چرا یلدا گواه است؟
گواه است چون از روزگاری حکایت میکند که نیاکان ما در پی آیین مهر بودند (و نه پرستندۀ خورشید) و سپس زرتشت آمد و اگرچه ایزد مهر از آن فراز کمی فرود آمد اما از صحنه کنار نرفت و ذیل اهورامزدا قرار گرفت و شاید این همه توجه به نور و آتش ریشه در همین داشته باشد و سپس در بامداد اسلام از میان آیات گونهگون این سخن آشناتر نشست که الله، نور آسمانها و زمین است و با خداوندی که دین تازه میشناساند احساس بیگانگی نکردند و با فرهنگ خود درآمیختند و اصرار بر پاسداشت چهارشنبهسوری برای همین بود اگرچه نماد «آتشافروز» به حاشیه رفت و «حاجی فیروز» باقی ماند و همین که «خواجه پیروز» به «حاجی فیروز» بدل شد نشان از فرهنگ تلفیقی و تلفیق فرهنگی دارد.
در روزگار ما فرهنگ ایرانی به جز دو ساحَت کهن و اسلامی با فرهنگ مغربزمین هم درآمیخته و خاصه از وقتی این باور قوت گرفته که کریسمس غربیان ریشه در یلدای ایرانیان دارد توجه به آن افزونتر هم شده است و هر که از ظن خود سلیقهای و پسندی بر آن میافزاید ولو رسمیترین و تازهترین آنها دورترین و بیمزهترین باشد که شب یلدا را روز فرهنگ میهمانی و پیوند با خویشان بنامد و بداند و نه نشانی از میترا در آن باشد نه ایزد مهر!