فتحالفتوح شاهانه نبود
به بهانۀ تبلیغات روز آذربایجان در عصر پهلوی
کسانی که سالهای پیش از انقلاب 57 را به خاطر دارند، به یاد میآورند که همهساله در روز21 آذر چگونه تبلیغات و مراسم رسمی بهگونهای ساماندهی میشد که تمام اعتبار «نجات آذربایجان» به حساب شخص محمدرضاشاه پهلوی و نه حتی رژیم سلطنتی واریز شود و انگار ارتش ایران به فرماندهی پدر تاجدار در دشت و دمن تاخته و تاج ایران را باز پس گرفته است. در این روز و به یاد 21 آذر 1325 رژۀ یگانهای ارتش شاهنشاهی در آزادراه تهران – کرج و در محل پاویون سلطنتی برگزار میشد و حتی گاه شاه سوار بر اسب وارد مراسم میشد. در تقویم رسمی هم مناسبت 21 آذر «روز آذرآبادگان» یا «نجات آذربایجان از سلطۀ فرقۀ پیشهوری وابسته به اتحاد شوروی» اعلام میشد و اگرچه زمان زیادی نگذشته بود اما تبلیغات حول این محور بود که پادشاه جوان ایران با ارتش به جانب آذربایجان تاخته و این خطه را در پی نبردی سخت بازپس گرفته است! مناسبت تقویمی البته درست بود. پادشاه ایران در آن زمان و تا 32 سال بعد هم محمدرضا پهلوی بود اما نقش اول و حتی مکمل را در این قضیه برعهده نداشت زیرا پیش از آن برای گشودن گره، قوام و حتی قبل از او حکیمالملک کوشیده بودند و شاه جوان تنها نظارهگر بود و بگذارید اضافه کنیم ارتش هم که تازه از اشغال تحقیرآمیز ایران قامت راست میکرد، نقش ویژهای نداشت چون در اسفند سال قبل (1324) احمد قوام با استالین بر سر خروج نیروهای شوروی از خاک ایران به توافق رسیده بودند و در بهار 1325 هم ارتش سرخ خارج شده و متعاقب آن حکومت پیشهوری به ضعف گراییده بود. در واقع در غیاب نیروهای شوروی و پس ازخروج سران فرقۀ پیشهوری بود که ارتش ایران وارد آذربایجان شد. به زبان فوتبالیها به دروازه خالی گل زدند و البته دیگران زمینه را قبلاً مهیا کرده بودند. گواه این مدعا هم عناوین شمارۀ فوقالعادۀ روزنامه اطلاعات در 20 آذر 1325 است. با این اوصاف بیتردید نقش اول با قوام است اما تنها تدبیر او در فریفتن استالین مؤثر نیفتاد بلکه قبل از قوام، حکیمالملک هم به فکر بود و ایران در مجمع ملل از اتحاد شوروی شکایت کرده و آمریکا شفاهاً (و نه کتبی) اولتیماتوم داده بود که ادامۀ حضور ارتش سرخ پس از ختم جنگ توجیهی ندارد و در این اقدام دیپلماتیک نام ابراهیم حکیمی رئیسالوزرا یا نخستوزیر را هم نباید از قلم انداخت. سیدحسن تقیزاده هم در خاطرات خود نوشته: «عنوان شکایت را حسبالامر رئیسالوزرا که مرحوم حکیمالملک بود، من تهیه کرده بودم».
با این حال شاه در دهۀ 50 خورشیدی سرمستِ قیمت نفت و حذف رقیبان اصرار داشت خود را فاتح آذربایجان معرفی کند تا دستکم نسل تازه که ما دانشآموزان آن بودیم، باور کنیم او آذربایجان را نجات داده اگرچه در سرود 21 آذر جنبههای ملی مغفول نبود:
نور دیدۀ وطن، فروغِ روی توست
چشمِ دوستان و دشمنان به سوی توست
بزمِ دوستان ز آذر تو روشن است
اخگری ز آذرت به جان دشمن است
ای خطۀ آذرآبادگان، آذرآبادگان
ای خاک تو مهد آزادگان، مهد آزادگان
دور از تو اندیشۀ بد کُنشت
خُرّم بمان همچو خُرّمبهشت
حق این است که گفته شود به جز قوام و حکیمی، مصدق هم نقش داشت چراکه سال قبلتر در نطق 28 آذر 1324 در مجلس شورای ملی به جای آنکه به پیشهوری انگ وابستگی وارد کند هیأت حاکمه را عامل وضعیت بغرنج ایجادشده در آذربایجان دانست و به یاد نمایندگان آورد خودشان مانع ورود پیشهوری منتخب تبریز به مجلس شورای ملی شدند. یعنی اگر او در پارلمان بود هرگز کار به آنجا نمیکشید که در آذربایجان مجلس درست کنند و او مأمور تشکیل کابینه شود.
شرح مبسوط ماجرای پیشهوری و آذربایجان در جای دیگر آمده و این یادداشت تنها به قصد یادآوری تکاپوی شاه برای مصادرۀ این مناسبت است و اینکه به همین فقره هم بسنده نمیکرد.
چراکه باز نسلهای قبلتر به خاطر دارند پشت تانکرهای حمل بنزین ملی شدن صنعت نفت هم به شاه نسبت داده میشد. درست است که دکتر مصدق نخستوزیر همان حکومت بود و النهایه امضای شاه پای مصوبه مجلس نشست تا قانون شد اما کیست که نداند ملی شدن نفت با نام مصدق گره خورده است.
همین رفتار را با اصلاحات ارضی هم انجام داد و پروژهای را که علی امینی به خواست جانافکندی برای جلوگیری از انقلاب دهقانی در ایران شروع کرده بود، به نام خود مصادره کرد و چنان تعبیر انقلاب شاه و ملت را به کار میبرد و مدام تکرار میکرد که وقتی در 14 آبان 57 رو به مردم در تلویزیون گفت «صدای انقلابتان را شنیدم» فراموش کرده بود تمام 15 سال قبل از آن کلمۀ انقلاب را درباره چه موضوعی بر زبان میآورد.
حتی در سالگرد کودتای 28 مرداد هم هر سال نقش فضلالله زاهدی را کم رنگتر جلوه میداد و سهم او تنها نام خیابانی در تهران بود که البته خلقالله ترجیح میدادند بگویند فیشرآباد و قهرمان «قیام ملی» را خود میدانست و ملکۀ مادر هم هر سال دو بار جشن نوزایی پهلوی را برگزار میکرد: یکی در شامگاه 28 مرداد و دیگری در آبان و چهارم یا نهم و از بخت بد جشن و سرور 28 مرداد 57 مصادف شد با آتش زدن سینما رکس آبادان و چه شایعهها که بر سر آن ساخته نشد!
این سیاهه البته منحصر به این چهار فقره (آذربایجان، نفت، کودتا و اصلاحات ارضی) نیست و طعنهآمیز اینکه بیشترین آسیب را هم خود او دید چراکه وقتی بخواهی همۀ نیکیها و اتفاقات مثبت را به خود نسبت دهی و دیگران را ولو در اندازۀ قوام و مصدق و حکیمی و امینی باشند، نادیدهانگاری، آنگاه باید بار تمام بدیها و کژیها را به دوش کشید چندان که گناه کرده و ناکرده را در سال 57.