سالی که بهار نداشت...
تجربه آذر ۱۳۲۴ تا آذر ۱۳۲۵ که آذربایجان زیر سلطه فرقه بود
جواد رنجبر درخشیلر
شاهنامهپژوه و دانشآموخته دکتری علوم سیاسی
در یک سالی که آذربایجان از ایران جدا بود، مردم به سختی زندگی کردند. عدهای سرمست قدرت پوشالی بهدستآمده بودند، عدهای حیران و سرگردان و عدهای که ننگ تجزیه را نمیپذیرفتند و در زندان بودند؛ اگر کشته نمیشدند. از آذر ۱۳۲۴ تا آذر ۱۳۲۵ برای ایرانیان همهی سال، زمستان بود. در خاطرات پدربزرگم و همسالان و دوستان ایشان شنیدهام که بزرگترین درد مردم آذربایجان خفت تجزیه شدن به دست روسها بود. آن را نوعی توهین و تحقیر تلقی میکردند. به همین دلیل در تمام سالی که بهار نداشت، کوشیدند فتنه را بنشانند و به وطن برگردند. استقبال از ارتش و سوختن کتابهای درسی جعلی که با پول استالین چاپ شده بود، در این چارچوب قابل فهم است. خوشبختانه فتنه تجزیه ایران خاموش شد و میتوان ۲۱ آذر را روز وحدت ملی، روز تجزیهناپذیری و روز تمامیت ارضی نامید، اما بیمهایی هست و نمیتوان آرام نشست.
در طول تاریخ باشکوه ایران ردی از اختلافات موسوم به اختلاف قومی و زبانی مشاهده نشده است. زبان ملی به طبیعیترین شکل ممکن انتخاب شده، مردم در بستری از فرهنگ غنی ایرانشهری زندگی کردهاند و همواره وحدت بر کثرت تفوق داشته است. با مشروطه ردی از اختلافات قومی پیدا شد که بیتردید ریشه در پانترکیسم عثمانی داشت. پان ترکیسم ایدهای جعلی برای امپراطوری ترکی است که تمام مؤلفههای دانش و حتی عقل سلیم را نادیده میگیرد. در ایران کاریکاتوری از پانترکیسم در دربار محمدعلی قاجار، شاه معزول، بهعنوان ابزاری برای قدرت مطلقه استبدادی پدیدار شد. در دربار محمدعلی که روسها گردانندهاش بودند و عناصر مرتجع مذهبی در آن حضور داشتند، اختلافافکنی جعلی قومی برای شکستن اراده ملی مشروطهخواهی که از تبریز جان میگرفت، ابزار مناسبی تلقی میشد. ابزار قومگرایی در این دوره گویای دلیلها و چگونگی رشد ایدههای قومی و تجزیهطلب است. قومگرایی در استبداد و ارتجاع ریشه دارد.
در دوره هرج و مرج ناشی از مشروطه اختلافافکنی قومی قدرت گرفت و بیم تجزیه ایران میرفت. خوشبختانه در دوره رضاشاه قومگرایی به محاق رفت. سرکوب ارتجاع و مرام اشتراکی در دوره رضاشاه تجزیهطلبی را سخت مهار کرد. ارتجاع و مرام اشتراکی زمینههای فکری و فرهنگی تجزیهطلبی را فراهم میکردند.
حمله متفقین همانطور که راه رشد ایران را بست، راه تقویت وحدت ملی را هم سد کرد و دوباره زمینه تجزیهطلبی گسترده شد. مهمترین مصداق عملی تجزیهطلبی در آذربایجان و کردستان دیده شد، اما هر دو خوشبختانه شکست خوردند. امیدی که شکست این دو فتنه در دل هر ایرانی مینشاند، همزمان بیمناکش هم میکند. بیمهای تجزیهطلبی از امید آن میآید. دلیل شکست تجزیهطلبان افزون بر ارادهی محمدرضاشاه، قوامالسلطنه، استاد سیدحسن تقیزاده، سپهبد رزمآرا و دیگران، نقش آمریکا و جهان دوقطبی، مخالفت جدی مردم آذربایجان با تجزیه بود. آذریها مبتنی بر فرهنگ قدیم ایرانی تصوری از جدایی از ایران نداشتند. به همین دلیل تمام نیروی فتنهگران در یک سال حکومت بر تبریز صرف تغییر نگرش مردم آذربایجان شد و کارهای فرهنگی اساس فعالیتهای تجزیهطلبان بود.
فرهنگ ایرانشهری، در کنار سایر مؤلفههای قدرت، حافظ تمامیت ارضی ایران است. تجزیهطلبان فرهنگ را به درستی نشانه گرفته بودند.
فتنه نشست، اما تلاش فرهنگی برای سست کردن وحدت ملی تمام نشد. در حدود هشتاد سال گذشته شوروی سابق، باکو، ترکیه و در چند سال اخیر اسرائیل و شبکههای ماهوارهای تلاش بیوقفهای برای گسستن فرهنگی بخشهای مختلف ایران از فرهنگ ایرانشهری کردهاند تا اگر روزی نیت شومی دیگر داشتند به سد ستبر فرهنگ و مردم نخورند. ناگفته پیداست که برخی سیاستهای غلط اقتصادی و فرهنگی در دهههای اخیر تسهیلگر تلاشهای دشمنان بوده است.
حال باید بیم سستی اراده ملی را داشت. پرسش مهم این است که آیا فرهنگ مردم آذربایجان یا کردستان یا خوزستان یا بلوچستان به سوی اهداف تجزیهطلبانه گرایشی پیدا کرده است؟ پاسخ قطعاً منفی است. پس چرا نگرانیم؟ چون فرهنگ ملی برای ما اهمیتی استراتژیک دارد. ما با این فرهنگ در سه هزار سال گذشته زندگی کردهایم و پایدار ماندهایم. بنابراین حتی اگر احتمال داده شود، آسیبی بسیار جزئی به فرهنگ ما وارد خواهد آمد، باید بسیار جدی مقابله کرد. تقویت وحدت ملی و زدودن برخی غبارهای ابهام کاری دشوار نیست. فقط آگاهی و اراده میطلبد. سه رکن اساسی تقویت وحدت ملی توجه به زبان پارسی، لغو بومیگزینی و ارتقاء آگاهی هویتی ملی است.
زبان پارسی میراث و دارایی فرهنگی استراتژیک ماست. زبان مهم و کارآمد و اصیل و قدیمی پارسی دهههاست که سخت مظلوم افتاده است، جلوی تضعیف این زبان را به هر بهانه که باشد باید سد کرد. بدون زبان پارسی فرهنگ ایرانی صورتبندی خود را از دست میدهد و با تلنگری فرو میپاشد. جفاهایی که به زبان پارسی در این سالها رفته، هرگز سابقه نداشته است. کسانی که پارسی و مهمترین کتاب آن، شاهنامه را هدف گرفتهاند، در پوششی از دغدغههای فرهنگی و علمی به تجزیه فرهنگی ایران و در نهایت تجزیه سیاسی برخاستهاند.
دومین رکن لغو بومیگزینی کارمندان، سربازان، دانشجویان، استادان دانشگاه و معلمان است. همه جای ایران سرای من است. این گزاره شعار یا شعری از سر دغدغههای رومانتیک نیست. جغرافیای ایران سهم ما ایرانیان از جهان است. ایران سرای ما، تفکری است در ذیل مؤلفههای قدرت، معطوف به ارتقاء قدرت. محبوس کردن مهمترین نیروهای فرهنگی و تحولساز کشور در یک شهر یا استان جفایی به نیروی انسانی ایرانی است. حق هر ایرانی است که زندگی در شهرهای دیگر را تجربه کند و با هموطنان خود پیوندهای فرهنگی، خانوادگی و اقتصادی برقرار کند. آشنایی بیشتر با دیگر هموطنان راه فتنهافکنی قومی را میبندد.
رکن سوم ارتقاء آگاهی هویتی ملی است. ما در طول تاریخ کهن خود همواره ملت بودهایم. ملتبودگی ما از زمان کوروش بزرگ تاکنون تداومی حیرتانگیز داشته است. آگاهی به هویت ملی هرچند در نهاد هر ایرانی وجودی غیرقابل تردید دارد، اما امری است نیازمند بالیدن و توجه و آموزش. در این راه نخست باید هر نوع عامل مخدوشکننده هویت ملی و آگاهیهای کاذب را از بین برد، چه در ورزش و هنر و چه در سیاست؛ در بین نمایندگان مجلس یا حزبهای منطقهای. پس از آن باید هویت ملی را براساس زبان ملی، آیینهای ملی، منافع اقتصادی مشترک و رویای مشترک سیاسی تقویت کرد.
مدارس و دانشگاهها نقشی مهم در پرورش آگاهی ملی دارند و دریغا که در این سالها هر دو مسموم تفکرات قومی شدهاند. در کنار نقش نابهنجار نهادهای آموزشی متاسفانه کتابها و مجلههای تفرقهافکن نیز به وفور چاپ و توزیع میشوند. حتی تفکرات قومی به نهادهای استراتژیک مانند فرهنگستان زبان و ادب هم نفوذ کردهاند. رسانه به اصطلاح ملی نیز نقش خود را در تقویت آگاهی ملی ایفا نمیکند. در رسانه ملی بهجای تاکید بر شهرها و روستاهای زیبای ایران که هر کدام شناسنامهای اقتصادی و فرهنگی دارند، به تقسیمبندیهای مجعول قومی تاکید میکنند. این رویه سهواً یا عمداً مکمل نقش تفرقهافکنانه شبکههای ماهوارهای فارسیزبان و نهتنها مخل وحدت ملی بلکه ضدتوسعه است.
۲۱ آذر فرصتی است برای تأمل در مبنای وحدت ملی. همانطور که سوم خرداد، روز آزادی خرمشهر، چنین است و روزهایی دیگر. وحدت ملی سرمایه فرهنگی و سیاسی ماست و فرهنگ مهمترین نگهبان آن. اگر در امور فرهنگی ملی سختگیر و کوشا نباشیم مزاحمتهایی از نوع فتنه پیشهوری و قاضیمحمد بعید نیست. حتی اگر آن را سخت دور ببینیم نباید از پیشگیری غافل باشیم. ما سالی بیبهار را در تاریخ خود تجربه کردهایم. کاری کنیم که در سالها و قرنهای آینده چهار فصل زیبای ایرانی را یکی پس از دیگری تجربه کنیم.