| کد مطلب: ۱۰۸۱۴
نجات ایران با دیپلماسی

نجات ایران با دیپلماسی

چگونه قوام استالین را فریب داد؟

moojani_seyed-ali سیدعلی موجانی

سیدعلی موجانی

دانش‌آموخته تاریخ و کارشناس ارشد سیاسی وزارت امور خارجه

بیش از نیم قرن گذشته و در زمانی نسبتاً دور، حدود 76سال و 11 ماه پیش که مقارن با بهمن 1324 بود، روندی مهم و بی‌نظیر اما کوتاه در تاریخ سیاست خارجی ایران رقم خورد. یک سال قبل از این ماجرا، زمان پایان جنگ جهانی دوم و در مقطعی که وزرای خارجه شوروی، بریتانیا و آمریکا در اجلاس کریمه به روز اول فوریه گرد آمدند؛ دستور کار روشنی داشتند: «کشورهای سه‌گانه پیروز در جنگ چه ترتیبات و الزاماتی را باید مراعات کنند؟».

در واقع آنها باید به توافق پس از متارکه برای تثبیت دستاوردهای خود به‌نحوی می‌رسیدند که بتوانند از مواضع و اراضی تحت تسلط خود، با یک مناسبات متوازن و تنظیم و تاییدشده همراه با زمان‌بندی اجرایی عقب‌نشینی نمایند. بدین‌گونه نه‌فقط خلأ امنیتی حاصل نمی‌شد، بلکه هیچ طرفی نیز قلمرویی که قوایش در آن مستقر بودند را بدون مابه‌ازا ترک نمی‌کرد.

این اجلاس وقتی به موضوع ایران رسید؛ مولوتف،‌ وزیر خارجه اتحاد جماهیر شوروی از امضای سند و بیانیه مربوطه سر باز زد و با ابهام نسبت به مسئله برخورد نمود. سند دیگری هم مورد مذاکره قرار گرفت: بحث در حوزه مناطق دریای سیاه از جمله کریمه و اوکراین بود. بعدها معلوم شد از زمانی نزدیک به این اتفاق، در سال 1945 مذاکره‌ای همزمان را مقامات اتحادیه جماهیر شوروی در مسکو با سفیر ترکیه، سلیم سارپر، آغاز نموده بودند. او که بعدها طی دهه شصت میلادی (1962-1960) وزیر خارجه ترکیه شد، در این مذاکرات بر سر آناتولی شرقی، سواحل، تنگه‌ها و دریای سیاه با دولت شوروی وارد گفت‌وگویی محرمانه شده بود. در حقیقت تامین امنیت غذایی قریب به 100 میلیون نفر انسان در قلمرو شوروی ایجاب می‌کرد دولت ترکیه حقوقی را برای دولت شوروی به‌منظور تجارت دریایی و آمد و شد در دریای سیاه بپذیرد.

گذر از تنگه‌ها مسئله‌ای بود که محور اصلی مذاکرات شد، ولی مباحث دیگری چون چگونگی عبور نیروهای شوروی از راه قفقاز و از طریق شرق ترکیه به سوی قارص و طرابوزان هم مطرح بود. روس‌ها سرسختانه همچنین به دنبال پایگاه و یا یک موقعیت ویژه دریایی بودند که بتوانند امنیت تردد دریایی برای کشتی‌هایی که به اتحادیه جماهیر شوروی رفت‌وآمد داشتند را هم تامین کنند. با اینکه این گفت‌وگو، پنهانی و محرمانه در مسکو پیش ‌رفت اما اخباری از آن در محافل دیپلماتیک مسکو شایع بود. این شایعه آنچنان ادامه یافت تا دستگاه دیپلماسی ایران هم اخباری را از مذاکرات شوروی و ترکیه کسب و به تهران مخابره نمود.

آن زمان شخصیتی مثل قوام‌السلطنه به دلیل ویژگی‌های ذاتی و اِشرافش بر مباحث سیاست بین‌الملل و اوضاع جنگ با علاقه شخصی و دسترسی‌هایی که در محافل درباری داشت، این روند را دنبال می‌کرد. لذا وقتی وی به مقام نخست‌وزیری که کفالت وزارت امور خارجه را نیز توأمان بر عهده داشت، رسید، با آگاهی از این پاره اطلاعات آگاهانه در این موضوع ورود کرد.

شاید آن زمان در ذهن قوام چنین بود که مسئله تامین امنیت غذایی 100 میلیون نفر در شوروی پوششی است برای پنهان‌سازی اهداف توسعه‌طلبانه اتحاد جماهیر شوروی که جانشین روسیه تزاری شده بود. اهدافی که کماکان از سوی فدراسیون روسیه دنبال می‌شود. استیلا بر دریای سیاه و عبور آزادانه از طریق تنگه‌ها دسترسی به آب‌های آزاد را امکان‌پذیر می‌سازد.

مسئله این است که جبهه سرزمینی غرب روسیه نگاه به اروپا دارد. اینجا نباید از نظر دور داشت که عمده جمعیت روسیه که خود را گاه یک کشور بزرگ آسیایی معرفی می‌کند، در پاره اروپایی روسیه ساکن هستند.

همچنین صرف‌نظر از سال‌های نخستین جنگ جهانی دوم که شوروی کوشید از سرمایه ملی خود برای مبارزه با فاشیسم استفاده کند، در استمرار زمان شوروی به افلاس رسید. از این زمان حمایت‌های بین‌المللی با ایجاد پل پیروزی از طریق خط راه‌آهن ایران، فضایی در پشت جبهه روسیه ایجاد نمود تا قوای کمکی و تجهیزات به شوروی منتقل و پیروزی در جنگ علیه متحدین حاصل گردد. طبیعی بود امکان انتقال تجهیزات و لجستیک برای شوروی از طریق دریای سیاه ممکن نبود؛ آلمانی‌ها زیردریایی‌هایی داشتند که می‌توانستند محموله‌های کمک را هدف قرار دهند. بنابراین شوروی طی دو سال پایانی جنگ برای دریافت تجهیزات و آذوقه عملاً دو ورودی داشت: مسیر ایران و کرانه ولادی‌وستک در منتهی‌الیه شرق با فصلی بلند از سرما که در قیاس با معبر ایران سخت پُرهزینه می‌نمود.

ایالات متحده آمریکا در مجموع از سال 1943 تا پایان جنگ جهانی دوم 11 میلیارد دلار اقلام مختلف را به لحاظ غذایی به اتحاد جماهیر شوروی منتقل کرد که هفت میلیارد و هفتصد میلیون دلار از این اقلام از طریق خاک ایران ارسال شد. کمیتی در حدود 70‌درصد از پشتیبانی جبهه شوروی و تامین مایحتاج عمومی مردم در قلمرو شوروی از طریق ایران ممکن شد تا نشان دهد ایران چه موقعیت استراتژیک اثرگذاری در پیروزی متفقین بر متحدین داشته است.

توافق در این زمینه نخست در کنفرانس تهران به سال 1943 میلادی حاصل شد و کمک‌رسانی عملاً تا پایان سال 1945 میلادی ادامه یافت. آن زمان که این توافق شد زیرساخت‌های اتحاد جماهیر شوروی در جنگ به شدت آسیب دیده بود و با قطع کمک بلاعوض به شوروی در شرایطی که هنوز اقتصاد شوروی نوسانی را شاهد نبود، پایان گرفت. غرب نشان داد هزینه برای شوروی صرفاً مابه‌ازای پول خون سربازانی است که در پشت جبهه اروپا علیه آلمان جان می‌دادند و چون جنگ تمامی یافته، دیگر ضرورتی برای امداد باقی نمانده است.

درست مقارن همین زمان؛ یک بحران در روابط آمریکا و شوروی هم پدیدار شد. تعدادی از سربازان آمریکایی که در قلمرو آلمان اسیر بودند با پیشروی ارتش سرخ به سوی برلین ناپدید شدند و در مسکو کسی درباره آنها پاسخگو نبود. متعاقب این رویداد یک هواپیمای آمریکایی هم در دریای شمال سقوط کرد و هفت نفر از خدمه و خلبان‌های آن نیز اسیر شدند. لذا مدتی این گفت‌وگو بین آمریکاییان و مقامات مسکو مطرح بود تا سرنوشت آنها تعیین گردد. وقتی مذاکرات نتیجه نداد؛ بخشی از گروه اسرای اول به گولاک در سیبری منتقل و همانجا کشته شدند. البته آن هفت نفر بعدها تحویل داده شدند اما تنش در روابط دو کشور برای سرنوشت این دست از اسرای ناپدیدشده، اثر خود را در این زمان مورد اشاره در موضوع این نوشتار گذاشت. لذا در آن فضا که جنگ تمام شد، انتقال آذوقه هم قطع گردید، شوروی آسیب‌دیده که زیرساخت‌های صنعتی و تولیدی‌اش رمقی نداشت، نتوانست شرایط را بازسازی کند. افکار عمومی و انتظارات مردم هم بالا گرفته بود. آمارهای این دوره تاریخی بعدها در سال 1988 میلادی برای نخستین بار در زمان گورباچف انتشار پیدا کرد.

آمارهایی که اجازه می‌دهد تصویری که ما از تحولات آن دوران داشتیم دچار دگرگونی شود. دسترسی‌های اطلاعاتی-امنیتی یا گزارش‌های دیپلماتیک از آن دوران روشن نبود اما در همین اندازه هم برای احمد قوام کافی بود که درک کند شرایط برای رهبران شوروی نه‌فقط مطلوب نیست، بلکه بحرانی هم هست.

طی سال 1945 تا 1946 مشخص شد از هر 8 نفر شهروند اتحادیه جماهیر شوروی، یک نفر به دلیل عوارض قحطی و خشکسالی و بحران آوارگان دچار مرگ زودرس شده است. این آمار بی‌نهایت مهم است چون معلوم می‌کند طی یک بازه زمانی محدود یک‌ونیم میلیون نفر از جمعیت اتحادیه جماهیر شوروی کاسته شده بود. در تاریخ شوروی ما فقط طی فاصله سال‌های 1914 تا 1921 که دوران گذار از امپراطوری تزاری به شوروی بود، شاهد موج قحطی، بی‌ثباتی، درگیری و نزاع داخلی، افت اقتصادی، افزایش قیمت‌ها و بحران‌های اجتماعی حاد هستیم. در واقع طی سال 1945 تا 1946 کمتر کارگری مانده بود؛ بخش عمده نیروی کار در جنگ مجروح شده بودند و دوران نقاهت را طی می‌کردند، تعدادی کشته شده بودند و بیماری‌های بسیار زیادی شایع شده بود. از سوی دیگر به خاطر اینکه در طول جنگ برای نقل و انتقال تسلیحات و لجستیک سپاه همه اسب‌ها در اتحاد جماهیر شوروی مصادره شده و به جبهه‌های جنگی منتقل گشتند. بدین‌گونه عملاً 55‌درصد از کمیت اسب‌هایی که می‌توانستند در ترابری کالا و آذوقه و مواد غذایی، محصولات کشاورزی بر روی زمین‌های سخت و ناهموار تحرک داشته باشند، از شبکه جابه‌جایی کالا در قلمرو گسترده شوروی خارج شدند. این امر - نقش اسب در حمل و نقل - در شوروی قابل ملاحظه است.

خشکسالی عظیمی هم از چند ماه مانده به پایان جنگ عارض اتحادیه جماهیر شوروی شد که تا سال 1947 این خشکسالی ادامه یافت. گزارش‌های آماری معلوم می‌دارد به‌موازات فقدان نیروی انسانی، ابزار و تجهیزات، اسب برای جابه‌جایی نیز وجود نداشت.

محصولات غلات اتحاد جماهیر شوروی که 5/98میلیون تن در سال‌های قبل از جنگ بود، ناگهان در این دوره 20میلیون تن کمتر از آخرین میانگین قبل از جنگ شد. بنابراین مسئله تامین غذا که در مذاکرات سلیم سارپر و مولوتف‌ دنبال گردید، یک دلیل عمده و آشکار برای دولت اتحاد جماهیر شوروی بود تا ثبات خود را تضمین و مانع از آن گردد که به‌عنوان یک عارضه پس از جنگ، کمونیسم دچار فروپاشی گردد.

یک درک عینی در این مثال است؛ کارگران 200 روبل ماهیانه حقوق می‌گرفتند. آن هم کارگرانی که در شهرهای بزرگ کار می‌کردند. مقامات عالی حزبی هم بالاترین حقوق‌شان 750 تا 800 روبل بود، آن هم مقارن زمانی که یک وعده غذا در رستوران کارخانه برای همان کارگری که 200 روبل می‌گرفت، هشت روبل بود.

در آغاز سال 1945 بعد از گذشت یکی دو ماه دولت اتحاد جماهیر شوروی جیره غذایی حداقلی که متعلق به سال‌های جنگ بود را به بهانه پایان جنگ برای 100 میلیون نفر از جمعیتش حذف کرد. نرخ مرگ و میر در این سال یک‌ونیم برابر در قیاس با سال‌های جنگ افزایش پیدا کرده بود و فشار کمرشکنی عارض مردم و جمعیت اتحاد جماهیر شوروی بود. دادگاه‌های شورایی شوروی در فاصله سال‌های 1947-1946، یعنی حدود یک‌سال‌ونیم فقط برای یک حکم در رابطه با سرقت نان از نانوایی 400 هزار نفر را محکوم می‌کنند. سرقتی که از سر ناچاری و استیصال صورت می‌گرفت.

ادراک در این موضوعات از چه جهت در داستان اشغال آذربایجان مهم هست؟

در واقع باید این فهم به دست آید که احمد قوام در چه فضایی برای مذاکره در رابطه با تخلیه آذربایجان ایران وارد اتحاد جماهیر شوروی شد تا ضمن گفت‌وگو در جهت پیشبرد اغراضی که می‌خواست با اتکا به آنها حاکمیت و تمامیت ارضی و استقلال کشوری که نیروهای اشغالگر در آن بودند را تضمین کند، گام بردارد.

نیروهای بریتانیایی و آمریکایی از جنوب مشغول ترک خاک ایران شدند ولی نیروهای شوروی در مناطق شمالی و غرب ایران مانده بودند و در شمال، کردستان، آذربایجان، زنجان و حتی خراسان، گرگان تا سمنان و شاهرود استقرار داشتند. در حقیقت نیروهای شوروی نشان دادند تصمیم به ترک ایران ندارند.

در دهم ژانویه 1946 میلادی نخستین نشست مجمع عمومی ملل متحد در لندن افتتاح شد و با فاصله 17 روز بعد از این رویداد، احمد قوام در ایران به‌عنوان نخست‌وزیر از طرف شاه مامور تشکیل دولت شد. او قبل از آنکه دولت را تشکیل دهد و رای اعتماد بگیرد، تصمیم گرفت یک گام عملی در رابطه با موضوعی که به آن توجه داشت، یعنی برآمدن جریان تجزیه‌طلب در سرزمین آذربایجان و کردستان، بردارد.

گزارش‌‌هایی که در آرشیوهای رسمی ایران مثل آرشیو وزارت خارجه موجود است، مشخص می‌دارد قوام به مجرد دریافت حکم از شاه به کاخ وزارت خارجه وارد شده و در وزارت خارجه مستقر می‌گردد. او در بخش عمده‌‌ای از دوران نخست‌وزیری کوتاه خودش را در ساختمان وزارت خارجه بسر برده است. اماکن دیگر تردد وی هم مسکو و باکو، مجلس، کاخ شاه یا ساختمان نخست‌وزیری بودند. وی خود کفالت و سرپرستی وزارت امور خارجه را بر عهده گرفت. اولین اقدام او در وزارت خارجه تحریر متن سه تلکس به لندن برای تقی‌زاده، پاریس برای انوشیروان سپهبدی و به نیویورک برای حسین علاء بود که به‌عنوان سفرای ایران نزد سه کشور انگلستان، آمریکا و فرانسه - متفقین غربی پیروز در جنگ - شناخته می‌شدند.

دستورالعملی که قوام صادر کرد متضمن یک نکته بود؛ این سه نفر در فاصله زمانی که مطلع می‌شوند قوام عازم مسکو شده است، نباید سفارتخانه را ترک کنند و شبانه‌روز در ساختمان سفارت مستقر باشند. آنها باید هر زمان تلکس و تلگرافی دریافت می‌کنند خود به پشت دستگاه رمز آمده متن را استخراج کنند. تلگراف‌های دریافتی از تهران یا مسکو با امضای قوام و یا با امضای سرپرست حمید سیاح - که در دوران مذاکرات قوام در مسکو مسئولیت وزارت خارجه را داشت - برای آنها در این دوره مذاکره می‌‌رفت. آن سه تن بدون آگاهی سایر اعضای نمایندگی شخصاً مسئول بودند که دستورالعمل‌ها و تعلیماتی که ابلاغ می‌شد را اجرایی کنند.

این مثلث بیرون ایران با این هدف از طرف قوام تشکیل شد تا بتواند هم بر افکار عمومی کشورهای غربی که بعد از جنگ وارد صحنه سیاست بین‌الملل شده بودند اثر نهد و هم خط تماس مستقیم برای تبادل پیام‌ها و انتقال نقطه‌نظرات و جلب آرا یا دریافت راهنمایی‌ها و توصیه‌های مقامات عالی آن سه کشور را برقرار نگاه دارد.

مطالعه کتاب نامه‌های لندن، ‌تقی‌زاده، که به کوشش مرحوم ایرج افشار توسط انتشارات فرزان چاپ شد، تصویری مهم از شرایط یکی از این نمایندگی‌های سه‌گانه می‌دهد. آگاهی ما از تبادلات قوام با کارگزاران دیپلماسی خود به دلیل محرمانه ماندن اسناد کافی نیست اما این کتاب که رونوشت برخی از همان گزارش‌ها است، واجد طبقه‌بندی است. در یک نمونه؛ سفیر حسب دستوری که به پیشنهاد قوام از شاه دریافت داشته از عبدالحسین حمزاوی وابسته مطبوعاتی خود که از خبرنگاران حرفه‌ای و خوب مطبوعات ایران بود؛ می‌خواهد به سرعت جلسه‌ای را در انجمن آسیایی سلطنتی بریتانیا برگزار کند. در این جلسه چند نفر از افرادی که در طول دوران جنگ خبرنگار بوده و به ایران سفر داشتند و اکنون بعد از پایان جنگ به‌عنوان نمایندگان مجلس عوام و لردها انتخاب شده بودند، در رابطه با مسئله آذربایجان ایران صحبت می‌کنند. یکی از آنها بیان می‌دارد: «شوروی می‌خواهد از آذربایجان به‌عنوان سکوی پرتاب مسائل خود به اروپا و برای یک دوئل روسی استفاده کند».

جمله وی دقیقاً مبتنی با همان اطلاعات و شایعات مربوط به مذاکرات محرمانه مولوتف‌ و سلیم سارپر در مسکو بود. در واقع محافل دیپلماتیک و اهالی سیاست در لندن به مانند احمد قوام دریافته بودند که آذربایجان ایران مقصود و مطلوب شوروی نیست بلکه گروگان و تضمینی برای حضور روس‌ها در دریای سیاه و کنترل بر تنگه‌ها هست.

در زمانی نزدیک به نشست اهالی سیاست و رسانه در لندن، وزیر خارجه آمریکا با استالین ملاقات می‌کند. آنجا به موضوع اعلامیه تهران اشاره نموده و یادآور می‌گردد مسئله تخلیه نیروهای دوران جنگ از ایران بایستی به‌صورت جدی در دستور کار قرار بگیرد. لیکن وی با کمال تعجب این پاسخ را از استالین می‌شنود که «مشکل اعلامیه تهران این هست که هیچ سخنی از تعهدات ایران در برابر سه دولت شوروی، انگلستان و آمریکا در آن نیست، لذا ما ناچاریم برای حفظ نفت باکو و اقتصاد شوروی، تضمین‌هایی که امنیت استخراج نفت را در پی داشته باشد، طلب کنیم. از این جهت نیروهای خود را در آذربایجان نگه خواهیم داشت».

این موضع را استالین در 19 دسامبر 1945 میلادی - کمتر از سه هفته مانده به پایان سال - و در آستانه زمانی نزدیک به سفر احمد قوام اتخاذ و اعلام نمود تا نشان دهد دولت شوروی دیگر تمایلی ندارد همچون دو متحد سابق خود توافقات تنظیم‌شده برای دوران پایانی جنگ را به انجام برساند.

اطلاعات این ملاقات توسط سفارت ایران به صورت اختصار به تهران در شرایطی منعکس می‌شود که هنوز قوام حکم نخست‌وزیری را نگرفته است اما ظاهراً وقتی قوام در 27 ژانویه 1946 میلادی به این مقام نائل می‌گردد و پرونده روابط با شوروی را برای مطالعه طلب می‌کند، این گزارش به‌عنوان یکی از آخرین نوشتارها در روی اوراق دیگر توجه وی را جلب می‌نماید. ظاهراً از همین نقطه تصمیم قوام برای اولویت بخشیدن به پرونده آذربایجان در رأس همه فعالیت‌های نخست‌وزیر کشور قرار می‌گیرد. او سه روز بعد اشرف، یکی از دیپلمات‌های شوروی که مسئولیت نمایندگی سیاسی کشورش را آن زمان بر عهده داشت، فرا می‌خواند و در ساختمان وزارت خارجه طی ملاقات او را چنین آگاه می‌سازد: آماده هستم که در رأس یک هیئتی برای مذاکره و حل‌وفصل مسائل فی‌مابین به مسکو سفر کنم.

با فاصله زمانی دو روز بعد از این دیدار، دیپلمات ایرانی در مسکو - آقای اعتصامی - هم با وزارت خارجه محل ماموریت خود تماس گرفته و یک یادداشت رسمی را تحویل مقامات شوروی می‌نماید. در متن یادداشت قید شده بود: عالیجناب نخست‌وزیر ایران مشتاقانه آماده هست که برای حل‌وفصل مسائل دو کشور سفری به مسکو داشته باشد و پاسخ امیدوارکننده آقای استالین نسبت به دیدگاه‌های خود را دریافت نماید تا نه‌فقط موجبات تقویت موقعیت دولت تازه وی در ایران فراهم آید، بلکه شرایط موجود بهبود پیدا کرده و مناسبات گسترش یابد.

چند روزی بعد از انتشار این خبر، در 4 فوریه 1946 میلادی - 15 بهمن - کنسول آمریکا در تبریز قبل از پایان دوره ماموریت خود با سیدجعفر پیشه‌وری در آن شهر ملاقات می‌کند. در این دیدار وی از مخاطب خود پیرامون سیاستی که دولت شوروی دارد و در رابطه با نیروهایی که تحت امر پیشه‌وری هستند؛ همچنین رابطه آنها با قوای اتحاد جماهیر شوروی در منطقه آذربایجان پرسش می‌کند. آنگونه که وی گزارش نموده است؛ پیشه‌وری پاسخ می‌دهد: ما نیروهای شوروی را دعوت نکردیم اما روابط ایران هم با متفقین مشخص نیست. به‌رغم این دو نکته حضور این قوا هم برای ما در آذربایجان مشکلی ایجاد نکرده است.

کنسول آمریکا به وی یادآوری می‌کند که این اقدام شما در تضاد با قوانین بین‌الملل است زیرا آذربایجان بخشی از ایران به شمار می‌آید. اما پیشه‌وری سخت محکم جواب می‌دهد: ما بر موازین خود عمل می‌کنیم.

اسناد اتحاد جماهیر شوروی هم مشخص می‌دارد که در هفتم فوریه - سه روز بعد از این دیدار – صورت‌مجلس مذاکرات پیشه‌وری و کنسول آمریکا از طریق میر جعفر باقراُف، دبیر حزب کمونیست و صدر هیئت‌رئیسه جمهوری سوسیالیستی آذربایجانِ اتحاد جماهیر شوروی برای مسکو مخابره شده است!

دو روز بعد از دریافت این سند، استالین با سخنرانی مهم خود افکار عمومی غرب و کشورهای پیروز در جنگ را متوجه نیّات یا نگرش تازه‌ای می‌کند که مسکو برای نخستین نوبت از آن رونمایی نموده است. استالین در نهم فوریه 1946 میلادی - برابر با 20 بهمن -علیه امپریالیسم موضعی تند و بی‌سابقه می‌گیرد؛ موضعی که به معنای پایان توافق و همکاری شوروی با متحدان سابقش تلقی می‌شود.

اکنون که اسناد آن دوره پس از سال 1988 میلادی انتشار عمومی یافته، می‌توان دریافت چرا استالین که در برابر مشکلات قحطی و عوارضی که بر اقتصاد و جامعه شوروی سر بار شده بود، تاب نداشته و تهدید کرده است. او کوشیده بود با زبان تندی صحبت کند تا امتیاز بیشتری کسب نماید. لذا استالین با این بیان آشکار ساخت، مصمم است هم مشت آهنین و غیرمنعطف خود و هم گروکشی سرزمین آذربایجان را به نمایش بگذارد.

ما از این تاریخ شاهد پیشروی نیروهایی هستیم که با کمک ارتش سرخ در شمال آذربایجان مستقر بودند و اندک‌اندک به مناطق مختلفی از ایران، در اطراف آذربایجان مثلاً به سمت گیلان و زنجان حرکت می‌کنند. در این فضا و این بستر اجتماعی - سیاسی که شوروی نشان می‌دهد آمده تا اقداماتی آشکار بکند و با فشار آوردن به ایران حداکثر امتیازات را کسب نماید، احمد قوام نه‌تنها از تصمیم خود برای سفر به شوروی منصرف نمی‌شود بلکه با آرامش هیئت خود را چنین معرفی می‌کند: سه نماینده مجلس، چهار روزنامه‌نگار، یک سفیر سابق که در شوروی ماموریت داشته، رئیس اتاق تجارت و یک محرر یا کاتب از وزارت امور خارجه.

در واقع اقدامات آشکار و حرکت بر روی زمین از سوی نیروهای شوروی به نحوی که نشان می‌داد، آمده‌اند تا اطراف تهران مستقر شوند، کوچکترین خوف و بیمی در رفتار سیاسی او را سبب نشده بود. «جناب اشرف» احمد قوام در شبی که قرار بود تهران را به سمت مسکو ترک کند، فرمان آزادی مطبوعات را صادر کرد و به جهت اینکه افکار عمومی را در ایران ملتهب نگاه دارد تا بتواند حین مذاکراتی که انجام می‌دهد این احساس را در طرف مقابل ایجاد نماید که دولتش در فشار افکار عمومی است، این ابتکار را با همه هزینه‌ای که داشت، به‌کار بست.

او بدین‌گونه هوشیارانه وارد مسکو شد و وقتی به سالن تشریفات فرودگاه آمد، اعلام کرد: به‌عنوان یک دوست از اینکه با ورودم به پایتخت کشور دوست دیگر امکان دیدار از این کشور را پیدا کردم خرسندم. مایلم نزدیکترین روابط را با همسایه بزرگ اتحاد جماهیر شوروی برقرار کنم.

این بیان خود به تعبیر دیپلماتیک یک پیام واضح و آشکار و چهره گشودن معنا شد. انعکاس خبر هم موجب تیز شدن دندان استالین گشت که آری؛ طرف مقابل – صید - خودش پا به دامگه صیاد نهاده است. لحن منعطف قوام هم مزید بر علت شده بود تا مقامات شوروی احساس کنند، سیاست این نخست‌وزیر برخلاف فضای عمومی کشور که برانگیخته شده است، متمایل به غرب نیست و آمده تا با شرق به توافق برسد.

شبی که قوام وارد مسکو شد، بلافاصله دو درخواست کرد. اول؛ دیدار با سفرای ترکیه و آمریکا. این اقدام غریبی بود که نخست‌وزیر ایران پیش از دیدار با مقامات کشور متوقف‌فیه عازم دیدار با سفیر ترکیه به‌عنوان نماینده دولت همسایه‌ای دیگر شود. سفیر - سلیم سارپر - تنها کسی بود که تجربه مذاکراتی بلند با شوروی‌ها را داشت. دانش ما از مذاکره قوام با آقای سارپر واجد اطلاعات اندکی است چون ظاهراً مذاکره خصوصی انجام شد و قوام نکته‌ای از گفت‌وگو را منعکس نکرد. اما یقین است که وی در این مذاکرات دنبال راستی‌آزمایی اطلاعاتی بود که کم و بیش از یک سال قبل در ذهنش انباشته شده بود. درک اینکه شوروی بر سر کدامین مسئله با ترکیه مذاکره می‌کند، مهمترین نکته برای قوام است. شاید سوال وی چنین بود که شوروی واقعاً بر اثر استیصال و همان مسئله امنیت غذایی وارد گفت‌وگو با ترکیه شده و یا اینکه دلایل پنهانی دیگری هم وجود دارد. همچنین فراموش نباید کرد، او با این ملاقات می‌توانست به درک نسبی از شخصیت و ویژگی رفتاری مولوتف‌ وزیر خارجه شوروی دست پیدا کند. سفیر ترکیه کسی است که به لحاظ هویت فرهنگی به یک ایرانی نزدیک‌تر بود. لذا احتمالاً قوام پرسش‌هایی هم از ویژگی‌های شخصیتی، روش‌های مذاکراتی و رویکردهای رفتاری طرف شوروی، مولوتف‌ را مطرح ساخته باشد. وی به این ترتیب کوشید با دست پر و چشمان تیز و آگاهی از نحوه عمل و کردار مولوتف‌ وارد مذاکره با او شود.

فرد دیگری که قوام در ورود مسکو به دیدارش رفت، جرج کنان، کاردار آمریکا بود. کسی که بعداً معاون وزیر خارجه کشورش شد و به‌عنوان یک شخصیت اثرگذار بعد از جنگ نقش مهمی ایفا کرد. از آنچه در آن ملاقات گذشته هم اطلاعی در دست نیست ولی حدس می‌توان زد قوام با آن تیزبینی‌ای که داشت، مصمم بود به برخی از یافته‌های طرف آمریکایی هم دست پیدا کند و با فضای سیاسی اتحاد جماهیر شوروی از نگاه یک کارشناس مطلع که دسترسی‌های زیادی هم به خاطر تبادل سال‌های جنگ داشت، آشنا شود. کنان در طول جنگ پیام‌های مهمی را مبادله کرده بود و ضمن مذاکره در سطوح هیئت حاکمه اتحاد جماهیر شوروی تجارب بسیاری را آموخته بود. یک مزیت دیگر وی برای قوام؛ برقراری خط تماس میان خود با کاخ سفید از طریق سفیر آمریکا حین مذاکرات در مسکو بود.

طی نخستین دیدار در 19 فوریه 1946 - 30 بهمن 1324-  مولوتف‌ بعد از استقبال از آقای قوام در فرودگاه می‌پرسد: شما چه زمانی مایل هستید که دیدار با صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی رفیق استالین صورت پذیرد؟ قوام با آرامش و سکون بسیار و با یک روحیه خیلی آرام می‌گوید: حتماً اگر لازم شد با ایشان هم دیدار می‌کنم ولی اگر آماده نیستند هر موقع مذاکرات به نتیجه رسید، طبیعی هست که این ملاقات انجام شود. برای من شخصاً زمان مهم نیست.

شکی نیست دریافت چنین پاسخی اصلاً برای طرف شوروی قابل انتظار نبود؛ کسی آنگونه با تبلیغات سفر کند و در فرودگاه مقابل تمام رسانه‌های جهان اعلام کند برای یک اقدام بزرگ وارد شدم و انتظاری در جهان ایجاد کند اما بعد اینگونه از سر استغناء با موضوع برخورد نماید! روس‌ها که می‌خواستند ارکستر پیروزی را پس از ورود صید به دام خود بنوازند، متعجبانه با روحیه مغرور صدراعظمی روبه‌رو شدند که تعجیلی نداشت. این شگفت‌زدگی وقتی اوج گرفت که آقای قوام درخواست بازدید از تئاتر و نمایشگاه داد! ده‌ها خبرنگار از سرتاسر جهان قدم به قدم قوام را از فرودگاه دنبال کرده بودند، دیدارهایش از سفرای ترکیه و آمریکا خبری شده بود اما گویی او اصلاً برای مقصود دیگری به مسکو آمده بود: به تماشای تئاتر روسی برود و سری به نمایشگاه‌های مسکو بزند!

وزیر امور خارجه شوروی، مولوتف‌ ناچار حین همراهی مقام ایرانی چند جمله‌ای هم گفت‌وگو می‌کند. قوام که او را در پنجه خود گرفته بود خطوط و محورهای مذاکراتی خود را ترسیم می‌نماید. ابتدا اشاره می‌کند: کشورش در رابطه با مذاکره بر سر نفت شمال ایران مشکلی ندارد ولی خُب، مجلسی در مقابل دولت وجود دارد که چون کشور اشغال هست اجازه نمی‌دهد ما توافقی را اجرا کنیم. پس من نیاز دارم در مرحله اول که این بهانه را از دست مجلس بگیرم... واکنش مولوتف‌ اما اینگونه بود که «خروج اصلاً ممکن نیست و نیروی ما آنجا هست». قوام در پاسخ می‌گوید: خُب پس در این صورت مگر می‌شود قراردادی را امضا نمود؟

او در ادامه بحث تمامیت ارضی ایران را چنین مطرح می‌کند: این مسئله منطبق با قانون اساسی هست و یکپارچگی کشور برای نیل به توافق لازم است. اگر این واقعیت را بپذیریم و به آن احترام بگذاریم، آنگاه می‌توانیم وارد مذاکرات سطح بالا برای تبادل و همکاری‌های بیشتر و توسعه روابط دوجانبه شویم.

از نظر دیپلماسی اهمیت کار قوام آن بود که طی مذاکره‌ای غیررسمی پیام‌های سخت خود را در فضای تئاتر، موسیقی و بازدید از نمایشگاه و همراهی در ماشین مبادله کرد. گویی هم می‌خواست نشان دهد مسائل کم‌اهمیت است و هم بیم داشت صدایش شنود شده و در ایران حین مذاکره پخش شود. از سوی دیگر او بود که مقام عالی دیپلماسی روسیه را در مقابل مردم و رسانه از این سو بدان سو می‌کشید و خطوط مذاکره را با لحنی آرام در مقابل انظار عامه تحمیل می‌نمود. او درک نموده بود رفتار طرف مقابل پشت میز مذاکره و در چیدمان هیئت دیپلماتیک منعطف نیست و با تبختر سخن خواهد گفت. لذا وقتی موضع سخت خود را در فضای نرم و آرام‌بخش بیان کند، قالب ذهنی طرف مقابل را برهم زده است. از سوی دیگر این پیام را می‌داد که در فضای مذاکرات رسمی موضع من چنین هست و از این کف پایین‌تر نخواهم آمد. این نکات از این جهت مهم است که یک سلسله از قواعد و روش‌ها را معلوم می‌سازد تا با مطالعه آن دریابیم که کاربست ابتکارات دیپلماتیک احمد قوام چگونه بوده است.

بنابر اسناد شوروی در همین زمان که قوام وارد مسکو شد، میرجعفر باقراُف - رئیس دولت سوسیالیستی آذربایجان اتحاد شوروی - یک تلکس از باکو به مسکو با این محتوا می‌زند که اجازه ندهید قوام سطحی بالاتر از وزیر امور خارجه در مذاکرات داشته باشد و با شخص صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی رفیق استالین ملاقات کند. باقراُف تصویری چنین از قوام ارائه می‌کند: او همان کسی هست که در سال 1908 والی آذربایجان بود و حوادثی را پیش آورد که منتهی به کشته شدن ستارخان گردید؛ او وزیر کشوری است که نهضت جنگل را هم در دوره خود سرکوب نمود و اگر این چنین نشده بود، ما از طریق تحولات نهضت جنگل با یک ایران در طرف و جبهه کشورهای کمونیستی روبه‌رو بودیم.

اینکه پیام باقراُف چه واکنشی داشت معلوم نیست اما کرملین به یک دلیل ساده برخلاف توصیه وی عمل کرد. در واقع اگر استالین ملاقات نمی‌داد قوام با رفتار خود اعتبار مسکو را ملکوک نموده بود. پایتخت اول دنیای شرق که می‌خواست از سفر قوام خبرسازی جهانی کند حالا با یک میهمانی روبه‌رو بود که سر میز مذاکره حاضر نمی‌شد و در کوی و برزن سخن می‌گفت. در نتیجه دو روز بعد از این گفت‌وگوهای حاشیه‌ای تئاتر و نمایشگاه، استالین تصمیم گرفت که احمد قوام را در ساعت 9 شب 21 فوریه سال 1946 - برابر با دوم اسفند 1324 - در آپارتمان سه‌خوابه شخصی خودش واقع در ساختمان مجلس سنای دوره تزاری ملاقات کند. در این دیدار شخص قوام تنها ایرانی حاضر هست. مولوتف‌ وزیر خارجه و یک مترجم - زودین نام - دیگر کسانی بودند که استالین پذیرفت.

بدون در نظر گرفتن حواشی‌ای که قوام سیگار را روشن کرد، یا نشست و پا روی پایش انداخت و غیره که می‌توانند پس از دیدار ساخته شده باشد یا حتی تخیلات ذهنی کسی باشد که در این ملاقات بوده، لازم است فقط و فقط به آنچه روی کاغذ ثبت شده، نظر انداخت. اگر یک زمان صورتجلسه طرف روس انتشار یافت امکان آن هست دریافته شود آیا واقعاً این ژست‌ها و رفتارها که برای ما خیلی مهم و بیش از اصل محتوای مذاکره تاکنون مطرح بوده، اتفاق افتاده یا صرفاً حواشی‌ای برای کاستن اهمیت و انحراف از اصل مسئله مذاکره بوده است.  بنابر مستندات؛ پس از یک سلام و علیک اولیه قوام با آرامش ظاهری می‌گوید: من دیپلمات نیستم لذا می‌خواهم صمیمانه و با صراحت با شما صحبت کنم و موضع شما را در رابطه با آذربایجان که یک مسئله داخلی در رابطه با دولت ایران هست، دریافت کنم. لذا از شنیدن استقبال می‌کنم و معتقدم که اگر صدر هیئت‌رئیسه اتحاد جماهیر شوروی مایل به حمایت از ایران هست، ابتدا باید موضوع آذربایجان حل گردد و خروج نیروی شوروی در دستور قرار گیرد. اعمال این سیاست به نوعی حمایت شخصی از من و دولت من هم هست.

در ادامه قوام زیرکانه به مسئله ترکیه و مسائل مناطق شرق آناتولی اشاره می‌کند. امروزه وقتی به صورتجلسه نگاه می‌اندازیم، این سوال عجیب به ذهن متبادر می‌گردد که چرا بعد از طرح  موضوع آذربایجان او به مسائل ترکیه ورود می‌کند. تحلیل امروز ما این هست که قوام می‌خواست مجموع اطلاعات و آگاهی‌هایی که دریافت کرده بوده را محک بزند تا دریابد آیا  جهت اصلی سیاست اتحاد جماهیر شوروی تجزیه ایران هست و یا آذربایجان ایران ضمانتی هست برای اینکه مسکو بتواند دریای سیاه و منطقه تنگه‌ها را داشته باشد؟

معلوم نیست او در آن لحظه در چشمان استالین یا در رفتار و گفتار رهبر شوروی چه دید اما چون بسیار نرم و خیلی مرتبط به مسئله ترکیه وارد شده بود، ظاهراً متوجه می‌شود طرف مقابل با دقت و تمرکز گوش خود را تیز کرده و چشم را گشاده و به جملات قوام با تمرکزی زایدالوصف گوش می‌دهد. معلوم است وی این بیان را به حد معقولی در مکالمه خود ادامه داده، آنگاه یادآوری می‌کند: خُب شما می‌دانید که قبل از جنگ، ترکیه دوست اتحاد جماهیر شوروی و روسیه نبود. حتی آنها فکر نمی‌کردند شما پیروز باشید. اکنون حسادت هم به شما می‌کنند، درحالی‌که ایران اینگونه در رابطه با روسیه و اتحاد جماهیر شوروی عمل نکرد.

قوام وقتی پیام خود را می‌دهد مجدد بحث را به وضعیت آذربایجان می‌کشاند. استالین که تا آن موقع با سکوت سخن وی را دنبال می‌نمود، خود را به ندانستن زده و می‌پرسد: مگر درون آذربایجان دولتی تشکیل دادند یا وزارتی به نام خارجه و جنگ درست کردند که شما اینقدر موضوع را بزرگ می‌کنید. قوام جواب می‌دهد: بله و یادآوری می‌کند که تشکیلاتی که پیشه‌وری ساخته است، ساختار و تشکیلات یک دولت است. 

استالین، شاید برای اینکه فضای مذاکره تلخ نشود، واقعیت ذهنش را آشکار می‌سازد که «خُب زیاده‌روی کردند. به نظر من خودمختاری معنایش این نیست». او بعد از این جمله برای اینکه این میزان از عقب‌نشینی خود را دوباره جبران نماید و به موضع اولیه بازگردد، از شخص قوام می‌پرسد: شما برای آینده ایران به جمهوری فکر می‌کنید؟ قوام پاسخ می‌دهد: خُب این منوط به آن است که مجلس مؤسسانی تشکیل بشود. اهمیت سخن او آن است که ابهام را در استالین به شکلی سازنده تقویت می‌کند و پاسخ منفی نمی‌دهد. قوام سعی داشته فضا را به سمتی بکشاند که طرف مقابل به موضوع احتمال تغییرات در چیدمان سیاست داخلی ایران متمایل و متوجه گردد.زمانی که این جرقه در ذهن استالین زده می‌شود که امکان نغییر نظام ایران با جاه‌طلبی فردی قوام ممکن است و وقتی در اواسط مذاکره دوباره آن دو وارد بحث آذربایجان می‌شوند؛ قوام یادآوری می‌کند: موضوع آذربایجان نباید مانع روابط دوستانه ایران و شوروی گردد. استالین در مقام گلایه به 27 سال پیش و مذاکرات صلح ورسای و تصمیم صمصام‌السلطنه و هیئت دولت ایران ارجاع می‌دهد که بحث بازگشت شهرهای قفقاز و مناطق ترکمنستان را ایران مطرح کرده بود.  برخلاف انتظار استالین، قوام شانه خود را بالا انداخته و اظهار می‌دارد: اینها مسئله من نیست، مسئله من بحث همکاری‌های بیشتر هست. استالین هم در برابر پاسخ می‌دهد: اگر شما از من کمک می‌خواهید بایستی یک چیزی را به آذربایجانی‌ها - پیشه‌وری - بدهید. 

این پیام روشن استالین در این فراز سخنش، دستش را رو می‌کند. او که دید قوام مسئله شهرهای قفقاز را موضوع نمی‌داند، از اهمیت و وزن موضِع خود در قبال درخواست جدایی آذربایجان کاست. استالین می‌خواست از مسئله مذاکرات ورسای به‌عنوان یک چکش برای زدن روی میز و خرد کردن موضِع شخص قوام استفاده کند و بگوید ایران همان کشوری است که موجودیت روسیه را تهدید کرد، ممکن است تمامیت ارضی شوروی را نیز با چالش روبه‌رو کند. اما سخن او با رفتار و عبارت قوام بی‌اثر شده بود. پس ناگزیر آشکارترین عبارت ممکن در ذهن خود را به کار می‌برد که لااقل تهران یک چیزی را به پیشه‌وری بدهد. قوام که دست طرف را خوانده بود دیگر ادامه گفت‌وگو درباره آذربایجان را بی‌فایده دانسته از این زمان به بعد بحث نفت را مطرح می‌دارد. استالین که دریافته بود سخنش را باید تبیین کند یادآور می‌گردد: ما موافق جدایی آذربایجان هم نیستیم اگر هم بخواهند به ما ملحق بشوند ما پاسخ مثبتی نخواهیم داد.

قوام که می‌بیند حریف دوست دارد مسئله را شرطی کند، پاسخ می‌دهد: به خودمختاری هم نباید فکر کرد. ما نمی‌توانیم به یک جمهوری فکر کنیم. در ادبیات سیاست امروز ایران، بدون طی الزامات و روندهای قانونی کاری به نتیجه نمی‌رسد. این دومین نوبتی است که قوام کلمه جادویی جمهوری را مانند هویج بالا می‌گیرد. هدف او چنان بود که استالین به تخلیه نیروها تن دهد و او نیز نمایشی را بازی کند که مجلس تازه در انتخابی جدید چیدمانی دیگر را برای ایران رقم بزند. قوام مذاکره را طوری طراحی کرده بود که استالین تصور کند همکاری با شخص قوام یک خروجی دارد. قوام که هیچ اشاره مستقیمی به تغییر نظام نمی‌کند تلویحاً اشاره به مجلس مؤسسانی می‌کند که کارکردش تغییر سلطنت می‌تواند باشد. لذا ماهرانه مقوله‌ای را تصویر کرد که استالین به سرعت واکنش نشان داد و گفت: شما دنبال جمهوری هستید یا خیر؟

وقتی هم پاسخ شرطی قوام را می‌شنود، جواب می‌دهد: اگر اینگونه بکنید خیلی خوب است ولی اگر ما در مسیر این سیاست نیروی خود را از ایران خارج کنیم شما با دولت ضعیفی که دارید و با وضعیتی که وجود دارد با نیروهای سیاسی کنونی توان ادامه حکومت را نخواهید داشت. اگر این اتفاقات بیفتد خُب شما شکست می‌خورید، ساقط می‌شوید. لذا ما بایستی در این زمان نیروی خود را در ایران نگاه داریم تا دولت شما را تقویت کنیم.

این نوبت قوام بسیار هوشمندانه و جسورانه پاسخ می‌دهد: اتفاقاً برخلاف گفته شما من معتقدم که اگر نیروی شما در ایران باشد، من زودتر از وقت موعود سقوط می‌کنم و دولت من به نتیجه نمی‌رسد و حضور نیروی شما سبب می‌شود ناچار شوم استعفا بدهم. 

از این مرحله استالین متوجه می‌شود که چه‌بسا بتوان با فرمول این شخصیت هم کنار آمد، لذا بد نیست به موقع گروگان خود، آذربایجان ایران را آزاد کند و به‌ویژه با مذاکراتی که با غرب از ناحیه ترکیه دارد مابه‌ازای این معامله یا مصالحه را در منطقه دریای سیاه بگیرد. لذا تصمیم گرفت، مقداری از فشار سنگینی که ایجاد شده بود بردارد و اینکه موضوع خروج نیرو و تخلیه آذربایجان به‌هیچ‌عنوان قابل مذاکره نیست را کم‌رنگ سازد. نتیجه دیدار اول آن بود که با ظرافتی که قوام به کار برد، قاب مذاکراتی شوروی ترک برداشت. 

دیدار دوم قوام مذاکره رسمی وی با مولوتف‌ به فاصله یک روز بعد از گفت‌وگو با استالین بود. میان آن دو بحث‌های متعددی مطرح می‌شود و قوام اشاره می‌کند: شما مسئله قانون را مطرح کردید؛ اجازه توافق در زمان اشغال را قانون اساسی نمی‌دهد و ما به حمایت مردمی نیاز داریم و در صورت تخلیه این امکان هست که مجلس قرارداد نفت را بپذیرد. 

قوام تا این مرحله یک کیک بزرگ به نام جمهوری را هم روی میز گذاشته بود اما از این زمان به بعد ما مشاهده می‌کنیم او با برش‌هایی که به این کیک وارد می‌کند و در طرف خودش قرار می‌دهد، کوشیده عملاً فقط کیک را در روی میز به نمایش بگذارد تا اشتهای طرف دیگر را تحریک کند. لذا وقتی مولوتف رویکردش را تغییر داده که «تخلیه ممکن نیست». قوام اشاره می‌کند پس آن واژه یکپارچگی ایران که استالین گفت و اشاره به این داشت که ما بایستی در شرایط تغییر مجلس هماهنگ عمل بکنیم، به چه معناست؟ 

مولوتف در دایره بازی ماهرانه قوام گیر افتاده و می‌پرسد: انتخابات مجلس کی برگزار می‌شود؟ قوام با اینکه تاریخ را می‌دانست پاسخ می‌دهد: وقتی که قوای خارجی نباشند! درحالی‌که مولوتف مشغول اندیشیدن به یافتن پاسخی مناسب به این سخن بود، قوام یک گام بلندتر برداشته و می‌پرسد: شوروی می‌خواهد به مسائل کمک کند یا می‌خواهد تنش را بالا ببرد؟ اگر می‌خواهید به مسائل آذربایجان کمک کنید، باید گام عملی بردارید.  

مولوتف واکنش نشان می‌دهد: ما همدردی داشتیم اما خود دولت ایران باید حل کند. او در ادامه از الگویی صحبت می‌کند که مطابق آن پیشه‌وری که تا آن زمان خود را مستقل می‌دانست، از نگاه و زبان اتحاد جماهیر شوروی به سطح یک استاندار دولت ایران تقلیل پیدا می‌کند که تنها تمایزش آن است که حکم استانداری وی واجد اختیارات باشد. 

این تصویرسازی مولوتف برای قوام نشانه روشنی بود که در مسیر گفت‌وگو، مسکو آرام به سمت جهت پایین مواضع بلند خود با بیان کلمات و عباراتی شرطی و فرضی لیز می‌خورد و از تصور جمهوری آذربایجان یا کردستان خودمختار، مستقل، یا متمایل به شوروی و یا الحاق به شوروی فاصله گرفته و تنها به یک استانداری ویژه می‌اندیشد. 

بازی قوام در این مذاکره در لفظ به نتیجه رسیده بود و لازم بود او پس از این شروع به تعریف تضمین‌های موردنظرش و تثبیت دستاوردهای مذاکراتی‌اش نماید. لذا بحث قانون اساسی را مطرح می‌کند؛ اشاره به صحبت‌های پیشه‌وری نموده، خبر تجمیع نیروهای مشترک پیشه‌وری و ارتش سرخ را آشکار می‌دارد؛ آوردن تانک به سوی تهران را بهانه می‌کند؛ و سپس سوال می‌کند: به چنین استانداری می‌شود اینگونه اختیاراتی را داد؟ می‌خواهید مشروعیتش را تضمین کنید؟!

وقتی دوباره مولوتف خواهان تغییر قانون اساسی می‌گردد، قوام چرخه معکوس قبلی را شکل می‌دهد: قانون اساسی باید مجلس داشته باشد؛ مجلس انتخابات می‌خواهد؛ برای انتخابات تخلیه نیروی خارجی پیش‌نیاز است. مرور این مذاکرات مؤید آن است که قوام بسیار روشن مواضع خود و سنگرهای مذاکراتی فتح‌شده را یک به یک تثبیت کرد و بعد ناگهان یک عقب‌نشینی تاکتیکی نمود و گفت: من مشکلی ندارم، می‌توانم به تهران برگردم؛ موضوع نفت را مطرح نمایم یا مجلس می‌پذیرد یا رد می‌کند، اگر پذیرفت مطلوب ما، اگر نپذیرفت من استعفا می‌دهم و به خانه خودم باز می‌گردم. 

با این سخن او، مذاکرات درست در اوج بحث و نیل به نتیجه از نظر مولوتف منجمد می‌شود و بسته توافق نسبی که در دیدار با استالین جمع شده بود، ترک برمی‌دارد. اینجاست که قوام میز مذاکره را ترک می‌کند و به‌سوی در اتاق حرکت می‌کند. مولوتف شاید مبهوت، شاید خشمگین پشت میز می‌نشیند و او را همراهی نمی‌کند. قوام یکی دو گام که از در فاصله می‌گیرد، دوباره به داخل اتاق مذاکره بازگشته و در آستانه چهارچوب در ایستاده، ابتدا این جمله خبری را می‌گوید که سفیر انگلیس درخواست گفت‌وگو با من دارد. پس از تأملی کوتاه می‌پرسد: شما پیشنهادی دارید که من برای گفت‌وگو با او مطرح کنم؟  اوج مذاکره رسمی در دوره دوم میان قوام و مولوتف این لحظه است. طرف مقابل او که تا آن لحظه پشت میز نشسته بود، برخاسته و می‌گوید: نه به چیزی فکر نکردیم. با این جمله قوام بدون تأمل خداحافظی نموده و به‌سوی اقامتگاهش می‌رود. 

وقتی صورتجلسه این دیدار در اسناد اتحادیه جماهیر شوروی سابق که اکنون آزاد شده و بخشی از آن در رسانه‌های خود روسیه هم گزارش شده، مرور و قرائت شود در لابه‌لای کلمات پژواک ضرب‌آهنگ سخن قوام که مانند پتک روی میز کوفتن در مغز مولوتف طنین انداخته بود، به گوش می‌رسد. صورتجلسه‌ای از این مذاکره برای استالین تنظیم شده که در آن تحلیل مولوتف برای رئیس خودش هست: قوام ایده جمهوری را کنار گذاشته است؛ دنبال سرنگونی شاه نیست و به تغییر نظام فکر نمی‌کند. بایستی که او را جدی‌تر گرفت. روی مواضع خودش ایستاده است. آنجا واژه‌ای وجود دارد که منابع روسی آورده‌اند و نشان‌دهنده عمق نفرت بر اثر تحقیر مولوتف توسط قوام است: «حرام‌زاده». 

این عنصر سیاست و دیپلماسی ایران که از نگاه روس‌ها یک نابکار و فریبکار بود، با آمدن به مسکو تنها طی چند روز استالین، مولوتف‌ و دیگران را عصبانی می‌کند. شکست او در مذاکره چهره روسیه را به‌عنوان باج‌خواه و اشغالگر در جهان مکدر ساخته و تصویر قوام را به‌عنوان یک قهرمان ملی در ایران و جهان که در جبهه مسکو بر سر منافع کشور مبارزه نمود و نهراسید، تثبیت می‌کند. بی‌جهت نبود که مولوتف دریافت حتی آن ایده جمهوری دست‌سازی که قوام در اندیشه استالین ساخته و او را به طمع انداخته بود هم دیگر تاریخ مصرف ندارد و وزیر خارجه شوروی باید در مسیر فرودگاه قهرمانی را مشایعت کند که چه‌بسا با بازگشت به وطنش به اسطوره ضدشوروی تبدیل خواهد شد. اهمیت این نکته آن است که چنین الگویی به‌سرعت قابل شبیه‌سازی بود و رویای بلوک‌بندی دنیای شرق در برابر غرب را به چالش می‌گرفت.  روس‌ها از سر خشم و یا در پی یک ارزیابی تازه تصمیم می‌گیرند به پیشنهاد میرجعفر بافراُف عمل کنند و سطح مذاکراتی قوام را پایین آورند. همان‌جا 25 فوریه - ششم اسفند - سه روز بعد از آن دیدار با مولوتف‌؛ سادچکوف به‌عنوان سفیر به قوام معرفی می‌گردد. ساعت هفت بعدازظهر سادچکوف در ملاقات سوم طرحی را برابر چشمان مولوتف به قوام ارائه می‌کند.  

این ابتکار مقامات شوروی به منزله‌ آن بود که نخست‌وزیر و وزیر خارجه ایران از نگاه مسکو سطحی در حد سفیری که مسکو می‌خواهد به تهران اعزام کند، داراست و سفیر شوروی بعد از این مخاطب قوام هست. 

این پیام تندی بود و چنین معنا داشت که؛ آقای نخست‌وزیر پس از این از پلکان کاخی که استالین در آن به انتظارت نشسته بود بالا نخواهی رفت. حتی مولوتف وزیر خارجه هم پاسخگو نخواهد بود، بلکه همین آقای سادچکوف طرف شما است. 

برای قوام کاملاً محسوس بود که این توهین نشان از تحقیر نیست، بلکه ناشی از خشم است. بنابراین برخلاف انتظار مسکو را ترک نمی‌کند با آرامش طرح سادچکوف را می‌شنود. طرح وی سخن از یک دولت محلی با نخست‌وزیر و  وزارت‌های کشاورزی، تجارت داخلی، دارایی، آموزش و پرورش، پلیس عبور و مرور و یک فرمانده نظامی داشت که دولت ایران او را تعیین می‌کند. در واقع استاندار اولیه و یا نخست‌وزیری که اکنون پیشنهاد شده بود، همان پیشه‌وری بود. در طرح قید شده بود ارتباط دولت محلی آذربایجان با تهران به فارسی خواهد بود و 70‌درصد از بودجه‌ای که در برنامه‌های بودجه سالانه ایران برای آذربایجان تصویب شود را این آقای نخست‌وزیر بدون هیچ‌گونه دخل و تصرف از ناحیه دولت مرکزی در تبریز به صلاحدید خود هزینه خواهد نمود. نمایندگان آذربایجان در مجلس شورای ملی افزایش پیدا خواهند نمود و برای بحث واگذاری امتیاز نفت هم این رقم در طرح سادچکوف آمده بود که سهم شوروی 51‌درصد و ایران 49‌درصد خواهد بود. در پایان این قیمت‌گذاری ذکر شده بود اگر این اتفاقات روی دهد، شوروی خروج نیروهایش از برخی از نقاط ایران و نه همه ایران را از دوم مارس -یک هفته بعد - آغاز خواهد نمود. 

قوام با دقت تمام متن و جزئیاتش را شنید و یادداشت کرد. بعد سوال اصلی خودش را اینگونه مطرح نمود: شما می‌خواهید به نفت برسید یا مایلید آن را به مسائل آینده موکول بکنید؟ پاسخ این بود: نه ما شرکت نفت مشترک می‌خواهیم. قوام دوباره پرسش می‌کند: آیا همه نیروها را خارج می‌کنید یا  بخشی را؟ سادچکوف در مقابل مولوتف پاسخ می‌دهد: تا وقتی که موضع شما به‌عنوان نخست‌وزیر در ایران تقویت شود و جایگاه شما مستحکم گردد، طی این روند ما بخشی از نیرو را نگاه می‌داریم. در نوبتی تازه قوام سوال می‌کند: دولت فعلی پیشه‌وری را هم می‌خواهید بماند. بی‌شرمانه این پاسخ داده می‌شود: بله و فقط باید شما او را تایید کنید. معنای سخن آنها این بود که حتی حاضر نبودند برای پرستیژ ایران بگویند دولت پیشه‌وری ساقط شده و دولت ایران با حکمی تازه او را منصوب می‌کند. قوام ظاهراً یک چند ثانیه یا چنددقیقه‌ای سکوت می‌کند و مطابق نص صورتجلسه اظهار می‌دارد اجازه دهید فکر کنم و پاسخ شما را از طریق یک «یادداشت رسمی» بدهم.

این جلسه هم کماکان مانند جلسه قبلی که موضوع را یخ‌زده و منجمد نمود، پایان می‌گیرد و با ابتکار قوام نتیجه در فضای معطلی و انتظار قرار داده شده تا مذاکره ادامه پیدا کند. او روز بعد متنی را تنظیم می‌کند و به‌عنوان یادداشت از طرف سفارت ایران در مسکو و نه شخص اصلی مذاکره‌کننده - خودش - پاسخ را می‌فرستد تا به روس‌ها بفهماند سطح پاسخگویی به سادچکوف سفارت است و با او در ایران مانند یک سفیر از سوی اداره مربوطه وزارت خارجه مراوده خواهد شد و مقامات عالی ایران او را نخواهند دید. 

پیام قوام روشن بود، در مسکو نشست اما اجازه نداد سطح مذاکره پایین بیاید و خود را پاسخگوی سفیر معرفی‌شده بداند. او پاسخی در ملاقات به سادچکوف نداد، به اظهارات شفاهی او در مقابل وزیر خارجه کشورش مکتوب رسمی در سرزمین کشوری که حالا با اندیشه تجزیه ایران موضع دشمن را داشت، داد. 

در متن یادداشت قید شده است انتظارات شوروی غیرقابل قبول است و سفر آقای قوام دوستانه و برای رفع سوء‌تفاهم بود. ایشان آمادگی برقراری روابط را داشت. حضور نیروهای شما علاوه بر تعضیف احساس دوستی شما نسبت به ایران، واکنش افکار عمومی ایران را تشدید خواهد کرد و هیچ‌گونه خودمختاری امکان‌پذیر نیست. زیرا خودمختاری برای اراضی ایران که جزء لاینفک سرزمین ایران هستند مغایر قانون اساسی است. احتمال تشکیل یک فرمانداری کل از طریق مجمع استانی یا شورای استان ممکن هست که بتوان درباره‌اش اندیشید. حضور نیروی خارجی در ایران طبق ماده 6 قرارداد 1921 که دولت شوروی به آن استناد نموده فقط زمانی میسور است که یک کشور ثالث علیه شوروی به ایران نیرو اعزام کند ولی اکنون هیچ نیروی ثالثی در ایران نیست. در پایان هم چنین ذکر شده است: با کمال تاسف باید اعلام نمود، آقای نخست‌وزیر به سرعت عازم تهران خواهند شد با دولت هم مذاکره می‌کنند و نتیجه مذاکرات را در تهران به سفیر معرفی‌شده شما ابلاغ خواهیم کرد.

قوام به دنبال این یادداشت با اختلاف 24 ساعت در مسکو نامه‌ای هم برای استالین تنظیم می‌کند و اشاره می‌نماید: درحالی‌که برای حل مسائل در حال گفت‌وگو بودم، اطلاع پیدا کردم که گروه شورشی پیشه‌وری از آذربایجان به سمت گیلان رفته‌اند؛ این اقدام برخلاف موضع شماست که از یکپارچگی ایران حمایت کرده بودید.

پاسخ دولت شوروی در برابر این متن تند و به شدت توهین‌آمیز که معلوم می‌ساخت قوام دیگر مسکو را طرف مذاکرات ندانسته و وعده به تهران می‌دهد، ادامه همان دستورالعملی بود که برای استالین تهیه شده بود. دولت شوروی در پاسخ به یادداشت تلخ و تند ایران همان متنی ارائه می‌دارد که اشاره‌اش بر اقدام مشاورالممالک انصاری در کنفرانس صلح ورسای 1919 مبنی بر ضرورت اعاده حاکمیت ایران بر قفقاز، ترکمنستان و ارمنستان بود. متعاقب این استدلال گلایه شدیدی را مطرح می‌کنند: ایران همزمان نفت شمال را ابتدا به استاندار داویل آمریکا پیشنهاد کرده و امتیاز نفت خزر را هم به دیگر شرکت آمریکایی - کمپانی سینکلر - اعطا نموده، بنابراین چگونه گفته شده اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی امکان‌پذیر نیست! متن توفنده و نشان‌دهنده خشمی نهفته است که ارکان اتحاد جماهیر شوروی را فرا گرفته بود. 

قوام که همان روز و پیش از دریافت یادداشت برای ترک مسکو درخواست ملاقات خداحافظی با مولوتف را داده بود، به کاخ وزارت خارجه شوروی دعوت می‌شود. با احتساب گفت‌وگوهای  حاشیه بازدید از اپرای تئاتر و نمایشگاه این چهارمین دیدار طرفین بود. ساعت 18 روز دوم مارس 1946 یعنی همان زمانی که در یادداشت سادچکوف اعلام شده بود: «اگر شرایط شوروی را بپذیرید مسکو آماده است از صبح دوم مارس بخشی از نیروهای خود را تخلیه کند»، این ملاقات تنظیم شد. 

قوام پس از استقرار در پشت میز با این سوال مولوتف‌ روبه‌رو می‌شود: شما سند سادچکوف را دیدید؟ یادداشتش را؟! قوام پاسخ می‌دهد: بله. اگرچه همه و از جمله شما الان از مذاکره دیگر ناامید هستند اما کماکان من امید دارم. البته رضایت من شرط نیست بلکه باید مجلس همراهی کند، قانون اساسی هم تغییر یابد. در هر کشوری یک راه وجود دارد که نیروها خارج شوند. مجلس هم تنها بدون فشار خارجی مسائل مختلف را در دستور قرار خواهد داد. 

در حقیقت در نوبت آخر، قوام دوباره بحث تغییر نظام در ایران که مطلوب‌ترین گزینه و در قیاس با قطعه کیک آذربایجان، تمام ظرف کیک بود را برای تحریک اشتهای شوروی مقابل خودش روی میز قرار می‌دهد. او ادامه می‌دهد: خواستم بگویم قبل از اینکه بخواهید رابطه خودتان را با ایران تمام کنید و بخشی از ایران را صرفاً همراه خود نمایید، بکوشید کل ایران با شما همراهی نشان دهد.

او سپس برای منتفی و خارج از دستور نمودن طرح سادچکوف به مذاکرات 1919 اشاره کرده، اظهار می‌دارد متنی که در آخر یادداشت سادچکوف آمده به شرایط امروز و این موضوع میان ما اصلاً ربطی ندارد. آن مسئله به ترتیبات دوران تزاری بازمی‌گردد که شما در قرارداد 1921 همه آنها را ملغی کردید و بازگشت به ترتیبات سابق یعنی اینکه پیام بسیار بدی به جهان داده‌اید که دولت اتحادیه جماهیر شوروی همان دولت امپریالیستی و استعمارگر تزاری است. با این جمله مذاکرات را پایان داده و ابراز می‌کند سحرگاه مسکو را ترک خواهم کرد و عازم ایران هستم، اما امیدوارم شما در ادامه مسیر بتوانید موفق باشید. 

سومین ملاقات کاری و چهارمین دیدار میان قوام با مولوتف‌ با تلخی به پایان می‌رسد. هیئت ایرانی شب متوجه می‌شوند رادیوی مسکو پیامی را قرائت کرد و اعلام نمود بخشی از نیروهای اتحاد جماهیر شوروی از مشهد، شاهرود و سمنان خارج می‌شوند اما در سایر مناطق تا روشن شدن شرایط باقی خواهند ماند. 

درک اینکه قوام در آن لحظات کدامین احساس را داشت، شیرین است. او بدون اینکه هزینه‌ای کرده باشد از طریق کاربست روندی هوشمندانه مبتنی بر ظرایف دیپلماسی در حالی‌که هنوز پایش بر خاک شوروی بود پای بخشی از نیروهای اتحاد جماهیر شوروی را از ایران ساقط کرد. این درست زمانی انجام شد که سادچکوف گفته بود تنها اگر آن شروط سنگین اجرا شود اتحاد جماهیر شوروی از دوم مارس بخشی از این نیرو را خارج می‌کند. قوام با مهارتی که در مذاکره و رفتارهای دیپلماتیک خود نشان داد نه‌فقط هیچ‌کدام از آن شروط سنگین را نپذیرفت بلکه مکتوب و مستند آنها را غیرقابل قبول دانست و تهدید به ترک مسکو کرد. سادچکوف را که آمده بود تا نمایندگی اتحاد جماهیر شوروی کند، به سطح یک سفیر معمول در ایران تنزل درجه یافت.  به‌رغم اختلاف حدود 12 ساعت نسبت به انتشار این خبر در رادیو مسکو، کمتر از ساعتی بعد کاخ سفید و شخص هری ترومن، رئیس‌جمهور آمریکا، سفیر شوروی را احضار می‌کند. شب دوم مارس 1946 که در مسکو رادیو این متن را قرائت نمود - با فاصله حدود 12 ساعت - در واشنگتن به دلیل اختلاف ساعت روز آغاز شده بود و همان زمان سفیر شوروی مقابل رئیس‌جمهور آمریکا قرار گرفت و مذاکره‌ای انجام شد که از محتوایش تا به امروز آمریکایی‌ها یا روس‌ها پرده برنداشتند. اگرچه بسیاری گفتند که در آنجا اولتیماتوم دولت آمریکا به شوروی با این تهدید داده شده که آمریکا توان دارد از بمب اتم روی خاک شوروی استفاده کند. اما هیچ گزارشی نیست که این ادعا را تائید نماید. سخت هم بعید است هیچ‌کدام از دو کشور آمریکا و روسیه روزی سندی را ارائه کنند که بوی تحقیر برای طرف مقابل داشته باشد یا نوعی زیاده‌خواهی از طرف دیگر را به نمایش بگذارد. 

ناگفته نماند شخصی به نام بابایوف در آذربایجان از نزدیکان باقراُف که در اتاقی او را همراهی می‌کرده، در خاطراتش آورده است: در این زمان باقراُف با استالین تماس تلفنی می‌گیرد که او این مذاکره را حین گفت‌وگو شنیده است که باقراُف سخت اعتراض داشته و استالین باقراُف را آگاه می‌کند که شوروی نمی‌تواند در مقابل همه جهان حرکت کند و می‌پرسد: رفیق باقراُف شما کی هستید؟ او جواب می‌دهد: من همان دبیر اول کمیته مرکزی آذربایجان هستم، اما استالین از پشت تلفن می‌گوید: نه شما یک آدم احمق خیلی بزرگ هستید که می‌خواهید جنگ جهانی سوم را راه بیاندازید. چرا به دستور من برای خروج نیرو از آذربایجان عمل نمی‌کنید؟! 

این روایت البته معلوم می‌دارد فشار آمریکایی‌ها در بالاترین سطح بوده و شوروی می‌دانسته ادامه این بازی نه‌تنها آنها را به دریای سیاه نمی‌رساند بلکه مسئله آن گروگان - آذربایجان -چنان پُرهزینه شده است که اگر آزاد نشود، سایه یک جنگ شوم این نوبت بر سر شوروی خواهد افتاد.  باید توجه شود از این لحظه هست که موضوع آذربایجان بین‌المللی شد: روز چهارم مارس - 13 اسفند - یعنی به تعبیری بلافاصله بعد از یادداشت‌هایی که میان ایران و شوروی متبادل گشت. ظاهراً مقامات شوروی همان شب خواهان تاخیر در سفر بازگشت قوام می‌شوند. لذا او عصر چهارم مارس با جورج کنان کاردار آمریکا در مسکو ملاقات می‌کند. قوام رونوشت یادداشتی را که در شب قبل بعد از اطلاع از خروج نیروهای شوروی به دولت شوروی داده بود را در اختیار کنان می‌گذارد و اشاره می‌نماید: این یادداشت طبق قرارداد سه‌جانبه تهران در 29 ژانویه 1942 بین ایران و بریتانیا تدوین شده است. او بدین‌سان به طرف آمریکایی خاطرنشان می‌سازد پیش از اولتیماتوم آمریکا این ایران بود که با ایستادگی به نتیجه رسید.  یادداشت بعدی قوام که رونوشت آن را داده بود این محتوا را داشت که تنها در صورت خروج نیروهای شوروی ایران وارد یک گفت‌وگو پیرامون شرکت نفت مشترک خواهد شد و آن هم شرکت نفتی که سهامش 50 -50 باشد و نه 51 - 49؛ یک وعده سر خرمن! 

به‌نظر می‌رسد قوام مصمم شد به آرامی و طمأنینه از پلکانی که در مقابل انظار عمومی با ورود به مسکو بالا رفته بود؛ پایین آید. او نه یک گام عقب رفت نه یک گام به جلو برداشت. از همان نقطه که بالا رفته بود، پایین آمد و در مختصات اول خود ایستاد. روس‌ها اما بی‌نهایت عصبانی شدند، زیرا: سلطنت به جمهوری تغییر پیدا نکرده بود؛ قانون اساسی عوض نشده بود؛ خروج نیروها شروع شده بود و ناچار بودند به سمت تخلیه کامل بروند؛ فشار و اولتیماتوم آمریکا هم وارد آمده بود، واگذاری نفت شمال به شرطی کردن موضوع تبدیل شده بود؛ اشاره آنها به قرارداد 1919 پاریس هم نه‌تنها زمینه مشروعیت برای استدلال مسکو را فراهم نکرده بود بلکه شوروی را به‌عنوان یک دولت استعمارگر در کنار روسیه تزاری قرار داده بود. کار باارزش دیگر نخست‌وزیر ایران آن بود که رونوشتی از یادداشت‌های ارائه‌شده به وزارت خارجه شوروی را قبل از ترک مسکو به کاردار آمریکا جرج کنان تحویل می‌‌دهد تا معلوم شود، مدتی پیش از آنکه آمریکا وارد صحنه این روند شود، او بدون اتکا به نیروی بیگانه کار را تمام کرده بوده است. کنان که مشاهده می‌‌کند چیزی برای فروختن ندارد به بیان این نکته بسنده می‌‌کند: ما به مسئولیت خود در کادر سازمان ملل به شرط اینکه ایران شکایت کند و مسئله در شورای امنیت مطرح شود، پایبند خواهیم بود. قوام نیز این قول شفاهی را با ارائه شکایت در بیست‌وپنجمین نشست شورای امنیت یعنی در 27 مارس به‌عنوان اولین شکایت کشوری نزد شورای امنیت نقد می‌‌کند.

استالین که مبهوت تصمیمات قوام شده بود، از سر ناچاری و برای حفظ آبروی اتحاد جماهیر شوروی تصمیم می‌‌گیرد قوام را پیش از ترک مسکو ملاقات کند. این ملاقات 20 دقیقه طول کشید. ساعت 18 روز چهارم مارس 1946 - 13 اسفند 1324 - که فردایش قوام گفته من شب مسکو را ترک می‌کنم و عازم باکو و تهران خواهم بود، انجام شده است. این دیدار شاید همان ملاقاتی باشد که قوام در گفت‌وگو بسیار تلخ آغاز می‌‌کند، سیگار را آتش زده و با پک‌زدن‌های متوالی تمرکز استالین را بر هم زده و مولوتف‌ و ‌‌سادچکوف که در جلسه بودند را شگفت‌زده و عصبانی می‌‌کند.

یک نکته حائز اهمیت اینکه؛ قوام از همان ابتدا دریافته بود شوروی دنبال این هست که یک چیزی مثل لهستان و بالکان در آذربایجان داشته باشد و امتیازش را برداشته در ترکیه با غرب معامله کند. وی دریافته بود مسئله استالین ایران نیست بلکه تنگه‌ها و دسترسی به سهمی در آبهای آزاد است. لذا با ابتکاراتی که به کار برد به شوروی رودست زد. اما آنچه قوام را با این ادراک آشنا کرد، چه بود؟ 

او می‌‌دانست استالین یک شخصیت قفقازی است و برای مرد کوهستانِ قفقاز انتخاب میان آذربایجان که پشت‌کوه است با آناتولی شرقی که کرانه در دریای سیاه دارد، دریا مهم‌تر است. شرایط روسیه آن زمان شرایط پطر بود که زمین داشت اما راه دریایی دائمی نداشت. از این‌رو دریای سیاه انتخاب استالین بود و قوام این را خوب درک نمود.  استالین در فضای تلخی که در داخل شوروی وجود داشت، زمان برای بازی نداشت. در داخل اتحاد جماهیر شوروی، قحطی یک فاجعه انسانی بود، اقتصاد شکننده و کشور نیاز به آذوقه، امکانات تسلیحات و صدور کالا داشت و بازی کردن با کارت ایران یا توسعه در زمین و خشکی بیش از اندازه پُرهزینه شده بود. 

وقتی این بیست دقیقه گفت‌وگوی نه‌چندان دوستانه تمام شد، هیئت ایرانی برای بازگشت اقدام می‌‌کنند. تاریخ پرواز به مقصد باکو و سپس تهران اواخر ‌شب روز بعد تعیین می‌‌گردد. ظاهراً در همین فاصله مقامات اتحاد جماهیر شوروی از طرف استالین قوام و هیئت همراه را برای شام رسمی استالین به کاخ کاترین مجلل‌ترین و زیباترین مکان در مجموعه کاخ‌های کرملین دعوت می‌‌نمایند. 

ساعت 5 بعدازظهر 5 مارس 1946 استالین، مولوتف‌ و بقیه اعضای هیئت شوروی برای استقبال در آستانه ورودی کاخ قرار می‌‌گیرند. احمد قوام از یک کریدور که افسران جنگجوی ارتش شوروی در جنگ جهانی دوم که دو طرف فرش قرمز دوشادوش هم برای استقبال از او ایستاده بودند، عبور می‌‌کند. 

با دیدن این سان از صف نظامیان قهرمان در جنگ، استالین با لبخند و آنگونه که در اسناد شوروی قید شده همراه با آرامش و ضمناً نجیبانه با احمد قوام در آستانه کاخ دست می‌‌دهد. مولوتف‌ در سر میز شام یک گُرده نان را به سوی دو رئیس هیئت تقدیم می‌‌کند. استالین گُرده نان را برداشته به تعبیر روس‌ها خودش می‌‌شکند و یک پاره آن را روی ظرف قوام می‌‌گذارد. 

قبل از نشستن بر سر میز یک گفت‌وگوی خصوصی و ایستاده نیز میان قوام و استالین انجام شده است که ظاهراً قوام اظهار می‌‌دارد: از نظر من گفت‌وگوها بی‌فایده هست ولی من دعوت شما را به لحاظ حفظ پروتکل‌های تشریفاتی پذیرفتم و یک بیانیه هم در حال آماده شدن است که در پایان سفرِ من از سوی دولت ایران در تهران و مسکو منتشر گردد. استالین که مصمم بود آبرومندانه به این جدل لفظی پایان دهد، می‌‌گوید: رفیق عزیز ظاهراً شما الان درک می‌‌کنید که من با همه سرسختی که دارم در مقابل دوستان و همکاران و رفقای سرسخت‌تر از خودم مثل مولوتف‌ قرار دارم، من سعی می‌‌کنم میان شما و سفیر ما میانجی‌گری کنم و به شما بشارت دهم؛ بعد از اینکه وارد تهران شدید مژده‌ای را دریافت خواهید کرد. گزارش این ملاقات و گفت‌وگو را جهانگیر تفضلی به نشریات ایرانی داده تا تاکید کند آنگونه که فضا روشن می‌‌سازد قوام محترمانه استقبال و بدرقه شد. با این وجود؛ با فاصله چند ساعت بعد البته با اختلاف ساعت نسبت به واشنگتن، ایران یادداشت اعتراض خود را برای طرح مسئله اشغال آذربایجان در جلسه 27 مارس 1946 به شورای امنیت داد تا به‌عنوان اولین شکایت در تاریخ این شورا ثبت شود. 

قوام در مسیر بازگشت به باکو دو شب در آن شهر سکونت داشت، بهانه وی نامساعد بودن هوا قید شده اما طی آن دو شب وی بسیار گرم با میرجعفر باقراُف برخورد می‌‌کند و به همراه وی از اماکن تاریخی باکو بازدید کرده برای تماشای اپرای لیلی و مجنون به اپرای شهر می‌‌رود. 

این مجموعه اقدامات احمد قوام از این جهت مهم است که هنوز جنگ سرد شروع نشده بود؛ چرچیل آن سخنرانی معروف خود را نکرده بود که پرده آهنین در اروپا افتاده یا فرو می‌افتد؛ حتی سخنرانی ترومن که آزادی جهانی را بعضی از سیستم‌ها مایلند با انقیاد دولت‌های دیگر تصرف نموده، گروگان بگیرند؛ بیان نشده بود. 

در یک نتیجه کلی باید منصفانه به داوری نشست به‌رغم همه کوشش و مهارتی که نخست‌وزیر ایران به‌کار بست، قوام پیروز این مذاکره نبود. همچنین برخلاف آنچه در شوروی ساخته شد، استالین هم پیروز مذاکره نبود. این مذاکره بازنده و برنده‌ای نداشت. در واقع ابتکاری که قوام پیش راند، یک نتیجه را آشکار کرد که جنگ جهانی از این پس تمام شده و دیپلماسی با ظرفیتی که دارد، دروازه‌ای دیگر را گشوده است. هدف دیپلماسی تفاهم هست و به تثبیت شکست آن طرف یا پیروزی این طرف میز نظر ندارد. قوام و استالین، هیچ‌کدام به برد مطلق نرسیدند. هر دو مسیرهایی را طی کردند و بازی را روی میز انجام دادند و در نهایت با یک تفاهم نسبی کار را فیصله بخشیدند. 

مذاکرات برای قوام دستاورد شخصی نداشت اما بقای ایران را تثبیت کرد. گزارش حاضر یک نکته را البته معلوم می‌‌دارد که مسئله آذربایجان حاصلِ دخالت یک قدرت غالبِ جنگ جهانی دوم، یعنی آمریکا هم نبود. باید در نظر داشت اقدام آمریکا توسط ترومن تنها وقتی انجام شد که جورج کنان گزارشی از موفقیت قوام در مسیر مذاکره را مخابره نمود. قوام در پناه چتری که آمریکایی‌ها باز کردند، وارد مذاکره نشد، او با دانش، دانایی، زیرکی، فراست و فرهمندی ذاتی خود و با پذیرش ریسک شکست قدم در مصاف با غول قدرت اتحاد جماهیر شوروی نهاده بود.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
آخرین اخبار