توافق ناکام
خوانش روایت ویلیام برنز از سابقه توافق اسلو و راهکار دوکشوری
خوانش روایت ویلیام برنز از سابقه توافق اسلو و راهکار دوکشوری
ویلیام برنز
رئیس سازمان سیا
این روزها با حمله حماس به اسرائیل و پاسخ اسرائیل و کشته شدن بیش از 13 هزار فلسسطینی، صحبت از راه حل دوکشوری بار دیگر باب شده است. آنچه که در این صفحه میخوانید، خاطرات دیپلماتیک ویلیام برنز، مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا در 6 دولت گذشته آمریکا است که در ایران با نام «گفت وگوهای پشت پرده» توسط نشر «کتاب سرا» منتشر شده است. برنز در حال حاضر رئیس سازمان سیا و مذاکره کننده ارشد در توافق آتش بس فعلی بین حماس و اسرائیل است. خوانش دوباره این خاطرات میتواند دید کامل تری در خصوص سابقه توافق اسلو و موضوع دوکشوری به دست دهد.
وقتى كه ملك عبداللّه در اردن به پادشاهى رسيد، تحولات كرانه رود اردن بسيار مثبت بود؛ توافقى كه پدرش در آمريكا آن را جوش داده بود، قدمى رو به جلو براى رسيدن به راهحل دوكشورى بود كه در معاهده سال 1993 اسلو بر آن تأكيد شده بود. پيشرفت در اين مسير بسيار زجرآور و كند بود اما در اوايل سال 1999، فلسطينىها به رهبرى ياسر عرفات، كنترل چهل درصد از كرانه باختری به علاوه اكثر نقاط غزه را به دست گرفته بودند. در ماه مه، ايهود باراك از حزب كارگر در انتخابات به پيروزى رسيد و جايگزين بنيامين نتانياهو شد؛ سياستمدارى كه ملكعبداللّه و پدرش نسبت به او بىاعتماد بودند.
در اوايل سال 2000، كامل كردن روند مذاكره درباره وضعيت نهايى كرانه باختری و غزه بهعنوان هدف اوليه مذاكرات اسرائيل و فلسطين مطرح شد. اين آخرين مورد از اهدافى بود كه در معاهده اسلو تعيين شده بود اما ايهود باراك ابتدا ترجيح مىداد با سوريه مذاكره كند. او هيچ علاقهاى به پيشبرد روند معاهده اسلو نداشت چراكه معتقد بود اين روند هزينههاى سياسى در اسرائيل را بالا برده و در عوض، دستاوردهاى استراتژيكِ اندکی به دنبال دارد. از نظر باراك، مذاكره با سوريه مىتوانست دستاورد بزرگ استراتژيك به دنبال داشته باشد و يكى از تهديدهاى امنيتى اصلى عليه اسرائيل را از ميان بردارد. باراك همچنين معتقد بود اگر در مذاكره با اسد به موفقيت برسد، مىتواند از اهرم فشار اين موفقيت، در مذاكرات آتى با عرفات استفاده كند. با توجه به اينکه وضعيت سلامتى حافظ اسد بسيار وخيم بود، باراك احساس مىكرد بايد در خصوص مذاكره با سوريه عجله كرده و شانس خود را بيازمايد. كاملاً طبيعى بود كه فلسطينىها از شيوه اولويتبندى باراك خشمگين شوند. آنها همواره گوش به زنگ بودند كه پشت ميز مذاكره نشسته و تعهدات خود را براى رسيدن به توافق به وضوح نشان دهند اما حالا حافظ اسد كه در طول اين سالها تكانى به خودش نداده بود از سوى اسرائيل پاداش مىگرفت. ملك عبداللّه نيز به وضوح نگران بود. اگرچه او از توافق ميان اسرائيل و سوريه حمايت مىكرد، اما رسيدن به راهحل دوكشورى براى آينده اردن از اهميت بسيار بيشترى برخوردار بود. شكلگيرى فلسطين مستقل در كرانه غربی رود اردن موجب مىشد حس هويت ملى در ميان اردنىها با ديگر سوى رود اردن تثبيت شود. همچنين اين دستاورد مىتوانست اتحاد ميان اردنىهاى كرانه باخترى رود اردن و اردنىهاى فلسطينىتبار را تقويت كند؛ این هدفى بود كه پدر ملك عبداللّه بيش از نيم قرن براى تحققش تلاش كرد.
ملك عبداللّه نيز مانند ما از توقف ديپلماسى و شدت يافتن خشونتهاى ميان اسرائيل و فلسطين نگران بود. در گفتوگويى طولانى كه در بعدازظهر يك روز در ژانويه سال 2001 با هم داشتيم، او به من گفت: «من معمولاً آدم خوشبينى هستم اما حالا خيلى نگرانم. اين منطقه در مسير ترسناكى قرار گرفته و مردم هرروز خشمگينتر از گذشته مىشوند و من پاسخى براى اين خشم ندارم.» نمىتوانستم خيلى به او اطمينان دهم.
تابستان سال 2001 به هر كشور عربى كه سفر كردم، ديدم خشونتها ميان اسرائيل و فلسطين در صدر دستور كار رهبران همه اين كشورها قرار دارد. حسنى مبارك نگران اثرات احتمالى اين خشونتها بر مردم مصر و تأثير بد اين بحران بر معاهده صلح اسرائيل و مصر بود. مبارك احترام زيادى براى جديت شارون قائل بود اما معتقد بود شارون بيشازحد از زور استفاده مىكند و هيچ پيشنهادى براى آينده سياسى فلسطينىها ارائه نكرده و تنها اوضاع را بدتر مىكند. مبارك بهخوبى از وضعيت شكننده عرفات آگاه بود و معتقد بود هرچقدر موقعيت عرفات ضعيفتر شود، در مقابل فشار اسرائيلىها سازشناپذيرتر خواهد شد. او درحالىكه به نشانه مخالفت دستهايش را در هوا تكان مىداد، گفت: «اين دو نفر خیلی خوب به هم مىآيند اما نمىتوانيم اجازه دهيم ما را هم به همراه خودشان به زير بكشند.» ملك عبداللّه، پادشاه اردن بهمراتب نگرانتر و سخنانش بسيار مشابه سخنان مبارك بود.
رهبران مغرب تا حدودى از بحرانى كه در منطقه در جريان بود، دور بودند. محمد ششم پادشاه مراكش بيشتر نگران تاج و تخت خود و اختلاف طولانى كشورش با الجزاير بر سر صحراى غربى بود و چندان توجهى به بحرانهايى كه در شرق در جريان بود، نداشت. عبدالعزيز بوتفليقه، رئيسجمهور الجزاير حقيقتاً يكى از پديدههاى كشورش بود. او در طول سه ساعت گفتوگوى ما، بدون اينكه حتى اشارهاى به خودش بكند، مدام نظراتش را درباره ديگر رهبران منطقه و بحرانهاى جارى خاورميانه بهتفصيل بيان كرد. زينالعابدين بنعلى، رئيسجمهور تونس نيز با اشتياقى كه كاملاً مشخص بود ساختگى است، از قصدش براى گشايش فضاى سياسى تونس و مبارزه با فساد سخن مىگفت.
در بيروت هم مثل هميشه، شخصيتهاى سياسى با نگرانى چشم به رفتار و گفتار رقيبان خود دوخته بودند. رفيق حريرى، نخستوزير لبنان بسيار محتاطانه درباره عرفات و شارون سخن مىگفت. شارون در سال 1982 حمله اسرائيل عليه لبنان را رهبرى كرد كه گفته مىشد هدف از اين حمله، ياسر عرفات بوده است. البته حريرى درباره بشار اسد كه بهتازگى در سوريه به قدرت رسيده بود، نظرات خوشبينانهاى داشت. حريرى معتقد بود اگرچه اسد تجربه و زيركى پدرش را ندارد اما ممكن است فضا را براى مانورهاى سياسى لبنان بازتر كند.
بشار اسد هم عرفات را فردى نامطمئن و بىاهميت توصيف مىكرد و به شكلى غيرمستقيم عنوان مىكرد شارون و اسرائيل تنها زبان زور را مىفهمند. او با لحنى حمايتى از ملك عبداللّه سخن مىگفت اما احترام چندانى براى افرادى نظير حسنى مبارك و مقامات ارشد كشورهاى عربى حاشيه خليجفارس، قائل نبود.
سياست آمريكا در قبال خاورميانه در دولت نخستِ جورج بوش، در دو نهاد موازى و دو جهان مفهومى مجزا تدوين مىشد. در يكسو ديك چِینى، مقامات غيرنظامى پنتاگون و كاركنان شوراى امنيت ملى قرار داشتند. رويكرد آنها كه بعد از حملات يازده سپتامبر مورد قبول بوش نيز قرار گرفت، اين بود كه نهتنها مسير رسيدن به آيندهاى بهتر براى منطقه فقط از راه سرنگونى صدام مىگذرد، بلكه براى برقرارى صلح ميان اسرائيل و فلسطين نيز بايد عرفات را سرنگون كرده و اصلاحاتى دموكراتيك در ساختار رهبرى فلسطينىها صورت داد. در اين ميان اگر كسى مىپرسيد اين آيندهاى كه ترسيمشده براى فلسطينىها چه به ارمغان خواهد آورد و ادامه شهركسازىها توسط اسرائيل چه تأثيرات مخربى به بار مىآورد، بلافاصله به حركت در راستاى منافع فلسطينىها متهم مىشد. اين افراد قصد داشتند روند صلحى را كه محصول دههها تلاش ديپلماتيك بود، متوقف كنند و منتظر باشند اهداف گستردهتر در منطقه براى آمريكا محقق شود.
در سوى ديگر نيز كالين پاول و تيمش در وزارت امورخارجه قرار داشتند كه تحليلهايشان معمولاً از سوى سازمان سيا مهر تأييد مىخورد. ما بهشدت نسبت به سياست عجولانه در قبال عراق و عواقب منطقهاىاش ترديد داشتيم و بر اين عقيده بوديم كه ابتدا بايد آتشهايى را كه شعلهور هستند، خاموش كرد و سپس در شرايطى مناسبتر به اين انديشيد كه در درازمدت در خصوص صدام چه بايد كرد. در خصوص اسرائيل و فلسطين، ما كاملاً با اين نظر كه عرفات به مانعى در برابر مذاكرات صلح تبديل شده، موافق بوديم. ما همچنين دريافتيم دولت كلينتون به دليل اشتياق زيادى كه به دست يافتن به يك توافق سياسى ميان اسرائيل و فلسطين داشت، لزوم انجام اصلاحات در سازمان فلسطينىها را كوچك شمرد و حالا ما بايد اين مسئله را در اولويت خود قرار دهيم.
شارون در تمامى گفت گوهايمان بهدقت به حرفهايم گوش مىكرد و رفتارى بسيار مؤدبانه داشت اما درعينحال بسيار سرسخت و سازشناپذير بود. او علاقه بسيار كمى به پيشنهادهاى آمريكا داشت و آنها را سادهلوحانه توصيف مىكرد. شارون معتقد بود بهترين ديپلماسى زمانى ايجاد مىشود كه بينى دشمنان را به خاك ماليده باشيد. او مهارت بىمثالى در جلبتوجه افكار عمومى به مسائل امنيتى و كاهش اهميت موضوعات سياسى داشت. البته عرفات نيز اين كار را برايش را سهلتر كرده بود.
عرفات به طرز عجيبى در محل دفتر خود در راماللّه تحت حصر خانگى بود و نقش يك قربانى را بازى مىكرد. با اين حال همچنان به خود اطمينان داشت كه مىتواند يكبار ديگر از مخمصه جان به در ببرد. منظره اطراف ساختمان دفتر عرفات، بسيار خشن بود. دور دفترش را با كيسههاى شنى سنگر ساخته بودند و در منطقه اطراف آن لاشههاى اتومبيلهايى را مىشد ديد كه تانكهاى اسرائيلى از روى آنها رد شده بودند. در ساختمانهاى اطراف دفتر نيز تكتيراندازان اسرائيلى بهوضوح ديده مىشدند. در داخل ساختمان دفتر عرفات، نور راهرو با شمع تأمين مىشد و محافظين سياهپوش، اسلحه به دست ايستاده بودند.
سلام فياض، وزير اقتصاد بسيار كاركشته كابينه عرفات نيز چند روزى بود كه در دفتر تشكيلات عرفات گرفتار شده بود. او بعدها داستانى برايم تعريف كرد كه بهخوبى نشان مىداد عرفات تا چه اندازه براساس رويكردهاى شخصى خود تشكيلات فلسطين را اداره مىكند. در آن چند ماه تنها يك دستگاه سالم تهويه مطبوع در ساختمان دفتر عرفات وجود داشت و آن هم در اتاقى كه عرفات و چند مقام عالىرتبه فلسطينى كار مىكردند و مىخوابيدند، نصب شده بود. عرفات حتى در مديريت اين دستگاه تهويه مطبوع هم دخالت كرده و هر شب آن را خاموش مىكرد. درحالىكه هوا بهشدت گرم بود و بوى بدى فضاى اتاق را فرامىگرفت. علاوه بر اين افرادى كه در آن اتاق بودند بهندرت فرصتى براى دوش گرفتن مىيافتند. عرفات اما كولر را خاموش كرده و درحالىكه كنترل را در دست داشت، به رختخواب مىرفت. گويى آن كنترل يكى از آخرين توتمهايى بود كه نشان از قدرت عرفات داشت. يك شب، سلام فياض به تشويق ديگر افراد اتاق سعى كرد تا كنترل كولر را از ميان انگشتان عرفات درآورده و كولر را دوباره روشن كند. فياض در پايان اين داستان نتيجهگيرى بسيار آموزندهاى ارائه كرد: «اگر به خودت باور داشته باشى و خودت را به همه ثابت كنى مىتوانى قدرت ايجاد كنى.»
درحالىكه عرفات و شارون همچنان به رقابتى بىنتيجه ادامه مىدادند، هزينههاى تحميلشده بر مردم در هر دو طرف مدام افزايش مىيافت. حملات انتحارى فلسطينىها به دولفيناريوم تلآويو، هتل پارك در نتانيا و اتوبوسى در خدرا، تلفات زيادى بر جاى گذاشت. تراژدى انسانى در طرف فلسطينى نيز به همين اندازه دردناك بود. در خلال يكى از سفرهايم در اواخر آوريل، براى بازديد از اردوگاه پناهجويان فلسطينى در جنين با آژانس امدادرسانى و كاريابى براى آوارگان فلسطينى همراه شدم. تراژدىای را كه در جنين مشاهده كردم، هرگز از ياد نخواهم برد.
يكبار دريكى از كوچههاى تنگ و تاريك كمپ، گروهى از فلسطينىهاى تندرو به نظاميان اسرائيلى حمله كردند. همين مسئله موجب شد نظاميان اسرائيلى به اردوگاه حمله كرده و بهغير از چهلدرصد مساحت كمپ، باقى نقاط آن را بهشدت بمباران كنند بهطورىكه نزديك به شصتدرصد مساحت كمپ مملو از ويرانهها و نخالههاى ساختمانى شده بود. ارتش اسرائيل يك روز قبل از حمله از كمپ عقبنشينى كرد و بوى جسدهايى كه در حال تجزيه شدن بودند، فضا را غيرقابلتحمل كرده بود. آنها كه زنده مانده بودند با بيل و كلنگ و دستان خالى مشغول كندن خاك بودند تا بلكه بتوانند جسد دوستان و آشنايان خود را از خاك بيرون آورند. گلولههاى منفجرنشده توپ همهجا ديده مىشد.
همين وضعيت زجرآور فلسطينىها بود كه موجب شد عبداللّه، وليعهد عربستان در ديدارش با بوش كه در 25 آوريل در تگزاس انجام شد، بهصراحتِ تمام سخن بگويد. عبداللّه عكسهايى از كودكان قربانىشده فلسطينى به بوش نشان داد و حتى تهديد كرد اگر آمريكا خود را براى واكنشى قاطعانه آماده نكند، زودتر از موعد تگزاس را ترك خواهد كرد. بوش كه از شدت عصبانيت عبداللّه جا خورده بود، قول داد تمام تلاش خود را به كار مىگيرد تا مانع از تلاش اسرائيل براى كشتن عرفات شود. بوش همچنين قول داد بهدنبال راهحلى براى برطرف شدن نگرانىهاى كشورهاى عربى خواهد بود. حتى سرسختترين حاميان حمله نظامى به صدام و تعليق موضوع فلسطين نيز رفتهرفته دريافتند براى كسب رضايت شركاى عرب آمريكا در حمله به عراق بايد تعهد خود را نسبت به حل موضوع اسرائيل و فلسطين نشان دهند. دو ماه بعد، نتيجه اين تغيير نگرش سخنرانىاى بود كه بوش در تاريخ 24 ژوئن در رُزگاردن ايراد كرد.
در عرصه سياست خارجى آمريكا دو نوع سخنرانى مهم وجود دارد: سخنرانىاى كه چارچوب اقدام را مشخص مىكند و سخنرانىاى كه جايگزين اقدام مىشود. سخنرانى بوش بيشتر از نوع دوم بود. سخنرانىاى كه با هدف شكستن فشار اعراب و كشورهاى اروپايى بر آمريكا بهمنظور وادار كردن بوش به پيگيرى سياست خارجى فعالانه اعمالشده بود. بوش همچنين قصد داشت براى حمله قريبالوقوع به صدام زمان بخرد. با توجه به شيزوفرنى درماننشده در روند سياستگذارى آمريكا، بايد گفت سخنرانى بوش درواقع دو سخنرانى مجزا بود كه ارتباط بسيار باريكى ميانشان وجود داشت. در نخستين بخش سخنرانى، بوش ايدهاى كاملاً جديد را بيان كرده و گفت لازمه تبديلشدن فلسطين به يك كشور، خلع عرفات از مقامش، اجراى اصلاحات دموكراتيك در تشكيلات فلسطين و متوقف كردن خشونتها است. بوش در بخش دوم سخنرانىاش شرايطى كلى را بيان كرد و تشريح كرد، فلسطينىها بعداز اين اقدامات چه به دست خواهند آورد و آن چيزى نبود جز كشورى فلسطينى كه در صلح و امنيت در كنار اسرائيل تشكيل خواهد شد. نكته آشكار اين سخنرانى ترتيبى بود كه بوش مشخص كرد. او مسئوليت تغيير رژيم در تشكيلات فلسطين را مستقيماً برعهده فلسطينىها گذاشت و رسماً اعلام كرد پيش از آنكه هر پيشرفتى در خصوص رسيدن به راهحل دوكشورى انجام شود، اين تغيير رژيم بايد صورت پذيرد.
اختلافنظرها در خصوص پيشنويس سخنرانى بوش بسيار زياد بود. كاندوليزا رايس از جمله نخستين افراد موافق با متن سخنرانى رئيسجمهور بود. در آنسو ديك چِينى و دونالد رامسفلد ساز مخالف مىزدند و معتقد بودند اين سخنرانى به شكلى غيرضرورى توجهات را از عراق منحرف مىكند و پاداشى به فلسطينىها مىدهد كه شايستهاش نيستند. پاول و من در وزارت خارجه معتقد بوديم بخش دوم سخنرانى رئيسجمهور بايد جامعتر و قدرتمندتر باشد. ما معتقد بوديم بوش در بخش دوم بايد جزئيات بيشترى در خصوص راهحل دوكشورى عنوان كرده و بر مسئوليتهاى اسرائيل، نظير توقف شهركسازىها، براى رسيدن به راهحل، تأكيد كند. ما همچنين معتقد بوديم چنين سخنرانىای ممكن است فلسطينىها را كه به لزوم اصلاحات پى برده بودند، پاىكار بكشاند. در اينجا ترجيح دادم صريح با پاول سخن بگويم. در نامهاى خطاب به او نوشتم: «جناب وزير! بايد صادقانه بگويم كه از نظر من اين متن مزخرف است. در اين متن هيچ تصويرى از پايان ماجرا ارائه نشده است. در متن اين سخنرانى نسبت به جذابيت دولت موقت براى فلسطينىها بيشازحد غلو شده است. لحن متن سخنرانى بوى ضعف مىدهد و بهگونهاى نصيحتگونه است. هيچكس، حتى شما، نمىتواند در منطقه از اين سخنرانى دفاع كند.»
دولت شارون نقشى فعال در ويرايش متن سخنرانى ايفا كرد و در سراسر متن بر تعهدات فلسطينىها بهعنوان پيششرطهاى هرگونه مذاكرهاى تأكيد كرده و تنها چشماندازى مبهم و تار از نتيجه احتمالى مذاكرات ارائه كرد. داگلاس وايزگلاس در رأس هيئتى اسرائيلى در اواسط ژوئن به كاخ سفيد آمد و دريكى از نشستها گفت: «فلسطينىها از دست عرفات خسته شدهاند و تنها منتظر اشاره آمريكا هستند تا كارش را تمام كنند.» من در پاسخ گفتم: «تنها چيزى كه فلسطينىها را بيش از عرفات خسته كرده، اشغالگرى اسرائيل است... اگر مىخواهيد عرفات را به حاشيه برانيد و كارش را بسازيد، چشماندازى سياسى پيش چشم فلسطينىها قرار دهيد. نخستوزير شما نهتنها اندكى فلسطينىها را در خصوص پايان اشغالگرى اميدوار نكرده، بلكه هيچ طرح سياسى قانعكنندهاى نيز ندارد. اگر او اين كار را كرده بود، حالا من و شما حرفهاى متفاوتى براى گفتن داشتيم.» واكنش وايزگلاس و ديگر آمريكايىهاى حاضر در اتاق به حرفهاى من مؤدبانه بود اما مشخص بود كه ذرهاى حرفهايم را قبول ندارند.
در بيستمين ويرايش متن رئيسجمهورى، اندكى به خواستههايمان رسيديم اما همچنان بحث و جدل شديدى در جريان بود. دريكى از كنفرانسهاى تلفنىام كه بهطور همزمان با يكى از مقامات ارشد وزارت دفاع و دفتر ديك چِينى بهمنظور رسيدن به ويراستى جديد انجام شد، هر دو نفر معتقد بودند در هركجاى سخنرانى كه به توقف شهركسازىها اشاره شده، اين مسئله بايد به شكل برابر متوجه اسرائيل و فلسطين شود و هر دو را از ساختوساز در طول مذاكره منع كند. نمىدانستم بايد بخندم يا گريه كنم! در نهايت دو بخش سخنرانى بهسختى در كنار هم قرار گرفتند؛ بهگونهاىكه در بخش دوم تغييرات كافى براى اعتبار دادن به بخش اول اعمالشده بود. واكنش دولت شارون به متن سخنرانى بسيار پرحرارت بود. آنطور كه يكى از ستوننويسان اسرائيلى نوشته بود: «كميته مركزى حزب ليكود نيز نمىتوانست سخنرانىاى مثل اين بنويسد.» سران عرب اما نسبت به سخنرانى واكنشى منفى نشان دادند. كاندوليزا رايس با من تماس گرفت تا درباره واكنش رهبران منطقه به سخنرانى اطلاع يابد و من درحالىكه تمام تلاشم را مىكردم حقيقت را كتمان نكنم، گفتم: «خيلى بد بود.» درحالىكه واشنگتن اميدوار بود اين سخنرانى سروصداها در خصوص اقدامات ديپلماتيك آمريكا را بخواباند، همانطور كه پيشبينى مىشد مسئله چگونگى عملياتى كردن ديدگاههاى رئيسجمهور كه در اين سخنرانى مطرحشده بود، به بحث روز تبديل شد. در تاريخ 25 ژوئن به پاول گفتم: «اصلىترين چالش ما اين است كه در سخنرانى هيچ نقشه راه عملى براى توقف خشونتها، انتقال قدرت در تشكيلات فلسطينى و بازگرداندن اميد وجود ندارد.»
در ماه جولاى، وزيران خارجه اردن، مصر و عربستان سعودى به واشنگتن آمدند تا دقيقاً همين بحث را مطرح كنند. پاول جلسهاى با حضور رئيسجمهور برايشان ترتيب داد تا بلكه آنها بتوانند همان حرفى را كه ما مطرح مىكرديم با قوت بيشترى در حضور رئيسجمهور بيان كنند. بوش به نياز براى تشريح بيشتر نظراتش در سخنرانى معتقد بود اما تمايل نداشت آمريكا بيشازاندازه بر روى اين بحث تمركز كند. بوش معتقد بود با اين سخنرانى توپ را مستقيماً به زمين اعراب و فلسطينىها شوت كرده است و حالا نوبت آنهاست كه دست به اقدام بزنند. مروان معاشر، وزير خارجه پرانرژى و باهوش اردن، در آن جلسه و در جلسهاى كه بعدها با حضور ملك عبداللّه در ماه اوت برگزار شد، بهآرامى بوش را تحتفشار گذاشت تا طرحى براى اجرا كردن نظراتش در سخنرانى 25 ژوئن ارائه كند. او بهدنبال نقشه راهى بود كه در آن معيارهاى سنجش، زمانبندى، تعهدات طرفين و گروه ناظر بر اجراى اقدامات مشخصشده باشد. در نهايت بوش اين پيشنهاد را پذيرفت. در دفتر رئيسجمهور و در حضور ملك عبداللّه، بوش با دست به من اشارهكرده و خطاب به ملك عبداللّه گفت: «بيل به همراه مروان مىتوانند روى اين نقشه راهكار كنند.» اين نقطه آغاز نقشه راهى بود كه بهوضوح نشان مىداد چطور يك اشاره كوچك دست مىتواند موجب حركتى در ديپلماسى شود.
ما در وزارت خارجه به همراه شركايمان (روسيه، اتحاديه اروپا و سازمان ملل متحد) از هيچ تلاشى براى رسيدن به اين نقشه راه فروگذار نكرديم. مشكل اما جاى ديگرى بود. مشكل ما فقدان تعهد و اراده سياسى لازم براى رسيدن به نقشه راه بود. اين فقدان اراده در تلآويو، راماللّه و واشنگتن بهوضوح مشاهده مىشد. اولويتهاى كاخ سفيد جاى ديگرى بود و غير از وزارت خارجه، هيچ نهاد دولتى ديگرى علاقهاى به اين نقشه راه نداشت. داگ فيث بعدها تلاش ما را «نمايش بين دو نيمه» توصيف كرد.
در نقشه راه سه مرحله وجود داشت كه در هر مرحله طرف فلسطينى و اسرائيلى بايد تعهداتى را بهموازات هم به انجام مىرساندند هدف از اين تعهدات اين بود كه در نهايت راهحل دوكشورى به دست آيد. در پاييز سال 2002 پيشنويس نقشه راه را براى دو طرف ارسال كرديم. وايزگلاس از ترتيب تعهدات در نقشه راه بهشدت ايراد گرفت و اصرار داشت تعهدات اسرائيل بعد از آن انجام شوند كه طرف فلسطينى با قاطعيت اصلاحات داخلى را اجرا كرده و خشونت را متوقف كند. فلسطينىها اما معتقد بودند كه تعهدات طرفين بايد همزمان بهصورت موازى انجام شود. در اين اثنا اجراى اصلاحات در تشكيلات فلسطين آغازشده بود. فلسطينىها قانون اساسى موقت را تدوين كرده و سلام فياض نيز به شكل معجزهآسايى بودجه تشكيلات فلسطين را شفافسازى كرد.
در بهار سال 2003 محمود عباس بهعنوان نخستوزير فلسطين انتخاب شد كه اين خود نخستين قدم در سلب قدرت از عرفات بود. عباس مدتها يكى از مذاكرهكنندگان تشكيلات فلسطين بود. او اهل خطر كردن نبود و پايگاه سياسى مستقلى نيز براى خود نداشت؛ اما دستكم اين عباس بود كه به تدريج عرفات را از دايره قدرت به حاشيه راند و فرصتهاى ديپلمات براى مذاكره با اسرائيل را ايجاد كرد. كاخ سفيد در سايه تحولات مثبت ايجادشده در فلسطين و موفقيت اوليه - البته كوتاهمدت - حمله به عراق، در پايان آوريل سند نقشه راه را بهصورت علنى منتشر كرد. فلسطينىها با بىميلى همكارى مىكردند. اسرائيلىها موافقت كاملاً مشروط خود را اعلام كردند. آنها چهارده شرط تعيين كرده بودند تا ترتيب انجام تعهدات در هر مرحله از نقشه راه تضمين شود و هرگونه قبول مسئوليت و سازش از جانب خود را به اجراى اين چهارده شرط منوط كرده بودند. شروع خوبى نبود اما بههرحال گشايشى صورت گرفته بود. از اينجا به بعد ديگر به قدرت ديپلماسى آمريكا و آمادگى واشنگتن براى تحتفشار قرار دادن طرفين در خصوص موضوعات ناخوشايند، نياز بود؛ اما بهزودى معلوم شد كاخ سفيد انگيزه زيادى براى برقرارى صلح ندارد. اين واقعيت زمانى آشكار شد كه مشكلات و دردسرها در عراق به اوج رسيد.
در اوايل ماه مه به همراه پاول به منطقه سفر كردم و ماه بعد نيز اين بار به همراه اليوت آبرامز، مشاور ارشد شوراى امنيت ملى، راهى خاورميانه شدم. هدف ما آماده كردن زمينه براى برگزارى دو نشست بود. قرار بر اين بود نشست نخست به رياست حسنى مبارك در شرمالشيخ مصر برگزار شود. برنامهريزى اين بود كه رهبران منطقهاى و بينالمللى بهمنظور گفتوگو براى شكل دادن جبههاى واحد، در اين نشست حضور يابند. نشست دوم بلافاصله پس از نشست اول، به رياست ملك عبداللّه، پادشاه اردن در عقبه برگزار مىشد و آريل شارون و محمود عباس نيز در اين نشست حضور مىيافتند. هدف از برگزارى اين نشست آغاز نقشه راه صلح اسرائيل و فلسطين بود. در نهايت اين نشستها بهاندازه سروصداهاى زيادى كه در منطقه و دنيا به راه انداخته بودند، نتايج عملى به دنبال نداشتند. حتى در حاشيه نشست عقبه با شارون ديدار كرد و بهصراحت از او خواست فعاليتهاى شهركسازى را متوقف كرده و به تعهداتش بر اساس نقشه راه پايبند بماند. بوش در ديدار با عباس نيز به همين صورت صريح سخن گفت. هيئت ناظر آمريكايى بر اجراى تعهدات نيز تشكيل شد اما در اواخر تابستان آتشبس شكنندهاى كه در غزه و كرانه غربى برقرار شده بود، شكسته شد. مدت كوتاهى پس از آن، محمود عباس استعفا كرد. او بهوضوح از خوددارى عرفات در ارائه قدرت بيشتر به او و بىتفاوتى آمريكا نسبت به تحولات غزه و كرانه غربى، به تنگ آمده بود.
در اواخر پاييز، شارون در ديدارى خصوصى با آبرامز گفت عقبنشينى از غزه را در دست بررسى دارد. درواقع اين اقدام منافعى براى شارون به دنبال داشت. از لحاظ ملاحظات جمعيتى، با عقبنشينى اسرائيل از غزه، نظاميان اسرائيلى ديگر مسئوليتى براى كنترل جمعيت زيادى از فلسطينىها نداشتند. از لحاظ استراتژيك نيز، عقبنشينى اسرائيل از غزه موجب مىشد اسرائيل بار ديگر ابتكار عمل را در دست گرفته، طرح نقشه راه را در مسير مجزايى قرار دهد، خود را از دردسرهاى غزه به دور بدارد، شدت كنترل خود را بر كرانه غربى افزايش دهد و در نهايت هرگونه فشارى براى سازش بر سر سرزمينها را خنثى كند. آنطور كه وايزگلاس بعدها در گفتوگويى در سال 2004 عنوان كرد: «عقبنشينى از غزه چيزى شبيه به ضدعفونى كردن زخمهاى اسرائيل با استفاده از فرمالدهيد است. ماجرا گويى شبيه به اين است كه شما در يك بطرى فرمالدهيد، فرمول پيشنهادى رئيسجمهور بوش را مىريزيد، بنابراين تا مدتزمان بيشترى مىتوانيد اين فرمول را بدون اينكه فاسد شود نگه داريد.» در آوريل سال 2004، شارون به واشنگتن سفر كرد و بوش در اين ديدار صراحتاً از تصميم اسرائيل حمايت كرد. بوش همچنين در بيانيهاى رسمى از مواضع اسرائيل در خصوص پناهجويان فلسطينى و توقف دائمى ساخت شهركهاى اسرائيلى در امتداد مرزهاى سال 1948 دفاع كرد. اين مواضع دقيقاً همان مواضعى بودند كه بيلكلينتون در سال 2000 خواستار رعايتشان از سوى اسرائيل شده بود اما اقدام بوش در تأييد دوباره و مستقيم اسرائيل در اين خصوص، آن هم بدون اينكه هيچ نشانهاى از عزم اسرائيل براى عمل كردن به آنها وجود داشته باشد، كاملاً غيرضرورى بود و در نهايت با استقبال سرد اعراب نيز مواجه شد.
درحالىكه طرح به حاشيه رانده شده نقشه راه در بطرى فرمالدهيد وايزگلاس اوردوز كرده بود و كاخ سفيد نيز قصد داشت همه توجهش را معطوف به حمايت از عقبنشينى شارون از غزه كند، ديگر شانسى باقى نمانده بود تا بوش بتواند در دور نخست رياستجمهورى خود از فرصت مرگ ناگهانى عرفات استفاده كند. من بهعنوان نماينده عالىرتبه دولت آمريكا براى شركت در مراسم تشييع جنازه عرفات به قاهره رفتم. كاخ سفيد قصد داشت در اين سفر احترام خود را به مردم فلسطين به نمايش بگذارد. مراسم تشييع جنازه عرفات بسيار بىنظم و پر از هرجومرج بود. ناگهان متوجه شدم كه در صف استقبال در كنار خالد مشعل، رهبر حماس ايستادهام. او از اينكه ممكن است در كنار من ديده شود بسيار نگرانتر از من بود.
در آن زمان آمريكا صدام را از قدرت سرنگون كرده بود و نشان داده بود كه حمله به عراق عملاً برايش از حل مشكل اسرائيل و فلسطين مهمتر است. در چنين شرايطى معلوم نبود تا چه اندازه در جلبتوجه جامعه جهانى به موضوع اسرائيل و فلسطين موفق باشيم. موضع تغييرناپذير عرفات موجب شده بود انتفاضه فلسطين شدت بيشترى داشته باشد و همه اميدها براى حل مسئله را بر باد داده بود. از سوى ديگر شارون كه هيچ تمايلى به سازش بر سر سرزمينهاى اشغالى نداشت، از اين موضع عرفات نهايت سوءاستفاده را مىكرد. در سال 2003، تغييرات اندكى نظير انتصاب محمود عباس بهعنوان نخستوزير تشكيلات فلسطينى حادث شد. در سال 2004 نيز مرگ عرفات رخ داد؛ اما آمريكا بيشازاندازه به عراق مشغول بود و چندان علاقهاى نداشت در موضوع اسرائيل و فلسطين درگير شود. بوش نيز معتقد بود كلينتون بيشازاندازه خودش را درگير اين ماجرا كرده بود. نقشه راه اما نشان داد كه بهعنوان يك ابزار ديپلماتيك مىتواند فضايى جدى ايجاد كرده و ثابت كند صلح از نقطهنظر سياسى امكانپذير است. نقشه راه همچنين موجب شد همه طرحها و ابتكارات بينالمللى در خصوص اسرائيل و فلسطين در مسيرى هدفمند قرار بگيرد. البته در نهايت، با توجه به فضايى كه بعد از حملات يازده سپتامبر حاكم شده بود، قدرت ديپلماسى در درجه دوم اهميت قرار گرفته و چندان جدى گرفته نشد.