| کد مطلب: ۵۴۲۹۹

شب عاشقان بی‌دل

در روزهایی‌که عصبیت‌های فردی و اجتماعی، عنان اختیار از آدمیان سلب می‌کند، هیچ گزینه‌ای برتر و دلپذیرتر از گوش‌سپردن به عاشقیت‌های همه‌دان و جانفزا نیست.

شب عاشقان بی‌دل

در روزهایی‌که عصبیت‌های فردی و اجتماعی، عنان اختیار از آدمیان سلب می‌کند، هیچ گزینه‌ای برتر و دلپذیرتر از گوش‌سپردن به عاشقیت‌های همه‌دان و جانفزا نیست. سینا ذکایی با فلوت سحرآمیزش، این‌بار با گویندگی و اجرای گوش‌نواز نیما رئیسی، «کنسرت رادیویی» با عنوان «نامه‌های یک عاشق رسوا» را در تالار قدیمی شهر اجرا کردند.

تالار وحدت، دو شب خاطره‌انگیز را سپری کرد. چه که دلِ دلداگی سن‌وسال، حال‌و‌روز، مقام و جایگاه نمی‌شناسد. همه به‌طریقی ره عاشقی طی کرده‌اند. افرادی موفق و کامیاب در این راه؛ و دیگرانی هم ناکام و البته حسرت‌به‌دل. متن‌هایی که سارا کنعانی آنها را نوشته بود، حال‌وهوای نوستالژیک و جدید را توأمان با خود به‌همراه داشت. 

هم‌زمان یادآور حسرت‌های گذشته بود، با نگاهی به پدیده‌های دنیای مدرن امروز. کم پیش می‌آید در کنسرتی، سازها جلوه کمتری پیدا کنند. چه‌که این ساز است که جلا و فروغ به کنسرت‌ها می‌دهد. شاید در کنسرت‌هایی، خواننده بیشتر دیده شود که عموماً چنین است. این‌بار اما به‌واسطه نقش بی‌بدیل کلام، بیشتر این متن‌ها بودند که جان و روح مخاطب را نشانه می‌گرفتند.

حالِ رخوت و سستی‌ای که بر بیشتر مخاطبین حاکم شده بود، از همین جانداری کلام نشأت می‌گرفت. جدا از اجرا و تُن صدای مناسب نیما رئیسی که بزم دلشکستگان این دو شب را تکمیل می‌کرد، احوالی بود که حاضرین پیدا کرده بودند و آنجاست که شاید خیلی‌ها این بیت را با خود زمزمه کنند: 

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق/ گفتم ای خواجه عاقل چه هنر برتر از این

هرچه بیشتر برنامه پیش می‌رفت، جمعیت حاضر در تالار آرام‌تر و بی‌تکلف‌تر می‌شدند؛ آنانی‌که با خانواده و دوستان جان آمده بودند، سر در شانه‌ها می‌گذاشتند و کمی دل به‌هم می‌دادند در سکوت، نگاه‌های بی‌بدیل به‌هم می‌داشتند و آنانی‌که تک‌وتنها بودند، در نگاه‌های بی‌پایان به افقی ناپیدا، در حسرت و حرمان عاشقیت بی‌انتها، مانده بودند. 

چه داشت این سِحر فلوت و کلام گوینده که فاتحان عشق و ناکامان آن، هم‌زمان به درک و دریافت ذهنی مشترکی از آن می‌رسیدند. گویی آنها که دلدار در کنارشان بود، هراس ازدست‌دادن داشتند، چه‌که عشق را سرمنزل موعودی نیست و آنهایی هم ‌که غم و غمگساری در کنار خود نمی‌دیدند، اندک شرری حس می‌کردند که شاید وصال نزدیک باشد. 

همه هنر گروه سینا ذکایی در رادیو کنسرت، بر پایه گفتن، اجرا و نواختن بااحساس بود. گویی همگان رادیوئی در کنارشان بود و بزمی تک و شاید هم جمعی را تجربه می‌کردند. گوشه‌چشم‌هایی هم ‌تر شده بود. چه‌که «عشقی بی‌قاف، بی‌شین و بی‌نقطه» را همگان آموخته و بالمآل تجربه کرده بودند و آنگاه که نوای فلوت هر آهنگی می‌نواخت، لامحاله دل دلدادگی‌ها می‌تپید.

گویی جادوی ماندگاری و ناماندگاری عشق، همین تپیدن لحظه‌ای و دقیقه‌ای عشق است. جان عشاق را سپند رخ دانستن در شب آرام تالار وحدت، برای همگان مفهوم تازه‌ای نبود؛ آنچه این آرامش روح و جان را تقویت می‌کرد، رخساره برافروختگانی بودند که دل غم‌زده‌ای را ساخته و سوخته بودند. 

عاشق رسوا از نام‌اش آشکار است که رسوایی‌اش جغرافیا و مکان نمی‌شناسد‌. فلوت سینا ذکایی این رسوایی دلنشین را یادآوری کرد، اجرای نیما رئیسی آن را جان بخشید و متن سارا کنعانی درونمایه همه حسرت‌های داشته و نداشته این رسوایی بود که شب عاشقان بی‌دل جز این نمی‌تواند باشد. دمی جداشدن از قیل‌وقال روزانه، شاید کم دستاوردی نباشد. راستی چرا این‌روزها عاشقیت در پاورقی‌ها می‌ماند و مجال بروز ندارد. پایکوبی ذهن در اندیشیدن به عشق و دلدادگی، برتر از دست‌افشانی تن است؛ باورش کنیم در شبی که دراز است و وصال کوتاه و سخن هم درازتر...

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
آخرین اخبار