مسئله چپ و تلقی اشتباه منتقدان از اثر هنری
در زمانه فعلی افکار عمومی با چپ دچار تضاد شده و بدون اینکه زمینههای واقعی تفکر چپ یا حتی گرایشهای متفاوت آن را، که گاهی زمین تا آسمان با هم فرق دارند، بدانند بهصرف یک اظهارنظر کسی را به چپبودن متهم میکنند.

هفته پیش در این ستون در اهمیت سرگرمشدن نوشتم. به دو دلیل بهنظرم اهمیت دارد که این بحث را ادامه بدهیم. اولین دلیل مسئله چپ است! اینکه هنر برای هنر نباشد و هنر در مسیر یک ایده یا پیام یا مردم و جامعه باشد، از اساس ایدهای بوده که چپها تئوریزهاش کردند. هرچند بسیار قبلتر از ظهور چپ، فیلسوفانی از یونان باستان و بعدتر در قرن هجدهم فیلسوفان فرانسوی معتقد بودند، اثر هنری باید فضایلی را یادآوری کند یا مخاطب را از رذایلی بیزار کند اما درواقع با نظریههای زیباییشناسی چپ در قرن بیستم بهخصوص در زمینه سینما، این نگاه رواج پیدا کرد.
در زمانه فعلی افکار عمومی با چپ دچار تضاد شده و بدون اینکه زمینههای واقعی تفکر چپ یا حتی گرایشهای متفاوت آن را، که گاهی زمین تا آسمان با هم فرق دارند، بدانند بهصرف یک اظهارنظر کسی را به چپبودن متهم میکنند. بسیار پیش آمده که من متهم ردیف اول شدهام اما برایم جالب است که هیچکس به این بخش چپبودن نقدی وارد نمیکند. بخشی که بهنظرم در جهان آزاد اهمیت زیادی پیدا کرده است. نگاه کنید به آن سریالهای نمایش خانگی که تحویل گرفته میشوند. فارغ از اینکه ستایش شوند یا در مذمتشان نوشته شود. مثال عینیاش «تاسیان» است.
بعضیها فحش دادند. بعضیها تحسین کردند. اما درنهایت موجی در جامعه ایجاد کرد. سریالی که بهنظرم بهلحاظ سینمایی و سرگرمی اتفاقاً حرف زیادی برای گفتن نداشت. اینکه حرفاش واقعاً جدی و عمیق بوده یا نه در این ستون، مسئله ثانویه من است. از آنطرف سریال محبوب من در شبکه نمایش خانگی این مدت، «کنکل» بوده است.
به نویسندگی و کارگردانی رامتین لوافی با گروه بازیگرانی شامل هانیه توسلی، صابر ابر، پدرام شریفی، مهدی پاکدل و ستاره پسیانی که قاعدتاً باید با اقبال روبهرو میشد. اما حداقل منتقدان به آن بیتوجهی کردند. چرا؟ چون «کنکل» اثری است بهشدت سرگرمکننده و برای سینهفیلها میتواند جذابیت داشته باشد. کسانی که عاشق درام، تصویر، دیالوگ، ریتم و شوخطبعی هستند. کسانی که سرگرمشدن برایشان نسبت به پیام، اولویت دارد.
«کنکل» را که میبینم یاد فیلمهای جورج رویهیل میافتم. «بوچ کسیدی و ساندنس کید» یا «نیش». همان تعقیب و گریزهای ضدقهرمانهای دوستداشتنی قانونگریز و همان شوخطبعی بدون اینکه در دام این بیفتد که آن وسط حرف بهظاهر مهمی بزند یا پیامی را به مخاطباش برساند. که اساساً اگر اثری سرگرمکننده نباشد در انتقال حراش هم ناموفق خواهد بود. اما نگاه منتقدان که قرار است به مخاطب جهت بدهد، ملهم از همان نظریههای چپ انگار اهمیت «کنکل» را درک نکردند. اینکه سریال خوبی است باز هم بحث ثانویه است.
مسئله اینجاست که «کنکل» مدل جدیدی از سریال شبکه نمایش خانگی است. با یکجور چاشنی خُلوضعی شخصیتها، تکیه بر شانس و اقبال و خیلی یکدست در درام و کارگردانی. یعنی میشد روی جلد برود و دربارهاش بیشتر از اینها حرف بزنند. اینجاست که اتفاقاً رخنه چپ را میشود نقد کرد، ولی نوبت به سرگرمی که میرسد گویا افکار عمومی همسوی چپهاست!
حالا که از چپها نوشتم مستند «فرار از قصر» به شبکه نمایش خانگی آمده و بهنظرم دیدنی است. اگر جریان سیاسی نقد میشود، خوب است که دربارهاش بیشتر بدانیم و بخوانیم. «فرار از قصر» البته خیلی به تاریخچه چپ در ایران ربطی ندارد اما مستند هیجانانگیزی است، درباره یکی از عجیبترین فرارها از زندانهای ایران که نشان میدهد تا چهحد نفوذ چپها در ایران زیاد شده بود.
جدا از بحث تاریخی، این یکی مستند سرگرمکنندهای هم هست اگر اهل تاریخ و سیاست باشید. احسان عمادی خیلی خوب قصه این فرار را که طبعاً تصاویری از آن در دست نداریم، بازسازی کرده. چیزی که میتوانست یک کتاب یا مقاله باشد را به تصویر درآورده تا مخاطبان بیشتری با گوشهای از تاریخ ایران آشنا شوند. حیف است که آن را نبینید. این یکی، هم پیام دارد، هم سرگرمکننده است و بازی دو سر برد برای منتقدان میشود.