با ملت شوخی نکنید
انتخابات ریاستجمهوری بار دیگر بازار اظهارنظرها و تعیینتکلیفها را رونق بخشیده و ساعتی نیست که کسی در گوشه و کنار مملکت در این باره نظری ابراز نکند. البته که حق همه است که در این باره آنچه به ذهنشان خطور میکند با دیگران در میان بگذارند. با این همه، من یکی از خواندن برخی سخنان که از فرط تکراری بودن به گوش همه ما آشناست دلآشوبه میگیرم و لختی میاندیشم که آخر کی باید دوره این حرفها به پایان برسد؟ و تا کی قرار است خودمان را با این قبیل صحبتها مشغول کنیم؟
اجازه بدهید مثالی بزنم. جناب کاظم صدیقی امامجمعه تهران گفتهاند که «هر رئیسجمهوری که بخواهد این انقلاب را به هم بزند به درد کشور نمیخورد. این جملات را که میخوانم کم مانده دود از سرم بلند شود. کمی به خودم مسلط میشوم و میپرسم آخر اصلاً یعنی چه؟ با خواندن این حرفها الان ما باید چه کنیم؟ مخاطب این حرفها اصلاً کیست؟ ایشان با ما مردم عادی صحبت میکنند؟ این وسط ما چهکارهایم؟ اصلاً آن کاندیدای ضدانقلاب در میان این 80 نفری که همه جزء مسئولان همین نظام بودهاند، کیست؟ کلی قانون و بند و مصوبه برای ثبتنام کاندیداها که وجود دارد، دستآخر هم که شورای نگهبان افرادی را که به نظرش واجد صلاحیت نیستند، ردصلاحیت میکند. من هم تاکنون ندیدهام آقای صدیقی و دوستدارانش نقدی به عملکرد شورای نگهبان داشته باشند. خب با این حساب، خداوکیلی گفتن و نگفتن این سخن چه کم و زیادی برای ما شنوندگان دارد؟ بهتر نیست آقای صدیقی سری به دوستان شورای نگهبان بزند و این موارد را خدمت آقایان عرض کند، نه ما مردمان بیقدرت.
جمله را ادامه بدهیم: «اگر کسی بیاید که همه استانداران و همه طرحهای کشور را کنار بگذارد به درد ملت نمیخورد، بلکه باید فردی رئیسجمهور شود که در تراز خدمتگزاری آیتالله رئیسی باشد و تحت پرچم نایب امام زمان و در کنار و در خدمت مردم باشد.» اللهاعلم اما خب مگر مرحوم سیدابراهیم رئیسی وقتی بر سر کار آمد، همه استانداران و فرمانداران این مملکت را عوض نکرد؟ آن زمان ایرادی نداشت، حالا شد عیب و ایراد؟ این حرفها را که شنیدم یاد غلامعلی حدادعادل در انتخابات 1392 افتادم که در آن حضور کمفروغ در مناظرهها، راه به راه میگفت رئیسجمهور بعدی نباید در دولت «تغییرات اتوبوسی» داشته باشد. لابد نگران بود که مدیران دولت احمدینژاد بعد از انتخابات بیکار بشوند. جایی نیز گفت: «صلاح نمیدانم یک رئیسجمهور بدنه مدیریتی کشور را در گونی بریزد و دم پنجره آن را خالی کند.» البته ایشان در سالهای اخیر نسبت به این امر اعتراضی نداشت، چون احتمالاً صلاح نمیدیدند خاطر دوستانش را مکدر سازد.
بله درد را از هر طرف بنویسی درد است و این سخنان را از هر طرف بخوانی متناقضند و اگر جسارت تلقی نشود، اصلاً معنایی را افاده نمیکنند. انگار این حرفها بیشتر از آنکه قرار باشد تأملی برانگیزند، برای این ادا میشوند که در جماعتی از ما مردمان که علاقه عجیبی به سنگربندی و دوست و دشمن بازی داریم، شور و شعفی به پا شود و گرد و خاکی کنیم و یکی را بکنیم غربزده و ضدانقلاب و در برابرش اسطورههای صداقت و شرافت بنشانیم. بعد از مدتی هم روز از نو، روزی از نو. تکرار این بازی شاید برای یکی دو بار سرگرمکننده باشد، اما باور کنید در شرایط خطیر فعلی مملکت هم کسالتبار است، هم نگرانکننده و اصلاً همین رفتارهاست که مردمِ ما را به ناراحتی امروزشان رسانده است.
کیهان مینویسد مبادا تجربه 1392 و پیروزی حسن روحانی به «کمک جبهه خارجی و امپراتوری رسانهای دروغ و تحریف» تکرار شود و امام جمعه اهواز به مردم هشدار میدهد و میگوید: «مردم شریف و ولایتمدار به مسببان بدبختی و مشکلات کشور در سالیان متمادی فرصت ندهند.» یاللعجب. طوری استدلال میکنند که انگار این مملکت در و پیکر و قانون و صاحب ندارد. انگار حسن روحانی را نه شورای نگهبان ـ آنهم نه یک بار و دو بار که ده بار ـ که FBI تایید صلاحیت کرده است. آنچنان از خود سلب مسئولیت و برای دیگران تعیینتکلیف میکنند که گویی «میزان رای ملت است» را جورج دبلیو بوش بر زبان رانده است. واقع امر «سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی» اما از باب خوف و رجاء عرض میکنم که رهبر همین انقلاب که آقایان سینهچاکش هستند، خرداد 1358 در جمع پرسنل نیروی هوایی سخنانش را اینگونه به پایان برد: «از خدا بترسید؛ با ملت شوخی نکنید؛ رأی مردم را هیچ حساب نکنید؛ مردم را به حساب بیاورید.»