| کد مطلب: ۱۵۴۹۸

زخم‌های سیاسی زبان

زخم‌های سیاسی زبان

علی مسعودی‌نیا

منتقد ادبیات

برای من و امثال من که در حوالی ادبیات پرسه می‌زنیم، همواره وجوه مختلف زبان اهمیت ویژه‌ای دارد. هر واژه بار و تصویر خاص خود را دارد و در پسِ آن گاه فرهنگی به قدمت تمدن و تاریخ ماست که اگر به هر نحوی خدشه‌دار شود، انگار زخمی بر پیکره‌اش وارد شده که به این آسانی‌ها التیام نخواهد یافت. شگفتا که چه در این روزگار و چه در برهه‌های مختلف تاریخ این سرزمین، بیشترین زخم‌ها را سیاست و سیاست‌مداران بر زبان وارد آورده‌اند.

چه از طریق گرته‌‌برداری‌ها و واژه‌گزینی‌های نادرست و چه از طریق کنش یا نهادی که ذیل یک عبارت قرارش داده‌اند، روح زیبا و فرهنگ و تصویر آن واژه را گاه برای همیشه بر باد داده‌اند و این زخمی جبران‌‌ناپذیر است بر زبان. البته در سیر طبیعی زبان هم گاه پیش می‌آید که واژه‌ها از معنای اولیه خود تهی شوند و به تدریج مفهومی دیگر بیابند.

اما شاید هیچ نیرویی به اندازه سیاست و ادبیات سیاسی، نمی‌تواند واژه‌هایی با بار مثبت و پیشینه‌ای غنی را چنین تحریف و مصادره به مطلوب کند و گاه معنایی کاملاً مخالف با معنای قاموسی‌اش به آن ببخشد. مثلاً همین کلمه «استعمار» که تا همین امروز هم واژه‌ای با بار منفی و دشنام‌گونه به‌ حساب می‌آید. حال آنکه استعمار به‌معنای آبادسازی و دارای معنا و ریشه و تصویری مثبت است. اما امروزه با شنیدن کلمه «استعمارگر» بعید است تصویر فرد یا حکومتی نیکوکار در ذهن ما شکل بگیرد که دارد منطقه‌ای ویران را ترمیم و تعمیر می‌کند. درحقیقت جای استعمار با «استثمار» به معنای بهره‌کشی جبری عوض شده و معنایی یافته که با ریشه و معنای زبان‌شناختی‌اش کاملاً در تضاد است.

طی سال‌های اخیر دولتمردان در این زمینه سنگ تمام گذاشته و از این دست زخم‌ها بسیار بر پیکره زبان زده‌اند. نکته عجیب و جالبش این است که گاه انگار این واژه‌ها را گشاده‌دستانه و از روی عمد برای توصیف و تسمیه کنش، رفتار، طرح یا نهادی خرج می‌کنند که هیچ نسبت و پیوندی با روح آن واژه ندارد و تنها آن را لوث و نابود می‌کند و تصویر مثبت و زیبایش را در حافظه تاریخی ما مخدوش.

به انبوهی از مصداق‌ها می‌توان اشاره کرد که این زخم‌های سیاسی را به خوبی نشان می‌دهند. همین کلمه‌ی پرکاربرد «ارشاد» که چه در مقام بخشی از وظایف یک وزارتخانه و چه در مقام یکی از یگان‌های عملیاتی نیروی انتظامی، کاملاً از معنای تاریخی خود تهی شده است و حتی امروزه شاید ظاهر و تصویری هراس‌انگیز یافته که با ممیزی، ممنوعیت، غیرمجاز شمردن، بازداشت و تنش‌های روحی و فیزیکی گره خورده است.

حال که در طول اعصار، ارشاد به معنای رشد بخشیدن، پروردن، هدایت مثبت و امثالهم به کار می‌رفته است. واژه‌ی «منزلت» نیز به لطف رفتار نامحترمانه با سالمندان و بازنشستگان، بر کارت‌های محقر و کم‌ارزشی نشست که بیش از معنای تاریخی مرتبه و جایگاه، تداعی‌گر معنای طفیلی و رویِ دست ‌مانده بود. اما شگفتا که در ذهن ما با شنیدن این واژه بعید است چنان معناهایی تداعی شوند. حالا هم دارند با واژه «نور» همین کار را می‌کنند.

نور که در فرهنگ باستانی و ملی و در قاموس مذهبی ما از مقدس‌ترین، زیباترین و نمادین‌ترین واژه‌هاست و از اسماء الهی نیز به‌شمار می‌رود و باید تداعی‌گر روشنی، مهر و گشایش باشد. اما چه در طرح اخیر و چه در بسیاری از طرح‌ها و نهادهای دیگر، این نور چنان مصادره به مطلوب شد و در جایگاهی ناصواب قرار گرفت که دست‌کم نگارنده این متن، کمتر آن معانی قدسی و روحانی و زیبا را با شنیدنش به یاد می‌آورد.

واژه دیگری که در قلب فرهنگ ما ریشه‌ای سترگ داشت و دولتمردان از آن برای بزرگ جلوه‌دادن اعمال و کردار خود چنان سوءاستفاده کردند که دیگر از معنایش تهی شده و گاه حتی به‌نوعی شوخی علیه خودش شبیه شده، واژه «حماسه» است. در دوران جنگ تحمیلی و در بسیاری از بزنگاه‌های مهم تاریخی، این واژه شکوه و معنایی داشت.

اما مسئولین چنان ساده به هر کار، کنش، گردهمایی و تصمیم محقر و مختصر خود عنوان حماسه داده و رسانه‌های متبوع و مطبوع‌شان را وادار به تکرار و تبلیغ آن کرده‌اند که این روزها دیگر چیزی از معنای امر حماسی، که باید نوعی شهامت و دلاوری فراطبیعی و قهرمانانه را به ذهن بیاورد، باقی نمانده است. این‌ها تنها چند نمونه ساده است و به‌سادگی می‌توان پژوهشی کرد و دید که چگونه گفتمان قدرت دال‌های زبان را تبدیل به دال‌هایی تهی یا متضاد با مدلول‌های اصلی‌شان در ذهن و فرهنگ ما جا می‌اندازد و زخمی ناسور بر پیکر بخشی از فرهنگ غنی ما بر جای می‌گذارد؛ زخمی که برای التیامش شاید ده‌ها سال درمان هم کافی نباشد.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی