به درخواست مکرر مردم
کسانی که مثل من سیمای محدود به دو شبکه دهه 60 را به خاطر دارند، حتماً این را هم یادشان هست که آن زمان پخش شبکه یک و دو، مجری ثابتی داشت که میآمد و سلام و علیکی میکرد و شعری میخواند، گاهی یا دعایی و لابهلای برنامهها زمان و عنوان برنامههای کنداکتور را اعلام میکرد.
جنگ بود و شرایط بحرانی سیاسی و بهتبعآن تامین برنامه، حتی برای همان دو شبکه نیمهوقت هم، کار دشواری بود. این بود که هروقت برنامه کم میآوردند، فیلم یا مستند یا کارتون یا برنامه دیگری را دوباره پخش میکردند و هر بار مجری پخش میگفت: «به درخواست مکرر مردم، این برنامه را دوباره پخش میکنیم.»
این در حالی بود که برخی از این برنامهها همان یکبار هم ارزش دیدن نداشت و بعید بود عقل سلیمی در کار باشد و بخواهد آن برنامه دوباره پخش شود. ضمن آنکه خیلی برنامهها یکبار پخش میشد و مردم هم میپسندیدند و بعد به گرفت و گیری میخورد و هرچند در گفتوگوهای روزمره مردم در کوی و بازار، مشخص بود که جمع کثیری خواهان بازپخش آن برنامهاند، اما سیما و مجری محترمش گویا وقعی به این درخواستها نمیگذاشتند.
چند سالی هست که این «به درخواست مکرر مردم»، وارد ادبیات سیاسی کشور ما هم شده است و شگفتا که قاعدهاش کموبیش همان قاعده سیمای دهه 60 است. یعنی اعلام میشود که به درخواست مکرر مردم عزیز قرار است فلان طرح انتظامی را داشته باشیم، در فلان پارک فلان بنا را علم کنیم، با فلان گروه از افراد جامعه فلان شکل برخورد را داشته باشیم؛ آن هم در شرایطی که گاهی اظهرمنالشمس است که حتی اگر بر وجود چنین جمع کثیری از مردم باور داشته باشیم هم، باز قطعاً اکثریت آحاد جامعه را شامل نمیشوند.
ازآنطرف بسیار درخواستهای مکرر از سوی اکثریت مردم سراغ داریم که مسئولان اصلاً نمیشنوند و اگر بشنوند هم به آنها اعتنایی ندارند. چنین است که شهروندان جامعه مدام به این نتیجه میرسند که از نظر مسئولان چند جور درخواست، چند جور مکرر و چند جور مردم داریم، که بعضی از انواع آنها بر انواع دیگر ارجح هستند.
یعنی هم درخواستشان بهخاطر قرابت با خواستهای مسئولان به حساب میآید و برآورده کردنشان در اولویت قرار میگیرد، هم تعریف «مکرر» به سرعت تحریف میشود به بسامدی ولو نهچندان گسترده اما سوی طیف و تفکری خاص که باز پسند مسئولان هستند؛ و هم لفظ «مردم» در این ادبیات، منادایی میشود که نه همه شهروندان را که در اکثر مواقع گروهی خاص که حداقل واگرایی را نسبت به مسئولان دارند، شامل میشود و بس.
راستش ایرادی هم ندارد. یعنی گروه کثیری از مردم که دیگر به نادیده و ناشنیده ماندن خواستههایشان از سوی این عزیزان عادت دارند و میدانند آبی از آنها گرم نخواهد شد. اما حداقل احترام به شعور و آرامش روان جامعه ایجاب میکند که هر چیزی را به پیشوند «به درخواست مکرر مردم»، مزین نسازند.
چون دقیقاً همین شکل از تبلیغ است که مدام جامعه را ناهمدلتر و خشمگینتر میکند و حس تبعیض را فزونی میبخشد؛ مگر آنکه این هم بخشی از یک استراتژی کلان باشد که از بیخ و بن تمایل داشته باشد حس مردمبودن را از بخشی از شهروندان جامعه سلب کند.
اگر چنین نیست- چنان که معمولاً در ردههای بالای ساختار سیاسی اذعان شده که چنین نیست یا نباید چنین باشد- وقتی بخش وسیعی از جامعه با کار و برنامه و قانون و روندی زاویه دارند و منتقد آن هستند، دیگر انصاف نیست خواسته یک گروه به پای همه نوشته شود و اینگونه با اعصاب و روان جماعت هم بازی کنند.
تقریباً همه اطمینان داریم که در بسیاری از موارد، خود سیاستگذاران و سخنگویان نهادهای مختلف دولت هم میدانند که اصلاً مردمی و درخواستی و مکرری در کار نبوده است.
اما این لجاجت برای مشروع و مطبوع جلوه دادن تمام اقدامات، که هر روز در رسانههای وابسته به دولت تیتر درشت میخورد و روی آن مانور میدهند، عاقبت خوشی نخواهد داشت.
کمکم تبدیل به شوخی تلخی میشود که فقط دل گردانندگان آن رسانهها را خوش و خنک میکند، اما ازدیگرسو حفرههای عمیق پرناشدنی در متن جامعه پدید میآورد؛ جامعه را خشمگین و خشمگینتر و از مسئولان دلزدهتر و ناامیدتر میکند و حتی اگر جایی امیدی و اقدامی به قصد اصلاح و بهبود دیده شود، بدبینی و انکار و حافظه مسموم جامعه به آن اعتماد نخواهد کرد.