| کد مطلب: ۱۶۴۹

معترضان به دنبال مطالبات سیاسی نیستند

معترضان به دنبال مطالبات سیاسی نیستند

فاطمه راکعی دبیر کل جمعیت زنان مسلمان نواندیش:

فاطمه راکعی دبیر کل جمعیت زنان مسلمان نواندیش:

با وجود اینکه در ربع قرن گذشته اصلاح‌طلبان تلاش‌های زیادی کردند که نمایندگی زنان مدرن ایران را به دست بیاورند، اما در اعتراضات اخیر، کسی این تلاش‌ها را به رسمیت نمی‌شناخت. فاطمه راکعی از شخصیت‌هایی است که سال‌هاست در احزاب مختلف به‌خصوص جمعیت زنان مسلمان نواندیش، از حضور زنان در عرصه سیاسی دفاع کرده است و تلاش کرده تا مدافع حقوق زنان در حاکمیت و همین‌طور در تشکیلات وسیع اصلاح‌طلبان فعال باشد. با او درباره وضعیت این روزهای اصلاح‌طلبان و نسبت احزاب اصلاح‌طلب با اعتراضات اخیر به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه می‌آید:

 طی سال‌های اخیر، چندین اعتراض ملی و گسترده در کشور شکل گرفته، همانند همین اعتراضات خیابانی اخیر بر سر مساله درگذشت مهسا امینی که در آن ردپایی از اثرگذاری احزاب سیاسی دیده نمی‌شود. به نظر شما چرا نقش احزاب در این اعتراضات کم‌رنگ است؟

از وقتی حاکمیت، نقش احزاب را نادیده گرفت و احزاب نتوانستند در جایگاه واقعی خود ایفای نقش کنند، به مرور، این جایگاه به مخاطره افتاد. احزاب به اتکای اساسنامه‌های خود که مصوب وزارت کشور است، می‌توانند در مسائل مختلف ورود کنند، اما متاسفانه امروز می‌بینیم که وزارت کشور، به‌عنوان نهاد متولی امور سیاسی که باید مدافع حقوق احزاب رسمی کشور باشد، اجازه نمی‌دهد که احزاب حتی از حقوق قانونی مسلم خود استفاده کنند و قدمی در راستای دفاع از حقوق مردم بردارند. احزاب براساس وظیفه‌ ذاتی خود باید پل ارتباط میان مردم و حاکمیت باشند و صدای ملت را به سیستم سیاسی کشور برسانند و حاکمیت، از طریق آنها، حرف مردم را به صورت قانونی بشنود؛ آنها باید بتوانند نظام سیاسی و مدیریتی را نقد کنند و برای رفع معضلات و مشکلات کشور، با استفاده از خرد جمعی، پیشنهادهای سازنده ارائه کنند. وقتی این حقوق قانونی از احزاب سلب می‌شود، در بحرانی نظیر آنچه بعد از فوت مهسا امینی رخ داد، مردم به این نتیجه می‌رسند که احزاب نمی‌توانند موثر باشند و برای شنیده شدن خودشان رأسا اقدام می‌کنند.

 امروز در موقعیتی هستیم که احزاب سیاسی نه از طرف حاکمیت به‌رسمیت شناخته می‌شوند و نه معترضان برای آنها به عنوان حلقه وصل، شأنیتی قائل هستند. تا چه اندازه این مساله را قبول دارید؟

وقتی بی‌توجهی به احزاب، از سوی حاکمیت، مدام تکرار می‌شود، طبیعی است که مردم، آن را بی‌اثر تلقی می‌کنند. در بعضی موارد که در سال‌های اخیر پیش آمد، با وجود اینکه احزاب از سرمایه اجتماعی مناسبی بهره‌مند بودند، اما به خاطر سیاست‌های کلی کشور، عملا از نقش‌آفرینی برای بهبود اوضاع بازماندند و نتوانستند نقش واسط میان مردم و حاکمیت را ایفا کنند. در ماجرای مهسا امینی هم به‌رغم بی‌مهری‌های حاکمیت سیاسی و با وجود آنکه مردم را با این سیاست، از احزاب ناامید کرده‌اند، باز به خاطر دغدغه‌های خود نسبت به وضع کشور و مردم، تعدادی از احزاب فعال و شناخته‌شده، تقاضای تجمع آرام و قانونی کردند و پذیرفتند که مسئولیت برگزاری و امنیت تجمع را خودشان برعهده بگیرند؛ اما دیدیم که وزارت کشور در این زمینه چگونه عمل کرد. آنها به جای استفاده از این امکان برای گشایش، ماهیت احزاب را زیر سوال بردند! اگر اینها احزاب قانونی نبودند، خود وزارت کشور باید پاسخگو باشد که متولی اجرای قوانین مرتبط با احزاب است. شش حزبی که تقاضای تجمع داده بودند، تا روز قبل از تقاضا، از احزاب فعال و شناخته‌‌شده‌ کشور بودند و اگر واقعا مشکلاتی از آن نوع که وزارت کشور برای جلوگیری از تجمع‌شان مطرح کرد، در مورد آنها مطرح بود، از قبل باید از فعالیت‌شان جلوگیری می‌شد. برخورد با این احزاب، بسیار عجیب و غیراصولی بود.

 آیا ممکن است از دل این اعتراضات جریان‌های سیاسی شناسنامه‌دار و موثر جدیدی متولد شوند؟

به نظر من، اتفاقاتی که بعد از درگذشت مهسا افتاده، اصولا سیاسی نیست و کسانی که برای بیان خواسته‌هایشان به خیابان آمدند، به دنبال مطالبات سیاسی نبودند. بخش عمده‌ این حرکت در واقع مربوط به اعتراض بچه‌های دهه‌هشتادی و نیمه دوم دهه‌ هفتادی ما بود که فرزندان دوره‌ تحول ارتباطی‌ای هستند که امروز در دنیا شکل گرفته و تصورات و باورهایشان از هستی و زندگی یا نسل پدر و مادرشان که ما هستیم، تفاوت دارد. نوع نگرش آنها به جهان و جامعه فرق می‌کند و برای خود دیدگاه‌هایی دارند که بسیار متفاوت است. آنها عموما سبک زندگی پدران و مادران خود را نمی‌‌پسندند و به آن نقدهای جدی وارد می‌‌کنند. ما ممکن است این سبک زندگی را نخواهیم بپذیریم و دوست نداشته باشیم و به نظرمان رفتارهای آنها برخورنده باشد؛ اما واقعیت این است که آنها وجود دارند و خیلی واقعی هستند و صدایشان باید شنیده شود و همان‌طور که می‌دانید، 80درصد جمعیت امروز ایران بعد از انقلاب اسلامی به وجود آمده‌اند. در سال‌های قبل هم مساله شکاف بین‌نسلی مطرح بود و کم‌‌کم داشت خودش را نشان می‌داد. رهبر فقید انقلاب بر مساله‌ قانونگذاری و صدور احکام براساس مقتضیات زمان و مکان و به کمک فقه پویا و اجتهاد نوین تاکید بسیار داشتند. این قضیه از نظر ایشان، یک مساله مبنایی بود که پویایی نظام را تامین می‌‌کرد. یک نمونه‌اش همین اعتراضات نسلی است که امروزه در برابر ایستایی نظام و در نظر نگرفتن مقتضیات زمان پیش آمده است. مساله‌ مهم دیگر این است که اصولا یک کشور چندقومی، چنددینی، چندمذهبی و در یک عبارت، چندصدایی (چند فرهنگی) را در چارچوب خشک یک نگاه و یک خوانش از دین که حتی از نظر معتقدان به آن دین نیز تنها خوانش و حتی خوانش معتبر نیست، یا لااقل خوانش رهبر فقید انقلاب و انقلابیون سال 57 که اکثریت مردم ایران به آن رای دادند، نیست، نمی‌توان اداره کرد و در مقابل هر صدایی که چنین حرفی را مطرح می‌‌کند، موضع گرفت، برچسب زد و آنها را از عرصه‌‌ سیاسی و اجتماعی کشور حذف کرد. نمی‌توان برخلاف اصول صریح قانون اساسی با مسائل سیاسی و اجتماعی کشور برخورد کرد و به جای چاره‌اندیشی برای مشکلات، نارسایی‌ها و تحولات اجتماعی، صورت‌مسئله‌ها را پاک کرد!

انقلابیون دانشگاهی و فکور سال 57، وقتی موضع رهبری انقلاب را در برابر کسانی که قائل به حکومت اسلامی بودند، دیدند که چگونه با قاطعیت بر «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش تاکید گذاشتند، به این باور رسیدند که سیستم به مرور زمان، معنا و اهمیت بیشتری برای جمهوریت قائل خواهد شد و دیدگاه قانونمند، در چارچوب اصول قانون اساسی و نیز تاکید رهبری انقلاب بر فقه پویا، جمهوریت و دموکراسی را استحکام خواهد بخشید.

  آیا این اهداف اولیه امروز محقق شده؟

دریغا و دردا که چنین نشد و به‌رغم هشدارها و افزارهای دلسوزان و کسانی که عمیقا به اصلاحات بعد از انقلاب می‌اندیشند، در اثر فشار مستمر نیروهای تندرو، به‌تدریج کنار گذاشته شدند و کار را به جایی رساندند که هر صدایی جز یک صدا در اداره‌ امور کشور حذف و صدای تنها یک طیف خاص سیاسی بر قوای سه‌گانه مملکت و مدیریت کشور حاکم شد. اما چیزی که آقایان فکرش را نکرده بودند، حتی شاید خیلی از ما هم به این شکل فکرش را نمی‌کردیم، خیزش مردم، به‌ویژه نسل جدید بود که سال‌ها، ناظران به‌ظاهر خاموش جریانات بودند. آنها تبعیضات و بی‌عدالتی‌ها را شاهد بودند، اخبار و دزدی‌ها و اختلاس‌های میلیاردی را می‌خواندند. در همه‌ زوایای زندگی روزمره‌شان، فساد اداری را لمس می‌کردند. اتفاقات تلخی مثل سقوط هواپیمای اوکراینی و مسائلی مثل آپادانای آبادان، تحریم‌های اقتصادی و به نتیجه نرسیدن برجام، در شرایطی که گرانی و تورم مهارنشدنی، تنگناهای صبرشکن معیشتی را بر ملت و سفره‌های آنها تحمیل می‌کرد و مسائل محیط زیستی و قراردادهای خارجی درازمدت با کشورهای خارجی و بدتر از همه نوع برخورد با تحلیل‌گران، منتقدان سیاسی، اجتماعی، مجلس‌ها و بازداشت‌ها و ادامه حصر سیاسیونی که به‌رغم مردم، بعدا از آشکار شدن بسیاری مسائل، تداوم آن هیچ دلیل روشنی نداشت... همه اینها، بی‌هیچ پاسخ‌گویی از سوی مسئولان و در عوض، کوبیدن بر طبل بگیر و ببندها، این بار در میان خود مردم و نسل جوانی که آن همه تخلفات و جرایم بزرگ و صریحا خلاف قانون و عرف جامعه را شاهد بود و آن را با بیرون بودن چند تار مو یا نوع پوشش دختران مقایسه می‌کرد، آنها را برای فریاد کردن اعتراضات‌شان به خیابان‌ها کشاند. بنابراین، معتقد نیستم که معترضان کف خیابان‌ها دنبال کار سیاسی و تشکیل حزب باشند، چون عمدتا اهل سیاست نیستند، بعضا به نوعی از سیاست بیزارند. آنها انباشتی از خواسته‌ها، انتظارات و انتقادات دارند که شنیده نشده و اگر شنیده شده، پاسخ اصولی به آن داده نشده است.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی