او روشنفکری بود که باید کمتر به نسخهپیچی اینزمانی پیش میرفت
حسین گنجی
روزنامهنگار
دو مسئله حیاتی همواره مواجهه مخاطب با بزرگان فرهنگواندیشه را با چالشهایی در قضاوت و نگاه به آنها روبهرو میکند. یکی مسئله نقش همواره نقاد اوست که امروزه به تعبیری، «فلانی فرد نَکِشی است» یا زیربار سخن عام نرفتن از آن یاد میشود و دیگری مسئله خروج گاهوبیگاه او از مدار اندیشگی و کار حرفهای است که به آن شناخته و مطرح است، مثل ادیبی که وارد سیاست شود یا فیلسوفی که ادیب میشود و نقادی که به دفاع و تولید رومیآورد.
در باب مسئله اول، این خط را در روشنفکران غیرایرانی بهخصوص آنها که چهره ادبی جدیتر و پررنگتری داشته و دارند هم میتوان یافت، که هر زمان از نقش نقاد خود خارج شده و به دفاع برخاستهاند، پای استدلالشان چوبین شده و آرای آنها محل پرسشهای گوناگون و گاه محل اشکالات جدی دانسته شده است و هرآن بر نقد و حمله قلم چرخاندهاند، با مبانی بهتر و قدرت بیشتر وارد میدان شده و انتظار و اثرگذاری بهتری از قرار داشتهاند. این موضع نگاه در مواجهه با بسیاری از نامهای سرشناس ایرانی و خارجی و بررسی کارنامه کاری آنها، خودنمایی میکند. ما وقتی به فردی نگاه میکنیم که کارنامهای از اظهارنظر در کنار مجموع تولیدات حرفهای و کاری خود دارد، مخاطب به چالش کشیده میشود که کدام فرد، درست است و نقش و حرف او در کدام قواره صائبتر میتواند باشد.
پرسش در باب این مسئله ما را به این سوال میرساند که چرا روشنفکر گاهی از خطخود خارج میشود و وارد مسائل یومیه همروزگار خود و ورود به خردهروایتها یا موضوعات دور از فضای اندیشگی خود میشود؟
آنچه روزگار به ما نشان میدهد، بخش بزرگی از این حضور و ظهور روشنفکر در این مقام خواست بیرونی است که شاید در آن زمان مورد استقبال و تشویق واقع شود، ولی پس از سالیان بهدلیل عدمتخصص فرد در آن حوزه او را بهمرور به حاشیههای خارج از متناصلی زندگیاش میکشاند.
درصورتیکه روشنفکر میتوانسته نقش جدیتری بازی کند و ورای تاریخ سخن بگوید، خود در تاریخ به حاشیه کشانده شده و گاهی سخنهای اصلی و متن او ذیل سخنهای پرتعداد و حاشیهاش نادیده گرفته میشود. رضا براهنی، یکی از درخشانترین نمونههای این موضوع است که اکنون بهغلط، حاشیه او متن و متن او نادیده گرفته شده است. برای مثال در مقالهای به زبان انگلیسی، ماجرای برخوردها با او اینطور گفته و نوشته شده که انتشار کتاب «تاریخ مذکر» و مقاله «فرهنگ ستمگر و فرهنگ ستمدیدگان» باعث اصلی بازداشت او شده، یعنی همان مقالهای که در آن خواستار «خودمختاری فرهنگی» اقوام ایرانی شده بود. دو نکته اساسی که امروز، مسئله سربازکرده جامعهایرانی است که او بهدرستی به آن اشاره کرده بود. او هرجا منتقد وضع موجود بود، درخشان و بههدف سخن گفت و هرجا به دفاع و همراه با عام حرکت کرد - به قضاوت ما که امروز از زمانه مطالب او دور هستیم- او را خارجازخط و ناموفق در آن موضوع میدانیم.
یا در باب مسئله دوم، خروج از کار حرفهای، براهنی یک نقادادبی تمامقد است که شاید بهترین تعبیر را دربارهاش هلن سیسکو بهکار بسته است آنجا که میگوید: «رضا، شاعر عظیم و در عین حال معلم خیالپرور و شاهد، مرد عمل و ادب، متعلق به سنت جهانی کیمیاگران کلمه و ابداعکنندگان آزادیهای تازه است.» اما برخلاف سیسکو معتقدم، امثال او نباید جغرافیای خود را ترک میکردند که ماندنشان بهدلیل همین خصوصیات برشمردهشده، بسیار پرورشدهنده و توسعهبخش برای بسیاری و از همه مهمتر خودش، میتوانست باشد.
اکنون در فقدان او شاید دست برای کاویدنش بازتر باشد و راحتتر بتوان گفت که رضا براهنی هرچه بهسمت «طلا در مس» رفت، موفقتر بود و هرچه بهسمت گزارش به نسل بیسن فردا رفت، ناموفقتر نمود. او روشنفکری بود که باید دست به نقد روشنفکری میزد و کمتر به نسخهپیچی اینزمانی پیش میرفت. باید ادبیات و فرهنگ را جایگاه همیشگی خود تعریف میکرد و از آنمنظر به دیگر موضوعات ورود میکرد. اکنون در آستانه ۸۸سالگی تولد او و یکسالگی مرگاش، تماشای او، تماشای یک روشنفکر تمامقد با یک پرونده پربار است که شاید اگر آن دو مسئله را از او منها کنیم، بتوانیم بهتر به او نگاه بیاندازیم. به کارهایی که کم هم نیستند، ولی کمتر از قدر خود دیده شدند. از او تنها «تاریخ مذکر: رسالهای پیرامون علل تشتت فرهنگی در ایران» که در سال ۱۳۴۸ نوشته شده است، کفایت میکرد که بهسادگی از کنار ناماش عبور نکنیم یا اگر شعر «اسماعیل» را ملاک ادیببودگیاش قرار دهیم، باز هم نمیتوانیم از او در مقام شاعری تاثیرگذار عبور کنیم. شاعری که اتفاقا اکنون که هرچقدر از او دورتر میشویم بهتر خوانده و شنیده میشود و بیشتر محل ارجاع قرار میگیرد. او در فرهنگ -چه در مقام شاعری ، چه در مقام نقد- هرگاه مهاجم بود، گویی از تاریخ فراتر زده بود و توانسته بود نقش مهمتری بازی کند و هرگاه در زمان و موضعگیریهای اینزمانی افتاد، خود را به حاشیههایی کشاند که درک بهتر از او، ازدست برود و نقش و اثر پررنگاش نادیده انگاشته شود.
نظرهای من