فقر استدلال در عصر موضعگیری
جامعهای خشمگین، مستأصل، تبعیضزده و خسته از تلاشهای طولانی برای عبور از بیثباتی و ناامنی، گاه به اختلالهای ارتباطی دچار میشود، اما دستکم از نخبگان و مراجع جامعه انتظار بیشتری است. گفتوگو و بیان استدلال نه نشانه ضعف است، نه تعلیق حقیقت و نه بیموضعی. این اصلی ضروری برای زیستن در جهانی پیچیده و جامعهای متکثر است.
این روزها یکی از عبارات پرکاربرد «موضع خودتو روشن کن» است. درحالیکه فضای عمومی ما بیش از آنکه از کمبود موضع رنج ببرد، از فرسایش گفتوگو آسیب دیده است. صداها بلند شدهاند، قضاوتها شتاب گرفتهاند و اتهامزنی جای گفتوگو را گرفته، بیآنکه الزاماً فهم عمیقتری تولید شود. هرکس احساس خود را حقیقت میپندارد و اعلام موضع را پایان بحث تلقی میکند، نه آغاز آن. در چنین فضایی، گفتوگو به میدان رقابت برای برچسبزدن، رسوا کردن و مچگیری فروکاسته میشود و استدلال، که قرار بود ستون عقلانیت و محور گفتوگو باشد، به حاشیه میرود.
این یادداشت نه دعوت به سکوت است و نه ستایش بیموضعی. دقیقاً برعکس: مسئله، چگونگی موضعگیری است. مخاطبی که به سرعت قضاوت میکند اما به کندی میفهمد، بیشتر میگوید تا گوش دهد، ناگزیر به خشونت کلامی و اخلاقی میلغزد؛ حتی اگر نیتهایش شریف باشد. اختلافنظر نهتنها طبیعی، که ضروری است؛ اما اختلافی که به گفتوگو راه نبرد، به انباشت خشم و سوءتفاهم میانجامد.
در سالهای اخیر، نوعی منطق نانوشته بر گفتوگوهای ما سایه انداخته است: احساس، جای دلیل را گرفته و یقین، جای پرسش را. جملاتی از جنس «همه میگویند...»، «واضح است که…»، «از تو بعیده» نه دروازه ورود به استدلال، که به ابزاری برای بستن بحث تبدیل شدهاند. زنجیره کلماتی که به جملات تحکمی و احکامی قطعی از جنس بیان موضع خود و صدور رای برای دیگری ختم میشوند.
نیتخوانی، تعمیم شتابزده و دوگانهسازیهای سادهانگارانه، کار سخت فهم واقعیت را به کاری آسان اما مخرب تقلیل دادهاند. در چنین فضایی، دیگری نه یک انسان با تجربه و منطق متفاوت، بلکه یک برچسب است؛ چیزی که باید حذف یا افشا شود. بااینحال، دفاع از استدلال و نقد مواجهات صرفاً احساسی (اگر برخی غرضورزیها را نادیده بگیریم)، اگر درست فهم نشود، میتواند به یک سوءبرداشت خطرناک بیانجامد: بیاعتنایی به احساسات انسانها. این خطا، خود بخشی از بحران است.
احساسات نه دشمن عقلند و نه مانع گفتوگو؛ اتفاقاً نقطه آغاز آناند. هیچ گفتوگوی معناداری بدون درک رنج، خشم، ترس یا امید انسانها شکل نمیگیرد. مسئله، نفی احساس نیست؛ مسئله، مهار و فهم احساس و تبدیل آن به زبان قابل گفتوگوست. جامعهای که احساساتش را نمیفهمد، ناگزیر آنها را فریاد میزند؛ و فریاد، جای استدلال را میگیرد.
آنچه امروز به آن نیاز داریم، تمایز گذاشتن میان «همدلی» و «احساسزدگی» است. همدلی یعنی توان دیدن جهان از چشم دیگری، بدون آنکه منطق خود را تعطیل کنیم. احساسزدگی یعنی واگذاری قضاوت به هیجان لحظهای، بدون سنجش پیامدها و بدون شنیدن پاسخ. همدلی، گفتوگو را ممکن میکند؛ احساسزدگی، آن را ناممکن. دفاع از استدلال، اگر با فهم احساسات همراه نباشد، به نخبهگرایی سرد میلغزد؛ و دفاع از احساس، اگر از منطق تهی شود، به پوپولیسم اخلاقی میرسد. راه برونرفت، جمع این دو است، نه قربانی کردن یکی به سود دیگری.
در این میان، شاخص نجاتبخش، بازگشت آگاهانه به تفکر انتقادی است؛ نهفقط نقد دیگران، که به پرسش گرفتن یقینهای خود. تفکر انتقادی یعنی پذیرفتن این احتمال ساده اما دشوار که «ممکن است من همه حقیقت را ندانم»؛ پرهیز از جدل، به مغالطههای رایج نیاویختن و تن دادن به استدلال. یعنی توان تعلیق داوری، پرسش از پیشفرضها، و آمادگی برای اصلاح موضع در پرتو استدلال بهتر.
جامعهای که این فضیلت را تمرین نکند، حتی شریفترین مطالباتش را هم به شکلی مخرب بیان خواهد کرد. گفتوگوی سازنده، کاری آسان نیست. نیازمند صبر است، شنیدن فعال، و پذیرش پیچیدگی واقعیت. نیازمند آن است که بهجای اعلام موضع، دلیل بیاوریم؛ بهجای افشا، توضیح دهیم؛ و بهجای حذف، اقناع کنیم. این مسیر، کندتر از هیجانزدگی است، اما ماندگارتر و انسانیتر. هیچ تغییری پایدار نمیشود مگر آنکه بتوان دربارهاش گفتوگو کرد.
اگر قرار است فضای عمومی ما از این وضعیت عصبی و فرساینده عبور کند، باید دوباره به فضیلتهایی بازگردیم که ساده به نظر میرسند اما تمرینشان دشوار است: شنیدن پیش از پاسخ دادن، فهمیدن پیش از داوری، و استدلال کردن پیش از محکوم کردن. جامعهای که بتواند اختلافهایش را به گفتوگو بدل کند، شاید همچنان پرتنش باشد، اما کمتر زخم میزند؛ و این، نخستین گام هر سیاستی است که بجای تخریب جامعه، قصد ساختن آن را دارد.
این یک یادداشت انتزاعی نیست. مصادیق انضمامی آن روزانه در بینمان رژه میروند. جامعهای خشمگین، مستأصل، تبعیضزده و خسته از تلاشهای طولانی برای عبور از بیثباتی و ناامنی، گاه به اختلالهای ارتباطی دچار میشود، اما دستکم از نخبگان و مراجع جامعه انتظار بیشتری است. گفتوگو و بیان استدلال نه نشانه ضعف است، نه تعلیق حقیقت و نه بیموضعی. این اصلی ضروری برای زیستن در جهانی پیچیده و جامعهای متکثر است.