تورم اسمی احزاب و خلأ نهادهای میانجی
فهم سیاست مدرن بدون نهادهایی که پلی میان جامعه و حکومت، میان افراد و ساخت قدرت میسازند، دشوار است. حزب سیاسی تنها یک اسم ثبتشده در وزارت کشور نیست؛ سازوکاری است برای جمع کردن مطالبات، تربیت نیرو، تدوین برنامه و ایجاد مسئولیتپذیری. در غیاب این ظرفیتها، آنچه «حزب» نامیده میشود، بیشتر یک پوسته حقوقی است تا نهادی مؤثر.
فهم سیاست مدرن بدون نهادهایی که پلی میان جامعه و حکومت، میان افراد و ساخت قدرت میسازند، دشوار است. حزب سیاسی تنها یک اسم ثبتشده در وزارت کشور نیست؛ سازوکاری است برای جمع کردن مطالبات، تربیت نیرو، تدوین برنامه و ایجاد مسئولیتپذیری. در غیاب این ظرفیتها، آنچه «حزب» نامیده میشود، بیشتر یک پوسته حقوقی است تا نهادی مؤثر.
حزب در معنای دقیق، مجموعهای سازمانیافته از افراد است که حول قواعد و برنامههای مشترک گرد هم میآیند تا از طریق کنش جمعی بر تصمیمسازی اثر بگذارند. سه ستون اصلی کارکرد حزبی را میتوان چنین بیان کرد: نمایندگی پایدار منافع اجتماعی، تولید برنامه سیاستی قابل ارزیابی و ایجاد مکانیسمهای پاسخگویی و تربیت نخبگان. اگر این سه رکن فراهم نباشد، حتی یک حزب با مجوز رسمی نمیتواند نقش میانجیگری و هدایت سیاست را بر عهده گیرد.
ضرورت تحزب هم در نظریه و هم در عمل روشن است. احزاب هزینه اطلاعاتی رأیدهندگان را کاهش میدهند و رقابت سیاسی را قابل فهم میکنند؛ مردم با دیدن نام حزب میتوانند حدس بزنند چه سیاستهایی در انتظارشان است. از منظر عملی، حزب دستگاهی برای پرورش نیرو، شکلدهی به مسئولیتپذیری و تداوم برنامه است. بدون آن، رقابت سیاسی به سمت فردمحوری و اتکای لحظهای بر شبکههای شخصی و اقتصادی میلغزد. چنین وضعیتی هم کیفیت دموکراسی را پایین میآورد و هم افق سیاستگذاری را کوتاه میکند.
اما در ایران، گسست ساختاری عیان است: تعداد زیاد احزاب و وزن اجتماعی اندکِ بسیاری از آنها. نزدیک به ۱۵۰ حزب ثبتشده داریم که بسیاری از اعضای شورای مرکزیشان شاید سالی یکبار همدیگر را در دید و بازدید نوروزی ببینند. چنین احزاب غیرفعالی، جز داشتن برچسب «حزب»، عملاً هیچ کارکردی ندارند. جامعه هم به خوبی متوجه بیتأثیری آنهاست. وقتی مردم میبینند این تشکلها نه برنامه دارند، نه توان پیگیری مطالبات و نه سازوکار پاسخگویی، طبیعی است نتیجه بگیرند که: حزب لازم نیست.
این وضعیت محصول چند عامل است: الزام حقوقی برای ثبت تشکلها، میل گروههای کوچک به داشتن عنوان رسمی و استفاده نمادین از برچسب حزبی. نتیجه این تکثر اسمی، پراکندگی منابع اجتماعی و سازمانی، دشواری در تشخیص بازیگران واقعی و کاهش کارایی عرصه سیاسی است. حزبی که شبکه سازمانی، بودجه شفاف و پایگاه اجتماعی نداشته باشد، نه نمایندگی واقعی ایجاد میکند و نه توان فشار بر سیاستگذاری دارد.
پیامد اجتماعی این وضع روشن است: افزایش بیاعتمادی عمومی نسبت به احزاب و سیاست نهادمند. مردم وقتی تجربه میکنند که احزاب نه برنامه دارند، نه توان پیگیری مطالبات را دارند و نه پاسخگویی میکنند، به طور منطقی از کارآمدی تحزب سرخورده میشوند. این واکنش، انتقاد به ضرورت تحزب نیست، بلکه نشانه ضعف نهادی است. پیامدش اما خطرناک است: سیاست فردمحور، شبکهای و لحظهای تقویت میشود و پایههای سیاست مدرن فرسایش مییابند.
راه اصلاح این چرخه، ترکیبی از بازسازی درونی و همگرایی بیرونی است. گام نخست، تقویت واقعی ظرفیتهای سازمانی احزاب فعال است: شفافیت مالی، ارتقای عضویت فعال، برنامههای عملیاتی و تربیت نیرو. گام دوم، اصلاح قوانین فعالیت سیاسی و انتخاباتی است؛ قوانینی که احزاب بیاثر را از چرخه حذف کند و احزاب فعال را ملزم به رقابت واقعی در انتخابات سازد. برای مثال، احزاب باید بتوانند در انتخابات سراسری لیست ارائه دهند و حداقل ۱ درصد آرای مأخوذه را کسب کنند تا حق فعالیت رسمیشان تثبیت شود. این کار هم انگیزه فعالیت جدی ایجاد میکند و هم امکان ارزیابی توان واقعی نمایندگی احزاب را فراهم میآورد.
حرکت به سوی ائتلافهای برنامهمحور گام بعدی است. ائتلافهای واقعی میتوانند منابع محدود را تجمیع کنند، پیام سیاسی منسجم تولید کنند و در بزنگاههای انتخاباتی وزن اجتماعی نیروها را به طور قابل سنجش نشان دهند. انتخابات دیگر فقط رقابت نمادین نیست؛ بلکه آزمونی برای توان نهادی و اعتبار نمایندگی است.
سوال این است: آیا سیاست ایران میتواند از سطح شعار و اسامی عبور کند و به برنامه، مسئولیتپذیری و پاسخگویی واقعی برسد؟ پاسخ نگارنده آن است که تا زمانی که اصلاحات جسورانه و دقیق رخ ندهد، جامعه سرخورده باقی میماند و احزاب صرفاً روی کاغذ و در تیترها باقی میمانند و بازسازی رابطه میان جامعه و سیاست تنها با حرکت به سمت بلوغ نهادی و همگرایی برنامهای ممکن خواهد شد. مسیر روشن است: ارتقای کیفیت احزاب واقعی، حذف احزاب بیاثر و شکلگیری ائتلافهای شفاف و برنامهمحور. این مسیر ظرفیت دموکراسی را بالا میبرد و سیاست ایران را از سطح نمادین به سطح عمل، برنامه و پاسخگویی واقعی منتقل میکند.