رفاقت بیحاصل/در میانه تشدید فشارهای آمریکا، ایران و ونزوئلا نمیتوانند به هم کمکی کنند
بزنگاه بحران، همواره مهمترین محک برای ارزیابی ارزش و اهمیت روابط کشورها با یکدیگر است. با این معیار، روابط ایران و ونزوئلا در ماههای اخیر چندان کارآمد از کار در نیامدهاند.
بزنگاه بحران، همواره مهمترین محک برای ارزیابی ارزش و اهمیت روابط کشورها با یکدیگر است. با این معیار، روابط ایران و ونزوئلا در ماههای اخیر چندان کارآمد از کار در نیامدهاند. این در حالی است که در دهههای گذشته، ونزوئلا از نامهای پرتکرار در اخبار روابط خارجی ایران بوده است. تأکید بر این رابطه، البته از دوره محمود احمدینژاد، رئیس دولتهای نهم و دهم شروع شد اما پس از آن نیز، کموبیش برجستگی این کشور در تعاملات ایران حفظ شده است.
شکل کنونی رابطه ایران و ونزوئلا، البته از دوره دولتهای نهم و دهم با صدارت محمود احمدینژاد آغاز شد، اما پس از آن نیز با فرازوفرودهایش، حفظ شده است اما در این مقطع، مشخص است که ایران نمیتواند گره چندانی از بحرانهای ونزوئلا در مواجهه با ایالات متحده بگشاید؛ چنان که ونزوئلا نیز در ماههای اخیر که ایران با تنشهای گسترده با آمریکا و اسرائیل مواجه بوده، نقشآفرینی چندانی در این عرصه نداشته است.
رابطه بر اساس دشمن مشترک
مرور مواضع نشان میدهد، انگیزه اصلی مقامات تهران و کاراکاس برای تأکید بر رابطهای بودند که از دوره هوگو چاوز کلید خورد و تا امروز ادامه یافته است. جمهوری اسلامی ایران البته همواره تقابل با ایالات متحده را از عناصر اصلی سیاست خارجی خود داشته است اما این شکل پیگیری روابط بر اساس دشمن مشترک، از اواسط دهه هشتاد کلید خورد. برای ونزوئلا نیز، به عنوان یکی از حکومتهای چپگرای آمریکای لاتین، مسئله تقابل با آمریکا موضوع مهمی بوده است و بر همین اساس این کشور نیز از تعامل با ایران استقبال کرد.
بخش دیگری از انگیزههای این رابطه، به مسئله تحریم برمیگشته است. ایران به جز مقطعی کوتاه پس از امضای توافق هستهای با قدرتهای جهانی، همواره در شرایط تحریم بوده است؛ خواه تحریمهای ایالات متحده، خواه تحریمهای شورای امنیت با پیشگامی آمریکا. ونزوئلا نیز از جمله کشورهایی بوده که با سطوح مختلف تحریم دستوپنجه نرم کرده است و البته تحریمهای این کشور نیز با هدایت و پیشقراولی آمریکا شکل گرفتهاند. چنان که از مواضع برمیآید، تأکید بر این روابط بر اساس این تصور شکل گرفت که به عنوان دو کشور در معرض فشار اقتصادی تحریم، دو طرف میتوانند به یکدیگر یاری برسانند.
این رابطه البته خالی از محتوا هم نبود. لااقل ونزوئلا، استفادههای قابلتوجهی از رابطهاش با ایران برد. تهران در عرصههای اقتصادی و انرژی کمکهای مختلفی به کاراکاس کرده است و بهخصوص در سالهای اخیر و با تشدید فشارها، تلاش ایران نیز در این زمینه تا حدی جدیتر شده است. گزارشهای رسانههای غربی، از کمکهای تسلیحاتی ایران به ونزوئلا نیز میگویند؛ اما شناختهشدهترین جنبه کمک تهران به کاراکاس، در دورزدن فرایندهای تحریمی برای رساندن نفت به ونزوئلا با شیوههایی از جمله تهاتر بوده است.
اما در همین سالهای پیش از این، در دورانی که بحران برای دو طرف به این شدت نرسیده بود نیز مشخص بود، این رابطه چندان نتوانسته جبرانکننده فشارهای غرب و مشخصاً ایالات متحده باشد. ونزوئلا در سالهای گذشته، روندی نزولی را در شرایط اقتصادی و سیاسی خود طی کرد. در کنار مسائلی مثل سوءمدیریت داخلی، بخش مهمی از این روند به خاطر فشاری بود که واشنگتن بر کاراکاس میآورد. در سمت مقابل، ایران نیز آسیبهایی جدی از فشارهای اقتصادی، از جمله از تحریمها دریافت کرده است و این رابطه چندان اثری در تخفیف این شرایط نداشته است.
دوستان مشترک
الگوی مشابه دیگری نیز در سیاست خارجی تهران و کاراکاس وجود داشته است و آن تعامل با دو قدرت شرقی در شرایط تحمل فشار از سمت غرب بوده است. روسیه و چین، به دلایل مختلف و در عرصههای مختلف در تقابل با ایالات متحده بودهاند. روسیه همین حالا درگیر نبردی نظامی با اوکراین است و مهمترین حامی اوکراین نیز ایالات متحده بوده است.
چین، البته مدتهاست وارد تقابل نظامی علنی با کسی نشده و این را به عنوان بخش مهمی از راهبرد خود حفظ کرده است اما در عرصههای اقتصادی و تجاری، رقابتی جدی با آمریکا داشته است. ایران و ونزوئلا، هر دو بر اساس همین رقابتها و تقابلهای این دو کشور با آمریکا، جایگاهی جدی برای این دو در راهبرد سیاست خارجی خود قائل بوده است.
این روابط، البته برای این دو کشور کارکرد مهمی داشته است. پکن و مسکو، بیشترین کمکها را در عرصههای مختلف به تهران و کاراکاس کردهاند و همین حالا میتوان ادعا کرد، چین بهتنهایی مهمترین مانع کاهش شدید درآمدهای نفتی ایران، بر اثر فشارهای آمریکاست؛ اما از طرفی، چنان که اشاره شد، هیچکدام از این روابط مانع تشدید بحرانهای مختلف در این دو کشور نبودهاند.

آخرین نقطه اوجگیری تنشها بین ایران و آمریکا، در جنگ اخیر بین ایران و اسرائیل نمود پیدا کرد. روسیه و چین، البته در عرصه موضعگیریهای سیاسی از ایران حمایت و از اقدامات آمریکا و اسرائیل علیه این کشور انتقاد کردند اما هیچکدام اقدام عملی مشهود چندانی نکردند تا به ایران کمک کنند. بلکه میتوان ادعا کرد، پایان جنگ نیز با تصمیم واشنگتن پس از اقدام مستقیمش رخ داد و مسکو و پکن، نقشی در این عرصه نداشتند.
محک تجربه
ایران سالهاست که تحت فشار ایالات متحده بوده است اما در سال جاری، این فشار به اوج خود رسید؛ زمانی که نزدیکترین متحد آمریکا، با کمکهای گستردهای که از ایالات متحده دریافت میکند، به ایران حمله کرد و در نهایت، پای خود آمریکا را نیز به میدان کشاند تا تأسیسات هستهای در خاک ایران هدف بمباران گسترده قرار گیرند. آن زمان و پس از آن، درباره گستره و جنس نقشآفرینی دوستان و نزدیکان ایران، بحثهای بسیاری مطرح شد.
مشخصاً درباره میزان نقشآفرینی چین و روسیه تحلیلها و گمانهزنیهایی وجود داشت اما در همان زمان، عملاً حتی نامی هم از ونزوئلا مطرح نبود. در ماههای پس از آن نیز، زمانی که فشارها از جنس نظامی به دیپلماتیک تبدیل شدند و فرایندی در پیش گرفته شد که به سازوکار ماشه و بازگشت تحریمهای سازمان ملل علیه ایران منتهی شد، ونزوئلا جایی از داستان نبود.
اکنون نیز مدتی است که ونزوئلا تحت فشار فزاینده ایالات متحده و در معرض اقدامات نظامی در آبهای نزدیک به خود بوده و حالا نیز گمانهزنیهایی در این باره میشود که این فشار به حمله نظامی کامل تبدیل شود. در تحلیلها و گمانهزنیها در این باره، البته هرازگاهی لااقل نامی از ایران مطرح میشود، بهخصوص در بررسی احتمال اینکه بار دیگر پهپادهای ایرانی، بهخصوص پهپادهای ارزانقیمتش، بتوانند برای ونزوئلا کارکردی داشته باشند؛ اما برآیند تحلیلها در نهایت بر همین است که ایران کاری نخواهد کرد. بلکه حتی انتظار چندانی از نقشآفرینی روسیه و چین نیز نمیرود.
محدودیتهای متقابل
این کمکارکردی دو طرف برای یکدیگر، توضیحاتی هم دارد. ایران و ونزوئلا، عملاً در دو سمت مختلف کره زمین قرار دارند. در عرصهای مثل کمک تسلیحاتی یا یاریرساندن در میانه جنگ، این فاصله اهمیت و اثر دارد؛ بهخصوص در شرایطی که مسیر هر گونه تعامل و ارتباط بین این دو از کنار پایگاهها و ناوهای ایالات متحده خواهد گذشت.
از سوی دیگر، هیچکدام از این دو کشور در جایگاه یک قدرت جهانی در عرصههای تسلیحات یا اقتصاد نیستند که بتوانند اثرگذاری از این جنس در سرنوشت یکدیگر داشته باشند. هیچکدام از این دو، سرمایه دیپلماتیک کافی را ندارند که در میانه بحران انزوا و فشارهای خارجی، بتوانند با رایزنی و هماهنگی با دیگران، کمکی به دیگری داشته باشند.
زمانی که ایران درگیر جنگ با اسرائیل بود، آنچه میتوانست به کارش بیاید، یا کمک و مداخله نظامی بود، یا حمایت تسلیحاتی یا استفاده کشورها از امکانات سیاسی خود برای اعمال فشار و تلاش برای توقف جنگ. عملاً در هیچکدام از این عرصهها، کسی کار چندانی نکرد اما کشوری مثل ونزوئلا، امکان نقشآفرینی هم در این زمینهها ندارد. در سمت مقابل نیز، نهایتاً امکان تحویل برخی تسلیحات از ایران به ونزوئلا وجود داشته باشد که آن هم بعید است، تعیینکنندگی خاصی داشته باشد.

هر دو کشور، از بحرانها و گرفتاریهای اقتصادی جدی در عرصه داخلی رنج میبرند و از این رو، سقف چندان بلندی برای کمک اقتصادی به یکدیگر نیز ندارند. هر دو کشور، در عرصه داخلی با چالشهایی مواجه هستند و نیز تا حدی دست دولتها را میبندد. گزارشی از واشنگتنپست، مربوط به هفتههای گذشته نشان میدهد، مادورو البته شانس خود را آزموده و همزمان با درخواست کمک از چین و روسیه، از ایران نیز تقاضای یاری داشته است اما همان گزارش ادعا میکند هیچکدام پاسخ چندانی به او نداده بودند.
محاسبه روسیه یا چین، برای کمک به ونزوئلا یا دورماندن از او، البته جنس متفاوتی دارد تا ایران. میتوان ادعا کرد اگر مسکو یا پکن قانع شوند که کمک به ونزوئلا در چارچوب منافع آنهاست، امکان نقشآفرینی در این زمینه را دارند. فعلاً مسئله برای این دو بیشتر در حوزه انگیزه است و نه امکان. مداخله مستقیم در حمایت از مادورو در میانه تقابل دولت دونالد ترامپ با او، بهخصوص در شرایطی که به نظر میرسد جنبه نظامی این تقابل در حال تشدید است، به نظر دردسرهای اضافی جدیدی برای این دو ایجاد میکند، بدون اینکه منافعی هموزن برایشان به ارمغان داشته باشد.
بهخصوص چین، همواره از این پرهیز داشته که جنس تقابلش با ایالات متحده، تسلیحاتی و نظامی باشد. برای ایران نیز این منطق البته کارآیی دارد. ایران اکنون در همین وضعیت، تحت فشارهایی جدی از سمت قدرتهای غربی است. مداخله ایران در عرصه تقابلی دیگر، به این مشکلات خواهد افزود؛ اما جنبه دیگری از ماجرا این است که حتی اگر ایران تصمیم بگیرد چنین کمکی به سود اوست، بعید به نظر میرسد امکان آمادی آن وجود داشته باشد. ایران حالا خود در شرایطی است که احتمالی جدی برای وقوع یک درگیری نظامی دیگر در ذهن تصمیمگیران آن وجود دارد.
از این رو، هر چه امکانات تسلیحاتی که بتواند فراهم کند، به کار آمادهسازی دوره بعدی تقابل خواهد آمد و بعید است بتواند از بخشی از ذخایر تسلیحاتی و تجهیزاتی خود به نفع ونزوئلا صرفنظر کند. ادعاهایی که درباره کمک تسلیحاتی از سوی ایران به روسیه در دوران جنگ اوکراین مطرح بوده، جنس متفاوتی دارد. روسیه توان و امکان این را دارد که در مقابل و در نوعی دیگر به ایران کمک تسلیحاتی برساند، درحالیکه ونزوئلا نمیتواند چنین کارکردی برای ایران داشته باشد.
بهعلاوه، ایران همین حالا در نقلوانتقال نفت به عنوان مهمترین منبع درآمد خود با گرفتاریهای گسترده مواجه است، تا چه رسد به ارسال تسلیحات به نیمکرهای دیگر. هیچکدام از اینها البته به این معنی نیست که هیچ اتفاق و تعاملی بین دو کشور رخ نمیدهد. در سالهای گذشته تلاشهایی جدی، در این رابطه وجود داشته است، اما شدت محدودیتها به این معناست که تعاملات احتمالی، نمیتوانند اثرگذاری کافی را داشته باشند، بهخصوص وقتی در سایه شدت بحران بررسی شوند.
نگاه به عقب
در پاسخ به این مرور، احتمالاً یک پاسخ این باشد که اساساً توقعات دو طرف از رابطه با یکدیگر در این حد و حدود نبوده است و تنظیمکنندگان این روابط، بر پایه این تصور پیش نرفتهاند که دیگری بتواند آنها را از بحرانهایی در این حد و اندازه نجات دهد؛ اما حتی اگر چنین ادعایی پذیرفته شود، سؤال دیگری ایجاد خواهد شد: هدف اصلی چه بود؟ با چه انگیزهای، مقابله با آمریکا به عنوان انگیزهای تعیینکننده در رابطه با کشوری در آن سوی کره زمین تصور شده است، وقتی در همین عرصه، کارکرد قابلتوجهی قابل تصور و انتظار نیست؟
به عبارت دیگر، اصل مسئله را اینطور میتوان توضیح داد: ایران و ونزوئلا، هر دو مدتهاست خود را در معرض فشار ایالات متحده دیدهاند و نیز مدتها این احتمال را در نظر داشتهاند که روزی این فشارها جنبه نظامی نیز به خود بگیرد. این فشار مشترک نیز موضوع اصلی تعامل بین این دو بوده است. این رابطه، البته خود تا حدی به کار تشدید این فشارها نیز آمده است، چه آنکه این تعامل، یک چالش دیگر به چالشهای آمریکا با این دو طرف اضافه کرده است.
در تمام این سالها، زمانی که صحبت از انزوای ایران بود، مخالفان این تحلیل ونزوئلا را از جمله مثالهای اثبات این ایده میدیدند که تقابل ایران با غرب و مشخصاً با آمریکا، مانع از روابط خارجی مؤثر برای ایران نشده است. حالا در بزنگاهی که ماجرا به اوج خود رسیده، کمتر کسی انتظار دارد که هیچ کدام بتوانند کار چندانی برای دیگری بکنند.
به عبارت دیگر، مسئله ونزوئلا نیست. ونزوئلا تنها برجستهترین نمونه برای شرح این حقیقت است که اولویتها و چیدمان سیاست خارجی ایران، دچار خطاهایی بنیادین بوده است، در شرایطی که بحرانهای گسترده در روابط ایران با غرب و چالشهای مختلف و متعدد ایران در منطقه ادامه داشته و بلکه روبهتشدید بودهاند. جایگاهی که ونزوئلا در منظومه سیاست خارجی ایران داشته و دارد، هیچوقت به اندازه بزرگنماییهایی که میشد نبوده و نیست و در این مقطع، این از همیشه مشخصتر شده است و دیگر از شعارهای پیشین خبر چندانی نیست.
شاید اگر به جای تعاملات شعاری با کشوری درگیر گرفتارهای مشابه با ایران در سمت دیگر دنیا، ایران در چینش روابطش با کشورهای تأثیرگذار در منطقه محاسبات دقیقتری میکرد یا درباره کارکرد درهمتنیدگی منافع با کشورهای صاحب قدرت در جهان تصویر روشنتری داشت، امروز ابزارهای بیشتری برای مقابله با شرایط بحرانی داشت، اگر اساساً کار به بحران میکشید.
یکی از چهرههای برجسته سیاسی جریانی که حامی این جنس کنش در سیاست خارجی ایران بود، چند سال پیش در مناظرهای، کسانی را به نقد کشید که حل چالش هستهای با غرب را واجد اهمیت میخواندند. او در رد ادعاهای آنها از این گفت که دنیا نزدیک به ۲۰۰ کشور دارد و اگر با چند کشور مشکل داریم، میتوانیم با دیگران روابط برقرار کنیم. به روشنی میتوان دید که در مثالی مثل ونزوئلا، چنین نگاهی وجود داشته است. امروز اما آشکار است در دنیای دیپلماسی، واقعیتها در نهایت خود را بر شعارها تحمیل میکنند.