| کد مطلب: ۵۴۸۴۰

اخلاق در نادانی

شناخت ما از خود، دیگران و جهان، همواره ناقص و جزئی است. اغلب آنچه درمی‌یابیم، تنها وجهی از حقیقت است و وجوه دیگر از ما پنهان است.

اخلاق در نادانی

شناخت ما از خود، دیگران و جهان، همواره ناقص و جزئی است. اغلب آنچه درمی‌یابیم، تنها وجهی از حقیقت است و وجوه دیگر از ما پنهان است. ادراک و احساس ما درگیر همین جهان پیدا و پنهان است، بی‌آنکه به تمامیت آن دسترسی داشته باشیم. این امر، از سویی موجد شگفتی و ازسوی‌دیگر موجب ابهام، تردید و احتیاط در سراسر زندگی است.

ما در جهانی سراسر ابهام به‌سر می‌بریم. میزان دانسته‌ها به ندانسته‌هایمان، قطره‌ای است برابر اقیانوس. برای درک این جهان پیچیده، ناگزیر به ساده‌سازی واقعیت‌ها هستیم؛ دریافتی‌که ناگزیر تحریف‌شده و ناقص است. اما از آنجا که این نگرش، سرنوشت مشترک همگان است، جهل جمعی ما در بسیاری موارد پنهان می‌ماند و مورد چالش قرار نمی‌گیرد.

با توافقات و قراردادها زندگی می‌کنیم؛ چه در حالت فردی و چه در عرصه جمعی. توافق می‌کنیم به‌صورت مفاهیم. درصورتی‌که هر معنی در ذهن هر فرد، در هر لحظه متفاوت است. توافق می‌کنیم با خود روی خوشبختی و توافق می‌کنیم با جامعه روی موفقیت. اما همه اینها بر زمینه بسیار بزرگی از جهل بنا شده است.

حال با این شرایط، آدمی چگونه باید زیست کند، چگونه باید انتخاب کند، چگونه باید فعالیت و حرکت کند. جست‌وجوی پاسخی برای این پرسش، اخلاق در نادانی را شکل می‌دهد. فردی‌که آگاه و معترف است به جهل خود نسبت به خود، دیگران و جهان پیرامون، چگونه رفتار می‌کند؟ دانش بشری هرچند شگفت‌انگیز، در مقابل پهنه بیکران نادانی‌هایش بسیار ناچیز است. این شکاف عظیم بین دانسته‌ها و ندانسته‌ها، بنیان تمام زیست انسانی را شکل داده است. برای جلوگیری از فروپاشی در بی‌کرانه «ناشناخته‌ها»، ناگزیر به ساده‌سازی‌ها، توافق‌ها و قراردادها شده‌ایم. ذهن بشر برای درک جهان پیچیده، ناچار است آن را ساده‌سازی کند.

ما مدل‌های ذهنی می‌سازیم، دسته‌بندی می‌کنیم و روایت‌های خطی خلق می‌کنیم تا بتوانیم عمل کنیم. این فرآیند، اگرچه برای بقا ضروری است، اما همواره ما را از پیچیدگی ذات واقعیت دور می‌کند. به‌عنوان مثال، مفاهیمی مانند «خوشبختی»، «موفقیت» یا «عدالت» را در نظر بگیرید. ما گمان می‌کنیم معنای مشترکی برای این کلمات داریم، درحالی‌که هر فرد، بسته به ژنتیک، تجربیات زیسته، فرهنگ و حتی حالات لحظه‌ای خود، شبکه‌ای کاملاً منحصربه‌فرد از تداعی‌ها را حول این مفاهیم می‌سازد. سقراط با جمله معروف «می‌دانم که هیچ نمی‌دانم»، سنگ بنای خرد را نهاد.

اعتراف به نادانی، خردمندی است. این آگاهی، فرد را از دگماتیسم (جزم‌اندیشی) نجات می‌دهد. کسی‌که می‌داند دانش‌اش محدود و احتمال خطایش بالاست، هرگز نمی‌تواند به‌صورت مطلق و متعصبانه بر نظریات خود پافشاری کند. این نگرش، تغییری بنیادین در موضع فرد ایجاد می‌کند؛ از حالت مدافع یک «حقیقت قطعی» به حالت جست‌وجوگری که همواره در حال یادگیری و بازبینی است.

فردی که به جهل خود اعتراف دارد، بنیان رفتار فردی و اجتماعی خود را براساس اصول اخلاقی خاصی بنا می‌کند. چنین فردی می‌داند که برداشت‌هایش از واقعیت، کامل نیست؛ بنابراین در بحث‌ها، نه برای پیروزی، که برای «درک» وارد می‌شود. او به‌راحتی می‌پذیرد که ممکن است اشتباه کند و با روی‌گشاده، نظرات مخالف را می‌شنود.

اگر بپذیریم که هر انسانی براساس مدل ذهنی ناقص و تجربیات محدود خود عمل می‌کند، درک خطاها و تفاوت‌های دیگران آسان‌تر می‌شود. فرد «جهل‌آگاه»، دیگران را نه به‌خاطر «اشتباه‌کردن» که به‌خاطر «انسان‌بودن» می‌بخشد. او می‌داند که اگر او در شرایط زیستی، ژنتیکی و تربیتی دیگری به دنیا می‌آمد، ممکن بود به‌طورکامل متفاوت از آنچه امروز هست، فکر و عمل کند. این بینش، عمیق‌ترین بنیان برای رواداری و احترام به تفاوت‌هاست.

در جهانی‌که هیچ‌کس به‌طور قطع نمی‌داند «راه درست» کدام است، مهربانی و دلسوزی به یک تکلیف اخلاقی تبدیل می‌شود. اگر ما در تاریکی‌نسبی به‌سر می‌بریم، مهربانی مانند چراغی است که راه را به‌طور کامل روشن نمی‌کند، اما حضور دیگر هم‌نوردان را در این سفرمشترک گرامی می‌دارد و راه را تا حدی قابل‌تحمل می‌کند.

مهربانی، پاسخی است به آسیب‌پذیری مشترک ما در برابر راز بزرگی به‌نام زندگی. اعتراف به نادانی، به‌معنای تسلیم‌شدن در برابر جهل نیست، بلکه موتور محرک کنجکاوی است. فردی‌که می‌داند نمی‌داند، همواره مشتاق یادگیری است. این یادگیری اما، نه از موضع «دانای کل»، بلکه از موضع یک شاگرد همیشگی صورت می‌گیرد. پذیرش جمعی ما از محدودیت دانش‌مان، می‌تواند زمینه‌ساز یک انقلاب اخلاقی خاموش باشد.

اخلاق در نادانی، اخلاقی است مبتنی بر شکاکیت سازنده، رواداری فعال و مهربانی آگاهانه. این‌نگرش ما را از بُت‌های فکری، تعصبات کورکورانه و قطعیت‌های خطرناک رها می‌کند و به‌سوی جامعه‌ای سوق می‌دهد که در آن، گفت‌وگو بر منازعه و یادگیری بر تحمیلِ‌نظر اولویت دارد. درنهایت شاید بزرگ‌ترین خردمندی، نه در انباشت اطلاعات، که در توانایی زندگی‌کردن با آرامش و احترام در میان انبوه پرسش‌های بی‌پاسخ باشد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
آخرین اخبار