زبان ترجمه را آرام کرد و صبور
حسن کامشاد، دو روز پیش جهان را ترک گفت. مترجم باکفایتی که در عمرش کارهای زیادی کرد و دِینش را به چند نسل و خاصه به زبان فارسی ادا کرد.

حسن کامشاد، دو روز پیش جهان را ترک گفت. مترجم باکفایتی که در عمرش کارهای زیادی کرد و دِینش را به چند نسل و خاصه به زبان فارسی ادا کرد. ویژگی آدمهایی بلندمنظر، صائب و گزیناندیش همین است؛ آنها به امکانها و ممکنها فکر میکنند و به مسیرشان مومناند و با صداقت و خلوصی که مثالاش نزد خودشان است، نه از آن میبرند و نه به اینسو و آنسو میروند.
حسن کامشاد از خبرهترین مترجمان بود و آثارش نیز یکی از دیگری اعلیتر. کافی است نگاهی به آنچه در عمر ۱۰۰ سالهاش به فارسیخوانها در رشتههای مختلف تاریخ، فلسفه، ادبیات و... پیشکش کرد، نگاهی بیندازیم تا متوجه شویم بزرگنامی او در عرض پهن و عریض فرهنگ این سرزمین، برهانهای روشن زیادی دارد. مترجمی که چنددهه وفادارانه و خادمانه بهترین آثار را به نیکوترین وجه به فارسی ترجمه کرد و نه فقط ترجمه، که نوشت.
اینکه میگویم نویسنده، بیان نکتهای مکشوف و نهفته از نظر نیست. همگان این وجه از شخصیت کامشاد را پذیرا هستند که او دانسته و عالمانه دست به گزینکردن آثاری میزد که بهگمانش قدر و ارزش منزلت زبان فارسی و فارسیخوانها را داشته باشد. سالها دمسازی با شاهکارهای ادبیات کهن فارسی و شناخت و احاطهاش بر تاریخ و فلسفه، سبب شد که راهی بیاید برای بیان و کمک به فهم موضوعات دشوارخوان و غامض و نرمکردن آن تا حدی که به جان خواننده بنشیند و حظاش را ببرد.
کتاب «دنیای سوفی» یوستین گردر را در نظر بیاورید که روزگاری هر که میخواست سَر در عالم فلسفه کند و بفهمد چه تاریخی داشته، حتماً یکبار به سرش زده که این کتاب را بگیرد و ورقی بزند. حسن کامشاد برای بسیاری نه یک مترجم که دریچهای بود به روشنای دنیای تأملات، حکمتها، قصهها و داستانهای پیچیده و مغلق.
حسن کامشاد در عداد مترجمانی طراز قرار میگیرد که بر آنچه برای خوانندگانش مینوشت، دانا و با درایت بود. این بیش از هرچیز ناشی از سرشت و منش نویسندگی او بود که از ابتدا کام خود را بر آن نهاده بود. گرچه بیشتر ترجمه کرد تا تألیف، پیوسته در گردش بهحقیقترساندن و عملیکردن، میلاش به نویسندگی بود که با کتاب «حدیث نفس» این آرزو را آراستهترین جامه پوشاند.
حسن کامشاد متعلق به نسل نویسنده- مترجمانی بود که از ابتدا میخواستند نویسنده باشند و افراشتهشدنشان در سرزمین فرهنگ کشور با سرگذشتشان مرتبط است؛ نسلی که زندگیشان با ماجراها و تحولات تاریخ سیاسی و اجتماعی بسیاری گره خورده و پیشامدهای زیادی را هم از سر گذراندند. باوجود این، چنان میل به نوشتن درونشان شعلهور بود که مجاهدانه بر سر یگانه آرمانشان که همان نوشتن بود، میماندند.
دریابندری، فولادوند، موحد و دیگر نامورها چنین بودند. چهرههایی که ولو با تحمل مرارتها و مشقتها، با ذوق و استعدادی پایدار و دوامدار در نهادشان، باورشان به نوشتن را از دست ندادند و هرجا هم لاجرم معبری دیگر اختیار میکردند، فرجام کارشان به نگاشتن یا ترجمه ختم میشد. این پیوندی دیرینه میان غلیان درونی و عطش نوشتن، سیر حوادث و رخدادها و مطالعات بهخصوص حشر و نشر و رفاقتها، شبیه به سرند نویسندگی بود که ممتازها و سرآمدان را از دیگران سوا کرد. در چنین فضایی امثال کامشاد در نثر، زبان و بیان هرچه مینوشتند یا ترجمه میکردند، خوشآمد عموم و خصوص میشد.
بیشک تفاوتهای فراوان است میان زمانهای که اینها در آن میزیستند با امروز که مترجمان بسیار دیگر دست به برگردان آثار از زبانهای مختلف میزنند که این البته هزار جای شکر دارد. امثال حسن کامشاد به یاوری جمیع این جهات است که نثرشان دلآویز، زبانشان روان و کلامشان فاخر شده است. فکر میکنم کامشاد و همقطارانش، رازدانانی آگاه به چموخم و وجوه پیدا و پوشیده زبان و ادبیات فارسی بودند و هنگاهی هم که دست به ترجمه یا نوشتن میبردند، انگار کمال قدرت خود را در این میدیدند که دلاورانه برای این مهمترین میراث خود بجنگند و بر پرمایگی و توانگریاش بیفزایند.
بیشک این اوج عهدداری یک نویسنده یا مترجم است که آثارش را برای هر طیف و گروهی، خواندنی و خواستنی میکند. کامشاد در تمام آثارش، نویسندهای ارجمند و سزاوار است که سعی دارد زبان ترجمه را چنان آرام و برآسوده کند که برای هر خوانندهای با هر سطح فهم و درکی مناسب و سازگار باشد. اگر قصه و خودزندگینامه کامشاد را بخوانید، پی میبرید که او چگونه در تمام دوران حیاتش با درستکاری بر این رأی رفت و با مددگیری از زبان فارسی، خواننده را صبورانه پای کلمات و جملههای خود بهگونهای نشاند که گویی قصه و داستانی برایشان تعریف میکند.