پاسخ تاریخی به ادعاهایی پرتکرار/نقدی بر نظرات موسی غنینژاد در مناظره با سیدمحمدمهدی مرادی خلج درشیراز
هیچ شاهی، حتی رضاشاه، هیچگاه فرمان عزل نخستوزیر صادر نمیکرد. اگر شاه میتوانست نخستوزیر عزل کند، پس مشروطه برای چه بود؟ در نظامهای پارلمانی از انگلیس تا میکرونزی کجا یک شاه نخستوزیر عزل کردهاست؟

روزنامه وزین هممیهن در شماره 11 اردیبهشت 404 مطالبی از آقای دکتر غنینژاد در مورد جنبش ملی کردن صنعت نفت و مصدق نقل کرده که بهطور عجیبی بی پایه و اساس از سوی او بارها و بارها مطرح شده است؛ او میگوید: «میراث مصدق میراث شوم و بدیمنی برای ایران است.» و همینطور میگوید: «فرهنگ سیاسی که مصدق ایجاد کرد موجب انقلاب 57 شد.» او با توجه به نارضایتی گسترده از برخی سیاستهای جاری مانند همیشه میکوشد تا با هدف جلب مخاطب بین سیاستهای جاری با ملی کردن نفت و دولت مصدق اینهمانی ایجاد کند.
گزارههایی نادرست در مورد دولت مصدق مطرح میکند و دائم اضافه میکند که «گرفتاری امروز ما هم همین است؛ گرفتاری که میراث شوم مصدق است.» نسبتهای نادرست به مصدق میدهد و میافزاید: «این پوپولیسم است. احمدینژاد مگر چه میگفت؟» و میگوید: «مصدق به بهانه مصلحت قانونشکنی میکرد.» و اضافه میکند که «امروز هم تمام تصمیمات غلط به بهانه مصلحت است.»
دکتر غنینژاد با جنبشی که به ملی کردن صنعت نفت انجامید، برخوردی کاملاً ذهنی و ارادهگرایانه دارد. به این معنی که گویا این جنبش یک هیئتمدیره داشته و اعضای آن در مقطعی جلسه کرده و اشتباهاً رای به ملی کردن نفت دادهاند. درحالیکه این جنبش یک حرکت خودجوش در ادامه جنبش مشروطیت بود و مانند آن دو وجه داشت: 1- ضداستبدادی و در جهت سلب خودسری از شخص همایون و احیای مشروطه که در دوره رضاشاه تعطیل شدهبود و 2- ضداستعماری که بر توقف مداخله گسترده انگلیس و شوروی در امور داخلی ایران و ادامه تلاش برای مطالبه سهم بیشتری از نفت به عنوان یک ثروت ملی متمرکز بود و انگلیس آن را بر نمیتابید.
این دو وجه به خاطر درهمتنیدگیشان در جهت تقویت یکدیگر عمل میکردند. البته تلاش برای احقاق حق ایران از نفت اختصاص به جنبش ملی کردن نفت و مصدق نداشت. این تلاش که از زمان دولت مشیرالدوله در سال 1301 شروع شده بود، با اقدامات تیمورتاش ادامه یافت و چون شرکت نفت انگلیس و ایران هیچگاه اعتنایی به مطالبات بحق ایران نداشت، نهایتاً کار به جایی کشید که رضاشاه در آذر 1311 پرونده نفت را در بخاری انداخت و به هیئت دولت دستور داد که «نمیروید تا امتیاز را لغو کنید.» و هیئت دولت هم نرفت تا همان شبانه یادداشت لغو امتیاز دارسی را به شرکت و سفارت انگلیس فرستاد.
در واقع اولین ملی کردن نفت در آن زمان یعنی در آذر 1311 و به دست رضاشاه انجام شد. البته بگذریم که این خشم و حرکت نادرست و برخورد تهاجمیانگلیس نهایتاً به امضای قراردادی در خرداد 1312 انجامید که به مراتب از امتیاز دارسی خسارتبارتر بود (ر.ک: کوروش احمدی، قرارداد خسارتبار؛ چگونه قرارداد نفتی۱۳۱۲ تاریخ معاصر ایران را تغییر داد، دنیای اقتصاد، 1403/03/12)
بعلاوه، آقای دکتر غنینژاد عنایت ندارد که اول بار چند نماینده مجلس، از جمله غلامحسین رحیمیان، نماینده قوچان، در آذر 1323 طرحی برای ملی کردن نفت ارائه داد که مصدق با آن مخالفت کرد. ایشان گویا نمیداندکه بعد از اینکه مجلس پانزدهم که مصدق عضو آن نبود، در آذر 26 دولت را مکلف به استیفای حقوق ایران در نفت جنوب کرد، دولت هژیر یک «طرح 25 مادهای» حاوی شرح اجحافات شدید شرکت انگلیسی برای مذاکره با مقامات شرکت تهیه کرد. در 30 مرداد 1327 و دیماه همان سال عباس اسکندری نماینده همدان که از سران حزب دموکرات قوامالسلطنه بود، به همراه 9 نماینده دیگر خواستار ملی کردن صنعت نفت در کل کشور و الغای قرارداد 1312 شدند. رحیمیان مجدداً در نشست 15 خرداد 1328در مجلس پانزدهم پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت را مطرح کرد.
نهایتاً در پی مخالفت مجدد انگلیس با اصل تنصیف 50-50 به رغم اجرای آن در ونزوئلا و عربستان، اصل ملی شدن صنعت نفت در 17 اسفند 1329 به تصویب کمیسیون نفت مجلس رسید که از 18 عضو آن تنها 5 نفر عضو جبهه ملی بودند. این اصل به سرعت نهتنها در مجلس شورا بلکه در مجلس سنا نیز که در کنترل شاه بود، تصویب شد و به توشیح شاه رسید.
عمده متن قانون «طرز اجرای اصل ملی شدن صنعت نفت» را که در 9 اردیبهشت 1330 تصویب شد، جمال امامی که از دشمنان مصدق بود، نوشت. مصدق در آذر 1330 در مجلس گفت: «شرکت سابق در مجلس پانزدهم اصل 50-50 را قبول نکرد. اگر همین را آن زمان قبول میکرد، یقین دارم که هیچ اختلافی بین شرکت و ملت ایران نبود.»
این مرور اجمالی نشان میدهد که جنبش ملی شدن نفت و جلوگیری از مداخله انگلیس در امور ایران یک مطالبه عمومیبود که مصدق در میانه راه به آن پیوست؛ جنبشی بود که در بستر جنبش جهانی ضداستعماری که از انقلاب آمریکا شروع و بعد از جنگ دوم به اوج خود رسیده بود، جریان داشت. این مرور اجمالی همچنین نشان میدهد که آقای دکتر غنینژاد تا چه حد برخوردی ذهنی و به دور از واقعیات عینی با قضایا دارد. تاکید اصلی و محوری ایشان این است که ملی کردن نفت «متوهمانه و بیبنیاد بود»، چراکه ایران قادر به اداره صنعت نفت و فروش نفت نبود. این نیز خلاف واقع است.
اولاً مکزیک 12 سال قبل از ایران نفت خود را با موفقیت ملی کرده بود. ثانیاً متخصصان ایرانی بعد از خروج متخصصان انگلیسی توانستند صنعت نفت را در حد محدودی که پاسخگوی نیازهای داخلی بود، اداره کنند و به این دلیل ایران با مشکل کمبود فرآوردههای نفتی مواجه نشد. عدم فروش نفت به خارج نیز ناشی از ناتوانی ایران برای صدور نفت نبود، کما اینکه محمولههایی به ایتالیا و ژاپن صادر شد و دادگاههای این دو کشور شکایت انگلیس مبنی بر «فروش مال غیر توسط ایران» را رد کردند. دلیل عدم صدور نفت تنها تحریم بود. ثالثاً چندین کشور تحت استعمار از جمله هند طی چند سال قبل از ملی شدن نفت در ایران، استعمار انگلیس را برانداخته بودند. رابعاً اگر تحریم و کودتا نبود، ایران میتوانست از کارشناسان آمریکایی و اروپایی برای اداره صنعت نفت کمک بگیرد.
دلیل شکست جنبش در واقع ریشه در رویکرد مصدق برای احیای مشروطیت و مخالفت با دیکتاتوری داشت که از دهه 1290 شروع کرده بود. او اگرچه با پروژه رضاخان سردارسپه برای ایجاد یک دولت مرکزی مقتدر و تامین امنیت همراه شد، اما بهعنوان یکی از «مشروطهطلبان لیبرال» و برخلاف «ترقیخواهان اقتدارگرا» هرگز با پروژه رضاشاه برای تعطیل مشروطیت همراهی نکرد. این دو رویکرد مصدق در نطق تاریخی او در جلسه خلع قاجاریه در 9 آبان 1304 که مانیفست زندگی سیاسی اوست، منعکس است.
رویکرد مشروطهخواهی لیبرال، شاه را مانند دیگر نظامهای مشروطه تنها در مقام سلطنت و نه در مقام حکومت میخواست. مصدق در این رابطه مکرراً ضمن تمجید از مشروطه انگلیس، تصریح میکرد که مشروطه انگلیس به عنوان مادر نظامهای مشروطه باید سرمشق ایران باشد. این رویکرد مصدق همه طیفهای ضدمشروطه را با محوریت دربار و انگلیس علیه او بسیج و متحد کرد. به این ترتیب، جبههای داخلی و خارجی شکل گرفت که احیای اقتدار دربار را تنها از طریق شکست مصدق در قضیه نفت ممکن میدانست. این در حالی است که جنبش ملی کردن نفت در مکزیک به خاطر اتحاد همه اقشار مردم به پیروزی رسید.
تکرار حرفهای بیپایه مثل اینکه «وقتی رزمآرا ترور میشود، میگویند توافق 50-50 در جیب او بود.» واقعاً از یک استاد دانشگاه بعید است. روشن نیست چرا این «توافق» را از جیبش درنیاوردند و اجرا نکردند. گویا خود انگلیس نیز از این «توافق» بیاطلاع بود، کما اینکه سفیر انگلیس یک هفته بعد از تصویب ملی شدن نفت به حسین علاء، کفیل نخستوزیری، گفت تحت شرایطی انگلیس حاضر است اصل 50-50 را مورد مذاکره قرار دهد.
اینکه استاد ما اصرار دارد که ملی کردن نفت و مالکیت دولت بر نفت را سم مهلک بنمایاند، سخنی عجیب، خلاف و بیمعنی است. اساساً در همه دنیا نفت ملی و در تملک دولتهاست و از همان دهه 1950 حتی قدرتهای استعماری نیز قبول داشتند که نفت به عنوان یک «ثروت طبیعی» باید تحت مالکیت و حاکمیت ملی کشورها باشد. صدور 10 قطعنامه اغلب اجماعی از 1952 تا 1962 توسط مجمع عمومیسازمان ملل گویای این امر است.
حتی در آمریکا نیز به عنوان یک استثنا حدود 40 درصد منابع نفتی در تملک دولتهای فدرال و ایالتی است. در کانادا مالکیت 90 درصد منابع نفتی در خشکی متعلق به دولتهای ایالتی و تمام منابع دریایی متعلق به دولت فدرال است. در نروژ نهتنها تمام منابع نفتی در تملک دولت است، بلکه 67% و 100% دو شرکت اصلی بهرهبردار یعنی به ترتیب Equinor (استاداویل سابق) و Petoro هم متعلق به دولت است. تلاش آقای غنینژاد در ربط دادن ناکارآمدی دولتها در حوزه نفت و گاز به ملی کردن صنعت نفت و اعمال مالکیت دولت بر این ثروت ملی در 80 سال پیش سخنی بیپایه است. بیاعتباری سایر ادعاهای آقای غنینژاد چون ترور رزمآرا و ربط آن به ملی شدن نفت، طرح آزادی قاتل او در مجلس که توسط کاشانی و شمس قناتآبادی کلید خورد نه مصدق، ملاقات طهماسبی با کسانی ازجمله وزیر دربار و مصدق و... را من قبلاً در دو مقاله در «دنیای اقتصاد» (فروکاستن تاریخپژوهی به عیبجویی در 27/1/ 1403 و سنت نامبارک انگزنی در 1403/02/22) نشان دادهام که تکرار نمیکنم. ایشان همچنین در اظهارات جدید، مطالب خود در مورد کودتای 28 مرداد را ارتقاء داده و تحلیلی ارائه کردهاست.
او با اشاره به فرمان عزل مصدق میگوید «مصدق در 24 مرداد علیه شاه کودتا کرد» و «در 28 مرداد یک عده مردم ایران جمع میشوند و به کمک نظامیها میآیند و آن نخستوزیری که کودتا کرده بود را برکنار میکنند.» روشن است که این تحلیل مفرح چیزی جز تصورات ذهنی ایشان نیست. اگر شاه قرار بود نخستوزیر عزل و نصب کند، پس مشروطه و قانون اساسی برای چه بود؟ مشروطه و قانون اساسی اصلاً جایگاهی در تحلیلهای مفرح جناب ایشان ندارد. آیا قابل تصور است که در نظامهای مشروطه مانند انگلیس شاه یا ملکه خودسرانه نخستوزیر عزل و نصب کند؟
البته تکلیف کودتای 28 مرداد روشنتر از آن است که نیاز به شرح و بسط داشته باشد. هزارها سند آمریکا و چهار گزارش داخلی سازمان سیا که از محرمانه خارج شدهاند و اظهارات علنی 11 مقام ارشد سیاسی و اطلاعاتی آمریکا و انگلیس در دهههای بعد کاملاً روشن میکنند که در سطوح تصمیمگیری سیاسی و عملیاتی چه اتفاقی افتاد. (ر.ک. کوروش احمدی: کودتای 28 مرداد؛ اسناد و اظهارات مقامات آمریکایی و انگلیسی، روزنامه شرق، 28 مرداد 1403). انگلیس نهتنها همچنان بعد از 72 سال برخلاف قوانین داخلی خود اسناد کودتا را منتشر نکرده، بلکه همواره بر آمریکا نیز برای عدم انتشار اسناد کودتا فشار آورده است.
البته آقای غنینژاد تلویحاً مامور انگلیس هم معرفی میکند؛ آنجا که میگوید اسناد امآی6 به این دلیل منتشر نمیشود، که «ملی شدن نفت به نفع انگلیس بود.» (یعنی گویا منتشر نمیکنند که آبروی مصدق نرود. حتماً از نظر ایشان فشار به آمریکا برای عدم انتشار اسناد هم برای حفظ آبروی مصدق بیچاره بوده است.) البته مانتی وودهاوس و نورمن داریشایر که از 1950 تا 1952 روسای ایستگاه امآی6 در تهران و نیکوزیا بودند، اولی در کتابش و دومی در مصاحبه مفصلی برای سری تلویزیونی «پایان امپراتوری»، جزئیاتی از کودتا را فاش کردهاند.
ضمن اینکه هنوز حجم زیادی از اسناد آمریکا یا منتشر نشده یا بخشهای مهمی از اسناد منتشر شده، سیاه شده است. (این هم حتماً برای حفظ آبروی مصدق است.) میدانیم که اصرار پهلویگرایان در نفی کودتا و ادعای «قیام ملی» به این دلیل است که کودتا مشروعیت پهلوی را از بین برد. اما اصرار بیپایه و تکراری آقای غنینژاد بدون ارائه هر گونه سندی برای چیست، نمیدانم.
اینکه ایشان میگوید، «اگر نفت ملی نمیشد، در هر چیزی که بریتیش پترولیوم سود داشت، 20 درصدش برای ایران میشد»، دروغ است که در دوره بعد از کودتا برای فریب عوام در ایران ساخته شد و قاعدتاً از یک استاد دانشگاه انتظار میرود که قبل از تکرار آن یک نگاهی به قرارداد 1312 میانداخت. بگذریم از اینکه به خاطر منع مطلق حسابرسی و دسترسی به دفاتر شرکت، حقالامتیاز ایران از قرار تنی 4 شلینگ هم قابل حسابرسی نبود، چه رسد به این سهم به اصطلاح 20%. من در دو مقاله در «دنیای اقتصاد» دروغ بودن این ادعا را روشن کردهام که تکرار نمیکنم. (تحلیلها و نظرهای شاذ، 1403/12/07 و شرحی بر مقاله ملی شدن نفت، 1404/02/18). سخن دیگری که آقای غنینژاد بیتوجه به دروغ بودن آن تکرار میکند، این است که «وقتی مصدق مجلس را منحل میکند، شاه فرمان عزل مصدق را صادر میکند.» این سخن به دو دلیل نادرست است:
مطابق اصول متعدد متمم قانون اساسی مشروطه شاه تحت هیچ شرایطی حق عزل نخستوزیر را نداشت. (قبلاً در مقالهای در این مورد توضیح دادهام. ر.ک: 28 مرداد؛ کودتا یا قیام ملی، روزنامه شرق، 28 مرداد 1402) این قانون و عرفی بود که با وجود یا عدم وجود مجلس همیشه رعایت میشد و هیچ شاهی، حتی رضاشاه، هیچگاه فرمان عزل نخستوزیر صادر نمیکرد. اگر شاه میتوانست نخستوزیر عزل کند، پس مشروطه برای چه بود؟ در نظامهای پارلمانی از انگلیس تا میکرونزی کجا یک شاه نخستوزیر عزل کردهاست؟ احمدشاه بعد از شکست پروژه جمهوری رضاخان در فروردین 1303 قصد عزل او را داشت، اما به خاطر مخالفت مجلس پنجم نتوانست.
حتی اگر به تصور غلط برخی، شاه در صورت انحلال مجلس قادر به عزل نخستوزیر بود، در 22 مرداد که شاه فرمان عزل مصدق و نصب زاهدی را صادر کرد، مجلس منحل نبود. مصدق متعاقب همهپرسی درخواست انحلال مجلس را از شاه کردهبود و شاه این درخواست را بلاجواب گذاشته بود. آقای غنینژاد اگر در این سالها یک نگاهی به روزنامههای 28 آذر 1332 (سه ماه بعد از کودتا) انداخته بود، میدید که فرمان انحلال مجلس هفدهم در آن تاریخ صادر شد و یک خلاف واقع را به دفعات تکرار نمیکرد.