دست از سر نویسندهها بردارید!
برای هر علاقمندی به وادی هنر و ادبیات، مهمترین خبری که صبح دوشنبه رسیده، خبر فوت ماریو وارگاس یوسا، نویسندهی مشهور و برندهی جایزهی نوبل پرو است که برخی کتابهایش ازجمله «گفتگو در کاتدرال»، «سور بز» و «دختر از پرو» در ایران اقبال زیادی پیدا کردند.

این ستون سهشنبهها قرار است وعدهگاه جدید من و شما باشد که از دریچهی هنر، فلسفه، سفر و هرآنچه مایهی رشد آدمیزاد میشود، به زندگی و اتفاقات روز جهان بپردازیم که شاید وسط این جهان بیدروپیکر که روزبهروز هم بیشتر به سوی قهقرا میرود، لااقل خودمان را توانستیم نجات بدهیم.
برای هر علاقمندی به وادی هنر و ادبیات، مهمترین خبری که صبح دوشنبه رسیده، خبر فوت ماریو وارگاس یوسا، نویسندهی مشهور و برندهی جایزهی نوبل پرو است که برخی کتابهایش ازجمله «گفتگو در کاتدرال»، «سور بز» و «دختر از پرو» در ایران اقبال زیادی پیدا کردند. دوستان دیگر از ارزشهای ادبی کارهای یوسا قطعاً مینویسند، اما چیزی که در شبکههای اجتماعی در واکنش به مرگ نویسندهی نوبلیست برایم جالب شد، مانور دادن روی دیدگاههای سیاسی این نویسندهی بزرگ بود. غیرطبیعی هم نیست.
بسیاری از نویسندههای بزرگ، به عقاید سیاسیشان شناخته میشوند اما مشکل، مصادره به مطلوب کردنشان است. یوسا بههرحال زمانی عضو حزب کمونیست و بهقولی، چپی بود. او از طرفداران انقلاب کوبا بود اما در دههی ۷۰ و بعد از اینکه بسیاری از کشورهای کمونیستی روی دیکتاتوریشان را نشان دادند، لیبرال شد. طرفدار آزادیهای فردی و بازار آزاد بودن ـ که طبعاً برای مخاطب ایرانی الان دغدغه است و اهمیت دارد ـ
یوسا را برایش جذابتر میکند و البته که یوسا جذاب بود؛ در کلمه، روایت و حتی در سیما. اما دلم میسوزد که میبینم مرگ نویسنده، بهانهای شده تا بگذارندش روبهروی نویسندههای چپگرا. ما متاسفانه به جایی رسیدهایم که قبر غلامحسین ساعدی میشود محل مجادلات سیاسی. که یادمان میرود بههرحال نویسندهی مهمی بود و هیچ نویسندهای هم جای دیگری را تنگ نمیکند.
جهان کلمه و ادبیات آنقدر وسیع است که به همهجا برسد. یوسای لیبرال، نویسندهای مهم و در تفکر نقادانهاش، طرفدار آزادی است. همانطور که آریل دورفمن شیلیایی، نوشتههایش مهم هستند و آزادی را ارج مینهد؛ اما همچنان طرفدار آرمانهای سوسیالیستی باقیمانده است. هر دویشان به حقوق بشر بها میدادند. هر دویشان روشنفکران مطرحی از آمریکای لاتین بودند. اینکه به لحاظ سیاسی در سالهای اخیر متعلق به دو جناح روبهروی هم بودند و اینکه بههرحال در روایتهای داستانی و غیرداستانیشان هم این نگاه انعکاس داشت، دلیل بر خوبی یکی و بدی دیگری نمیشود.
نویسندهها را نمیشود اینطوری مقابل هم قرار داد. جملهای از یوسا خواندم که: «دیکتاتورها فجایع طبیعی نیستند. این همان چیزی است که من تلاش کردهام در رمانهایم بیان کنم. اینکه چگونه دیکتاتورها به کمک مردمان بسیاری و گاه حتی به کمک قربانیان خود، به قدرت میرسند.» و خدا شاهد است که عین همین نگاه را دورفمن داشت، اگر برگردید و مصاحبهای را که در همین نشریه چندوقت پیش با او انجام داده بودم، بخوانید. وقتی پرسیدم آیا از مردم بهخاطر رأی مثبت دادن به برخی قوانین پینوشه متنفر است یا نه و بهرغم اینکه سفیر فرهنگی آلنده بهشمار میرفت، معتقد بود که روی کار آمدن پینوشه بهخاطر اشتباهاتی بود که در زمان آلنده صورت گرفت و مردم را ناامید کرد.
حالا که دربارهی روشنفکران آمریکای لاتین بهبهانهی مرگ یوسا گفتم و اینکه اگر ما به چپ و راست بودنشان دامن نزنیم، در توئیتر غیرفارسی و بقیه جاها ندیدم که بخواهند یوسا را چماق بر سر، چپ کنند. میخواهم از یک فیلم هم دربارهی دوران دیکتاتورها در آمریکای لاتین یاد کنم؛ «من هنوز اینجا هستم». فیلمی برزیلی که برندهی اسکار بهترین فیلم خارجیزبان شد.
والتر سالس برزیلی، فیلمی را ساخته که باتوجه به سابقهاش و ساختن فیلمی مثل «خاطرات موتورسیکلت» در سال ۲۰۰۴ دربارهی چهگوارا، میتوانیم او را متمایل به دیدگاههای چپ بدانیم. فیلم، چپی است یا راستی؟ هیچکدام. برای همین فیلم خوبی است. این فیلمی انسانی است که برههای از تاریخ برزیل را روایت میکند که دیکتاتورها سر کار هستند و آدمها ربوده میشوند و رنجهایی که خانوادههایشان تحمل میکنند. قصهی آزادیخواهی، استقامت و رنج، چپ و راست ندارد. ساعدی، دورفمن، سالس یا یوسا فرقی ندارند. ایدهی روشنفکر مهم است. گیرم که گاهی مسیرش را هم اشتباه برود. دست از سر نویسندهها و کنکاش هر حرفی که زدهاند، بردارید. آنها در کتابهایشان منعکس شدهاند.