از پیانیست تا بروتالیست/گفتوگو با آدرین برودی که دومین اسکار بازیگریاش را گرفت
۲۲سال از زمانی که آدرین برودی در فیلم «پیانیست» درخشید، میگذرد؛ بازیگری که برای حماسهی پس از هولوکاست دوباره نامزد جایزه اسکار شده است.

22سال از زمانی که آدرین برودی در فیلم «پیانیست» درخشید، میگذرد؛ بازیگری که برای حماسهی پس از هولوکاست دوباره نامزد جایزه اسکار شده است. در مصاحبهای که گاردین چندماه پیش با او داشت، دربارهی بازسازی یک قلعه و آرزوهای برآورده نشده حرف میزند.
آدرین برودی تلفناش را کنار میگذارد و میگوید: «مغموم هستم.» اخیراً بسیاری از دوستانش خانههایشان را بهخاطر آتشسوزی مهیب در لسآنجلس از دست دادهاند. این بازیگر 51 ساله میگوید، با اینکه سالهاست در لسآنجلس جایی نداشته است، اما بهنظرش همچنان این موضوع برایش «وحشتناک و غیرقابل درک است.» او میگوید، با اینکه حال و حوصلهاش سر جایش نیست، اما همچنان کار میکند. او در گوشه اتاقش در هتلی در لندن مینشیند، کت مشکی شیکی پوشیده و پاهایش را روی هم میاندازد.
برودی اینجاست تا بیشتر دربارهی «بروتالیست» که درامی حماسی است صحبت کند که در آن بازی بینظیری را به نمایش گذاشت که برایش اسکار بهترین بازیگری را به همراه داشت؛ دومین اسکار در کارنامهاش. او همچنان جوانترین بازیگری است که تاکنون این جایزه را گرفته؛ کسی که در سال 2003 برای فیلم «پیانیست» رومن پولانسکی، جایزه اسکار را از آن خود کرد. کمپین جوایز فرآیندی بود که تنش آن کمتر از نامزدی برای مناصب سیاسی نیست.
او از این مقایسه خوشش نمیآید. هنگامی که از دوران کودکیاش در «شهر هفتادودو ملت» کوئینز نیویورک صحبت میکند، اشاره میکنم که خانهی خانوادگی او در وودهاون در فاصله چند قدمی از جایی است که دونالد ترامپ بزرگ شده است.
او میگوید: «فقط میتوانم تجربیات خودم را به اشتراک بگذارم. من توسط والدینی بسیار همدل بزرگ شدم.» این سوال من یک اظهارنظر معمولی در مورد زندگیهای مختلف در مناطق مشابه بود، اما برودی اینطور حس نمیکند و از سؤالم برداشت اشتباهی دارد. او میافزاید: «من نمیخواهم در مورد سیاست بحث کنم» و این مقایسه را جالب نمیداند. «به من ربطی ندارد.»
سفر اجدادی برودی
«بروتالیست» فیلم قابلتوجهی است. برودی لازلو توث، معمار مجارستانی ـ یهودی را به تصویر میکشد که در سال 1945 اروپا را به مقصد آمریکا ترک میکند. مانند ولادیسلاو شپیلمن در فیلم «پیانیست» توث نیز یک بازماندهی هلوکاست است. طی سه ساعتونیم، ما داستان او را در دهههای آینده جاهطلبیها و جایگاه متزلزل او را در آمریکا دنبال میکنیم. با وجود همبازیهایش ازجمله فلیسیتی جونز و گای پیرس، فیلم همچنان به برودی تعلق دارد. کار او درخشان و چشمگیر است؛ مردی که او به آن جان میبخشد استعدادی بزرگ دارد، در عین حال دارای نقص و پیچیده است.
با به زبان آوردن «پیچیده»، سرش را تکان میدهد و میگوید: «زیرا انسانها پیچیده هستند. من از یافتن نقشهایی لذت میبرم که شما را به چالش میکشند تا درک درستی از شخصیت داشته باشید، نه اینکه صرفاً آنها را دوست داشته باشید.»
فیلم همچنین میگذارد که بین تاریخ و موضوعات فعلی، پیوند برقرار کنیم در روزهایی که نگرش آمریکا به مهاجرت به مسئلهای جدی تبدیل شده است. برودی هم با این حرف موافق است و میگوید: «داستان افرادی که از ظلم و ستم میگریزند و به دنبال زندگی بهتر هستند، هنوز هم مطرح است و این داستان منعکسکننده سفر اجدادی من است.»
مثل لازلو توث، برودی هم ریشه در اروپای یهودی دارد. اجداد پدرش، یهودیان لهستانی بودند. مادر، پدربزرگ و مادربزرگش، یکی یهودی و دیگری کاتولیک، بعد از شورش ناکام ضدشوروی، در 1956 مجارستان را به مقصد آمریکا ترک کردند. او میگوید: «این فیلم قطعاً دربارهی یهودستیزی صحبت میکند.»
شانس انتخاب برودی
اینکه بگوییم یک بازی آنقدر خوب است که نمیتوانید بازیگر دیگری را در آن نقش تصور کنید، کاملاً کلیشهای است. تصویری که برودی از لازلو توث به تصویر میکشد، نهتنها بهدلیل استعداد او بلکه بهدلیل انرژی زیاد و غم و اندوه عمیق درونیاش بود. وقتی کارگردان بردی کوربت در ابتدا ساخت این فیلم را در سال 2019 برنامهریزی کرد، با برودی ملاقات کرده بود و همان ابتدا برودی عاشق سوژهی فیلم شد. اما کوربت در عوض سراغ جوئل ادجرتون رفت.
برودی دربارهی انتخابش در این فیلم بدون پرده میگوید: «بعضی از بازیگران در مراحل مختلف حرفهی خود شناختهشدهتر هستند که بر شانس آنها برای بازی در نقشهای مهمی که مناسب آنهاست، تأثیر میگذارد. ناامیدکننده بود اگر در این فیلم بازی نمیکردم، چون میدانستم که این فیلم عمیقاً تأثیرگذار و پرمفهوم بود. به همین دلیل احساس میکردم که برای این نقش مناسبم. بنابراین به باور من، هرکس نمیتوانست این نقش را بهدست آورد، ضرر میکرد!» او حالا با چشمانی که برق میزند نگاه میکند و میزند زیر خنده.
همهگیری کووید، فیلمبرداری برنامهریزیشده در 2021 با ادجردن را تغییر داد. درنهایت برودی نقش را گرفت. برنامهریزی فیلم با چالشهایی روبهرو شد، اما کوربت بعدها دربارهی این تغییرات توضیح داد: «جوئل دوستم است. در مقطع خاصی باهم بیپرده صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که این نقش را باید فردی که دارای این میراث فرهنگی است، بازی کند و آدرین برودی همیشه گوشهی ذهنم بود.»
شروع بازیگری
برودی بعد از اینکه مادرش او را در کلاس بازیگری ثبتنام کرد، اولینبار بهصورت حرفهای در 13 سالگی در نمایشی در آف برادوی به روی صحنه رفت. اولین حضور او در فیلم، دو سال بعد در مجموعه «داستانهای نیویورکی» اتفاق افتاد (بخش او توسط فرانسیس فورد کاپولا کارگردانی شده بود). در دههی 1990، زمانی که برودی در دههی 20 زندگیاش بود، کارگردانهای مهمی به ترکیب عجیب از خود راضی، گستاخ و درعینحال آسیبپذیر او جذب شدند. اسپایک لی و ترنس مالیک به او نقشهای اصلی دادند. کن لوچ نقش یک رهبر کاریزماتیک اتحادیه را در فیلم «نان و گلهای سرخ» خود داد.
بکا اوبرین، تهیهکنندهی کن لوچ تست بازیگری برودی را به یاد میآورد که کیانو ریوز، دیوید شویمر، ستارهی فیلم «فرندز» رقیبش بودند. «همیشه چیزی درونی در مورد آدرین وجود داشت که به من این احساس را میداد که هرگز او را کاملاً نخواهم شناخت، اما او انرژی فوقالعادهای به فیلم آورد.»
در میان فیلمسازان، برودی بهعنوان یک همکار نمونه شناخته میشود: بااستعداد، سختکوش و تأثیرگذار. وقتی پولانسکی او را در «پیانیست» انتخاب کرد، آمادگی طولانی سخت و کاهش وزن قابلتوجهی را پشت سر گذاشت. عملکرد او شایسته تحسین بود.
اولین اسکار برای پیانیست
دو دههی بعد صنعت فیلمسازی تکامل یافت. بهنظر میرسد برودی در مورد مسئله پولانسکی که در سال 1978 پس از اعتراف به تعرض به یک دختر 13 ساله از ایالاتمتحده گریخت، حرفهایی دارد اما تمایلی به پرداختن به آنها ندارد. وقتی از او پرسیده شد که آیا دوباره با پولانسکی کار خواهد کرد، او پاسخ میدهد: «در حال حاضر پاسخ دادن به این سؤال خیلی پیچیده است. واقعاً سخت است.»
بعد نوبت به شب اسکار در مارس 2003 رسید. یک ائتلاف به سرکردگی آمریکا سه روز قبل به عراق حمله کرده بود. برودی با گرفتن جایزه اسکارش، صحبتهایش را با این جملات به پایان برد: «به هر کسی باور دارید؛ خدا باشد یا الله، او مراقب شماست.» حرفهایش سنجیده و حسابشده بود. صحبتهایش در آن زمان سروصدای زیادی ایجاد کرد، اما او حالا میگوید: «آن زمان اوضاع بسیار پیچیده و سردرگمکننده بود.»
افول و صعود دوباره
زندگی پیچیده است. صحبت دربارهی یک جایزه اسکار دوم بدون یادآوری جایزه اول او مشکل است، همانطور که شما نمیتوانید دربارهی «بروتالیست» بدون صحبت حداقل دربارهی یهودیت چیز زیادی بگویید. از او میپرسم، میخواهد چه چیزی بعد از او بماند؟ میگوید: «کارم.» بااینحال حرفهی او پس از اسکار آن چیزی نبود که انتظار داشت. درحالیکه او در کانون توجه بود، برای یافتن پروژههای باکیفیت تلاش میکرد و فیلمهای پرفروش هم به گروه خونی او نمیخورد («کینگکنگ» پیتر جکسون، موفقترین فیلم او در گیشه است).
او از آن زمان دربارهی مبارزه با افسردگی صحبت کرده است. در سال 2007، او قلعهی استون بارن، یک ساختمان تاریخی فرسوده در شمال نیویورک را خریداری کرد که هفت سال را با وسواس زیاد صرف بازسازی آن کرد. «بخش زیادی از انرژی و پول را صرف آن کردم. خیلی دردناک بود اما درعینحال واقعاً ارزشاش را داشت.»
برودی هنوز در دههی 2010 یک ستاره فعال سینما بود. او همچنین به این نقطه رسیده بود که هر فیلم جدی هم که بازی میکرد، همچنان بهخاطر شهرتی که از قبل داشت، شناخته میشد و تعداد کمی از فیلمهایی که او در آنها بازی کرد، او را به وجد میآورد. «واقعیت یک بازیگر این است که او فقط میتواند کاری را تفسیر کند که به او پیشنهاد شده. در بازیگری، شما به دیگران متکی هستید.»
در اوایل کارش او را با رابرت دنیرو مقایسه کرده بودند. اما دنیرو، مارتین اسکورسیزی را برای خلق نقشهای تعیینکننده حرفهای خود داشت. اما برای برودی نزدیکترین مربی، وس اندرسون بود که اغلب او را برای فیلمهایش انتخاب کرد. بااینحال بازیگری که تشنهی آثار تاریخی جدی است، به چیزی بیش از حمایت فقط وس اندرسون نیاز داشت.
کمی بعد از تمامکردن کارش روی قلعه استون بارن، او دست از بازیگری کشید. «من اعلام نکردم که بازنشسته شدهام. اما کناره گرفتم.» در این دوران دوری، در عوض نقاشی میکرد، کارهایی به سبک اندی وارهول میکشید. او میگوید که عاشق استقلال بود، (اشاره میکند که او همچنین فروش هم داشت). او فقط بعد از اینکه پارتنرش جورجینا چپمن ـ طراح مد ـ او را متقاعد کرد که کاری را انجام دهد که واقعاً عاشقش است، نظرش را عوض کرد. دوباره به پیشنهادهای بازی در فیلمها جواب مثبت داد. در سریالهای «پیکی بلاندرز» و «جانشینی» بهعنوان بازیگر مهمان حضور یافت.
در 2021 وقتی ادجرتون قرار بود در «بروتالیست» به ایفای نقش بپردازد، برودی در لندن سر فیلمبرداری «ببین چگونه میدوند» بود؛ فیلمی کمدی ـ معمایی به سبک آگاتا کریستی که همچنین سرشه رونان هم در آن بازی میکرد. وقتی با کارگردان تام جورج صحبت کردم، او به من گفت که سلام گرمش را به برودی برسانم. او داستان پرعطوفتی دربارهی کمالگرایی بازیگر تعریف کرد و به تعهد او در بازیگری اشاره کرد که درنهایت کاری که انجام میدادند عالی از آب در آمد.
سرانجام، تاریخچه خانوادگی و سالها ناامیدی حرفهایاش درنهایت به کار در «بروتالیست» رسید. نمیتوانم به این فکر نکنم که او برای ایفای این نقش در این فیلم مرارت زیادی کشید. مثل سنگریزهای در کفش، این نقش هم برایش آزار دهنده بود، فیلم «پیانیست» هم همینطور بود. لبخند میزند. «خب، همیشه سنگریزهای در کفش برای ساختن فیلمهای مستقل وجود دارد، زیرا زمان بسیار محدودی دارید. بنابراین فشار میآورد، اما این فشار میتواند چیز خاصی را به همراه داشته باشد.»
در فیلم زندگینامهای آینده برودی، بردن دومین اسکار، یک پایان عالی است. او میگوید: «اما فیلم زندگی نیست. مدتی طولانی، این جایزه برای من قابل دستیابی نبود.» او تاکید میکند که او در مورد جوایز صحبت نمیکند. این بهمعنای فرصتی برای انجام کارهایی است که او آنها را ارزشمند میداند، اما فرصتش را نداشته «چون من هنوز آرزویی دارم که برآورده نشده است. اشتیاق برای کاری که شایسته احترام است.»