| کد مطلب: ۳۰۶۰۰

زندگی، عشق و جنگ / فیلم ورمیلیو ساخته مائورا دلپرو به بررسی عمیق‏‌ترین لایه‏‌های انسانی می‌‏پردازد

«ورمیلیو» یک درام ایتالیایی به نویسندگی و کارگردانی مائورا دلپرو است که به‌عنوان نامزد ایتالیا برای شاخه‌‏ی بهترین فیلم بخش فیلم بلند بین‌المللی اسکار ۲۰۲۵ انتخاب شد. دلپرو می‌گوید که هرگز نمی‏‌خواستم فیلمی بسازم که چشم‌‏انداز یک زن معاصر به واقعیت جامعه‌‏ی زمان جنگ اعمال شود. تصمیم گرفتم زندگی یک زن آن دوره را با دقت هرچه بیشتر بازسازی کنم.

زندگی، عشق و جنگ / فیلم ورمیلیو ساخته مائورا دلپرو به بررسی عمیق‏‌ترین لایه‏‌های انسانی می‌‏پردازد

اسکار مهم‌ترین رویداد سینمایی جهان است و معیاری برای برترین‌ها در صنعت فیلم شناخته می‌شود. این جایزه که قدمتی نزدیک به یک قرن دارد، اولین دوره‌ی آن در سال 1929 برگزار شد؛ از این نظر می‌توان گفت که کهن‌ترین مراسم اهدای جایزه در میان جوایز دیگر آمریکاست. حالا این جایزه به نود‌وهفتمین دوره‌اش رسیده است و فهرست کوتاه‌ نامزدهایش را اعلام کرده است که در این فهرست سه فیلم «بروتالیست»، «ورمیلیو» و «امیلیا پرز» قرار دارند که در مطلب پیش رو به بررسی این سه فیلم می‌پردازیم.

«ورمیلیو» یک درام ایتالیایی به نویسندگی و کارگردانی مائورا دلپرو است که برنده‌ی شیر نقره‌ای جایزه‌ی بزرگ هیئت داوران جشنواره فیلم ونیز شد. این فیلم که نخستین نمایش خود را در آمریکای شمالی پس از ونیز در بخش نمایش‌های ویژه‌ در جشنواره‌ی تورنتو داشت، به‌عنوان نامزد ایتالیا برای شاخه‌ی بهترین فیلم بخش فیلم بلند بین‌المللی اسکار 2025 انتخاب شد.

Maura_Delpero_at_the_2024_Toronto_International_Film_Festival_2_(cropped) copy

داستان این درام در پایان جنگ جهانی دوم در یک دهکده‌ی آلپ اتفاق می‌افتد، جایی که ورود یک سرباز باعث بروز مشکل میان سه خواهر می‌شود. روستای ورمیلیو بالای کوه در آلپ ایتالیا، مملو از مناظر کارت‌پستالی از قله‌های برفی و دره‌های سرسبز است. آنجا همچنین صحنه‌ی داستان دراماتیک جنگ جهانی دوم است.

«ورمیلیو» با نویسندگی و کارگردانی مائورا دلپرو، الهام گرفته از پدربزرگ و مادربزرگ دلپرو است که زندگی روستایی‌شان به‌عنوان یک خانواده‌ی 10نفره در دهه‌ی 1940 توسط یک جوان فراری سیسیلی که عاشق یکی از دخترانشان بود، دچار آشفتگی شد.  تماشای این فیلم مثل تماشای خود زندگی است؛ مجموعه‌ای از تابلوهای روستایی - شیردوشیدن از گاو، غذای خانوادگی، درس‌های کلاسی - با لحظاتی پر از درام آمیخته شده‌اند که با همان سرعت آهسته، طبیعت‌گرایانه و بدون هیاهو به تصویر کشیده می‌شوند و لایه‌های عمیق انسانی را بررسی می‌کنند. در ادامه مصاحبه‌ی دلپروی 49 ساله را می‌خوانید که درباره‌ی زندگی پشت دوربین و آینده‌ی سینما صحبت می‌کند. 

‌فیلم با مرگ پدرتان در اوت 2019 شروع می‌شود. او یکی از هشت فرزند بقایافته‌ی پدربزرگ‌تان، معلم دهکده‌ی ورمیلیو، بود. می‌توانید درباره‌ی این صحبت کنید؟

این دوره‌ای وحشتناک در زندگی‌ام بود. من اولین فیلم بلندم «مادرانه» را در جشنواره‌ی فیلم لوکارنو در سوئیس ارائه داده بودم که این خبر را شنیدم. چون فیلم خوب پیش می‌رفت و در جشنواره‌ها حضور داشت، این فرصت را داشتم که زیاد سفر کنم و زیاد به فقدانم فکر نکنم. اگر همه‌گیری نبود، به این کار ادامه می‌دادم. در اولین موج همه‌گیری، من به آرژانتین پرواز کردم. دولت در حالت آماده‌باش بود و مرزها را به‌طور کامل بسته بود.

مجبور شدم دو هفته را در انزوای کامل بگذرانم، همه‌اش در یک آپارتمان، مثل یک گوشه‌نشین. روز اول وحشتناک بود: فهمیدم زندان چه حسی دارد. سپس تنگاهراسی و اضطراب مجموعه‌ای از احساسات را برانگیخت که من آن‌ها را مهار می‌کردم. خوابی دیدم که حالا فهمیدم یک شهود بود. پدرم به‌عنوان پسری شش ساله از عکسی خانوادگی که خیلی خوب می‌شناختم، جلویم ظاهر شد. خوابی زیبا و دلگرم‌کننده بود زیرا او در آن شاد بود. شروع به نوشتن درباره‌ی آن خواب کردم. اشک‌هایم را که فرو خورده بودم، سرازیر شدند. من درباره‌ی این پسربچه نوشتم که دور خانه‌ی سنگی در ورمیلیو ـ جایی که در آن متولد شده بود و خانه‌ی پدربزرگ و مادربزرگم بود ـ می‌چرخید. 

‌اگرچه شما همه‌چیز را طبیعت‌گرایانه و بدون سوگیری و زاویه‌ فیلمبرداری می‌کنید، اما «ورمیلیو» یک فیلم فمینیستی است: ما جهان را از چشمان سه خواهر و مادرشان می‌بینیم که سرنوشت آن‌ها توسط پدرسالاری مردانه کنترل می‌شود.

بله درست است. هرگز نمی‌خواستم فیلمی بسازم که چشم‌انداز یک زن معاصر به واقعیت جامعه‌ی زمان جنگ اعمال شود. تصمیم گرفتم زندگی یک زن آن دوره را با دقت هرچه بیشتر بازسازی کنم. 

مادربزرگم طی 20 سال، 10فرزند به دنیا آورد و دو تا از آن‌ها را از دست داد. زنان نسل او کار نمی‌کردند و پولی نداشتند. در روستاها، ازدواج و مادری تنها سرنوشت و تقدیر یک زن بود. فکر کردم جالب است که به این گذشته‌ی نزدیک نگاه کنم، زیرا این زنان تنها دونسل پیش زندگی می‌کردند؛ ببینید زنان چقدر در تنگنا بودند و ما هنوز چقدر در اعماق درون خود محدود هستیم، حتی اگر به نظر می‌رسد همه‌چیز تغییر کرده است. بین من و مادربزرگم پرتگاهی وجود دارد، با این حال احساس می‌کنم او در درونم هنوز ضربان دارد.

‌آیا صنعت فیلم بعد از جنبش «می تو» پیشرفت نکرده است؟

 لیوان تا نیمه پر است، اما نیم دیگرش خالی است. اگر به قرن‌های محرومیت و حذف سیستماتیک زنان نگاه کنید، می‌بینید که گام‌های بزرگی برداشته شده است. اما از آنجا که قرن‌های محرومیت سیستماتیک وجود داشته، هنوز خیلی در ما ریشه دارد. برابری جنسیتی ظاهری و به‌ظاهر دسترسی منصفانه وجود دارد، اما به‌طور ناخودآگاه، همه‌ی ما - چه مرد باشیم و چه زن - این میراث مردسالاری و نرینه رفتاری را متحمل می‌شویم.

‌ایتالیا در قرن بیستم در سینمای جهان تسلط داشت و بعضی از بزرگ‌ترین شاهکارهای تمام دوران سینما را خلق کرد. امروز فیلمسازان بزرگی وجود دارند اما سینمای ایتالیا چیزی که بود، نیست. ارزیابی شما چیست؟

دوباره می‌گویم که نیمه‌ی لیوان پر است، اما همچنین نیمه‌ی دیگرش خالی است. من بخش زیادی از زندگی‌ام را خارج از ایتالیا سپری کردم و مدتی طولانی وقتی از من می‌خواستند که یک فیلم ایتالیایی پیشنهاد دهم، خجالت‌زده می‌شدم. من از کشوری می‌آمدم که تاریخ سینما را ساخته بود، اما همچنان من نامی نداشتم که پیشنهاد دهم.  اوضاع در یک دهه‌ی اخیر کمی عوض شد. به‌لطف فیلمسازی مستند، تعدادی از صداهای زنانه که در رویکرد خود تجربی‌تر و شخصی‌تر بودند و قبلاً در حاشیه قرار داشتند، وارد جریان اصلی شدند. 

‌این مسیر خود شما بوده است، درست است؟

بله. چون من از شهر یا خانواده‌ای می‌آمدم که ریشه در سینما نداشتند، شاید اگر کارم در فیلم‌های مستند نبود، نمی‌توانستم به صنعت فیلم دسترسی داشته باشم. خوشبختانه توانستم با خریدن یک دوربین، خودم فیلم بسازم. این کار به من اجازه داد تا صدا و زبان خودم را پیدا کنم. 

‌یک منتقد فیلم گفت «ورمیلیو» به‌عنوان یک سریال بهتر بود. نظر شما درباره‌ی ژانر سریال‌های استریم چیست؟ آیا سینما را از بین خواهد برد؟

من فکر نمی‌کنم این ژانر خودش سینما را از بین ببرد. چیزی که این کار را خواهد کرد، صنعتی شدن بیش از حد تولید فیلم است. شیوه‌ی خلق من بسیار شبیه نقاش یا نویسنده است. اما ما شاهد ظهور یک سیستم توزیع بسیار ناکارآمد هستیم که نیاز به تولید محتوای زیادی دارد و آن را به یک فرآیند خط مونتاژ تبدیل می‌کند. من همچنان نان خانگی را به نان باگت سوپرمارکتی که در خانه گرم می‌کنید، ترجیح می‌دهم؛ زیرا در روز سوم متوجه می‌شوید که طعم همه‌ی آن‌ها یکسان است و نان پخته شده در تنور هیزمی چیز دیگری است. من نمی‌خواهم سریال‌های استریم را تهدیدآمیز جلوه دهم اما فکر می‌کنم که امکان دارد سینما و سریال‌ها کنار هم زندگی کنند. 

‌چطور می‌توان مطمئن شد که سینما بقا می‌یابد؟

سینما باید مانند سایر اشکال هنری به کار خود ادامه دهد. اگر به دریافت کمک‌های دولتی ادامه دهد، همه‌چیز خوب است. مشکل این است که این کمک‌ها اغلب مورد حمله قرار می‌گیرند. اگر آن‌ها را از دست بدهیم ـ و اگر فقط آن فیلم‌هایی ساخته شوند که موفقیت در گیشه را از روز اول تضمین می‌کنند ـ درنهایت به مرحله‌ی خطرناکی می‌رسیم. «ورمیلیو»، هفته‌ها فیلم پرفروش گیشه بود. مخاطبان باهوشند. آن‌ها فقط نمی‌خواهند پاپ‌کورن بخورند، خمیازه بکشند و سرگرم شوند که البته همه‌ی این‌ها هم خوب است. تماشاگران زیادی هستند که می‌خواهند به سینما بروند تا تأمل کنند و تحت‌تأثیر قرار گیرند. 

منبع: نیویورک‌تایمز

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار