| کد مطلب: ۳۲۹۵۴

سلول به سلول آرتیست بود / درباره پرویز فنی‌زاده در سالگرد درگذشت او هنرپیشه‌ای که «مش‌قاسمِ» مردم بود

پرویز فنی‌‏زاده، بازیگری با سابقه حضور در ۳۰ نمایش زنده تلویزیونی، ۲۳ نمایش صحنه‏‌ای، ۱۶ فیلم سینمایی و ۴ سریال تلویزیونی را همه به یک اسم نمی‏‌شناختند. او «ملیجک» و «مش قاسمِ» مردم بود، همسرش «پرویز» خطابش می‏‌کرد و دوستان و همکارانش در «فنی» خلاصه‌‏اش می‏‌کردند

سلول به سلول آرتیست بود / درباره پرویز فنی‌زاده در سالگرد درگذشت او هنرپیشه‌ای که «مش‌قاسمِ» مردم بود

پرویز فنی‌زاده، بازیگری با سابقه حضور در ۳۰ نمایش زنده تلویزیونی، ۲۳ نمایش صحنه‌ای، ۱۶ فیلم سینمایی و ۴ سریال تلویزیونی را همه به یک اسم نمی‌شناختند. او «ملیجک» و «مش قاسمِ» مردم بود، همسرش «پرویز» خطابش می‌کرد و دوستان و همکارانش در «فنی» خلاصه‌اش می‌کردند. تئاتر، سینما و تلویزیون ایران پرویز فنی‌زاده را که در زمان مرگ تنها ۴۲ سال داشت، خیلی زود از دست داد.

او در زمانی که زمان مرگش نبود و در سنی که سن درگذشتش نبود به‌قول همسرش، هایده غیوری، «از تنهایی مرد و از فقر دق کرد.» نام‌های درخشانی که پرویز فنی‌زاده در تئاتر، سینما و تلویزیون با آن‌ها همکاری کرد جملگی معتقدند که فنی «بازیگری ژنی» بود، «بازیگری که بازی نمی‌کرد» و «نمی‌شد دریافت کِی ‌در حال زندگی است و کِی در حال بازی و منبع الهامش کجاست؟» نام‌هایی که ازجمله آن‌ها در عرصه تئاتر می‌توان به حمید سمندریان، عباس جوانمرد، جعفر والی، پری صابری، عزت‌الله انتظامی، رکن‌الدین خسروی، داوود رشیدی و علی نصیریان اشاره کرد.

Parviz Fannizadeh

فنی‌زاده در برابر دوربینِ ابراهیم گلستان، داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی، امیر نادری، مسعود کیمیایی، علیرضا داوودنژاد، غلامحسین لطفی و... هم کمتر از آن چیزی که بر صحنه تئاتر بود، نبود. هرچند آن‌چه موجب شناخته‌شدنش در میان عامه مردم شد، سریال‌های تلویزیونی علی حاتمی و ناصر تقوایی بودند. 

پرویز فنی‌زاده که همسرش در توصیف شدت علاقه‌اش به تئاتر می‌گوید: «بعضی به جان بچه‌شان قسم می‌خورند، به قرآن قسم می‌خورند، به جان زن‌شان، پدرشان و مادرشان ولی پرویز همیشه می‌گفت به تئاترم قسم»، ابتدا کارگر ساده حروفچینی روزنامه اطلاعات بود، سپس شاگرد ممتاز کلاس‌ هنرپیشگی حمید سمندریان شد و بعدتر هنرپیشه‌ای که معتقد بود پاسخگوی احساسش اگر تماشاگر باشد، برایش کافی ا‌ست.

تئاتر برای پرویز فنی‌زاده از چنان اهمیتی برخوردار بود که در موردش می‌گفت: «شاید باور نکنید ولی من زندگی تئاتری‌ام را بیشتر از زندگی شخصی‌ام دوست دارم و چه‌بسا به‌خاطر آن به زندگی ادامه می‌دهم.» آخرین نقش فنی‌زاده اما نه روی صحنه تئاتر که جلوی دوربین فیلم سینمایی «اعدامی» به کارگردانی محمدباقر خسروی بود.

نقشی که تنها در یک‌سوم فیلم توسط فنی‌زاده ایفا شد و با مرگ او توسط رضا کرم‌رضایی به پایان رسید. پرویز فنی‌زاده که طرحی داشت برای یک فیلم با داستان گرفتاری‌هایی که اعتیاد به دنبال می‌آورد و به گفته خودش چون با این مسئله آشنا بود امید داشت آن را خوب از آب دربیاورد، پنجم اسفندماه ۱۳۵۸ بر اثر ابتلا به بیماری کزاز در بیمارستان ایرانمهر تهران درگذشت و آن‌طور که سال ۱۳۵۶ در گفت‌وگو با هفته‌نامه ستاره سینما گفته بود، در غبار گَردِ سفیدِ هروئین گم شد. 

ستاره کلاس‌ هنرپیشگی حمید سمندریان 

پرویز فنی‌زاده برای تئاتر، سینما و تلویزیون ایران آسان به دست نیامد ولی آسان از دست رفت. این جمله‌ای است که استاد او، حمید سمندریان در موردش گفته است. سال‌های ۱۳۳۹و ۱۳۴۰، فنی‌زاده که ۱۸-۱۹ سال بیشتر نداشت و کارگر ساده حروفچینی چاپخانه روزنامه اطلاعات بود، به‌خاطر علاقه‌اش به تئاتر هفته‌ای سه‌روز از چاپخانه در‌می‌رفت و در تمرین نمایش «پستخانه» براساس متنی از رابیندرانات تاگور، به کارگردانی جعفر والی حاضر می‌شد.

او که اولین شغلش مصححی در روزنامه «اطلاعات» بود، در این نمایش نقش ماست‌فروش را برعهده داشت و تشنگی‌اش برای تئاتر موجب شد بعد از آن دیگر از چاپخانه بِبُرَد و در تئاتر ماندگار شود. فنی‌زاده از اولین شاگردان حمید سمندریان بود؛ زمانی که هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک وابسته به وزارت فرهنگ‌وهنر تاسیس شد و سمندریان تدریس کارگردانی و بازیگری را به جمعی از هنرجویان علاقه‌مند آغاز کرد.

این کلاس‌ها برای سمندریان که از آلمان آمده بود، در زمینه آموزش دادن و برای فنی‌زاده که استعدادش به‌سرعت او را از دیگران متمایز کرد، در زمینه آموزش دیدن سرآغاز کار بود. همین استعداد بود که موجب شد سمندریان ابتدا نقشِ کوچکِ شبح را در نمایش زنده تلویزیونی «پولوفت شبح کوچک»، براساس متنی از ماریا راماشادو به او بدهد و بعدتر نقش‌های دیگر را در نمایش‌های دیگر؛ سرپیه در «مرده‌های بی‌کفن‌ودفنِ» ژان پل سارتر، تام در«باغ‌وحش شیشه‌ایِ» تنسی ویلیامز، تازه‌وارد در «غروب روزهای آخر پاییزِ» فردریش دورنمات و بالاخره طبیب در «طبیب اجباریِ» مولیر. نمایش‌هایی که فنی‌زاده در گفت‌وگویی با هفته‌نامه ستاره سینما در موردشان گفت: «مرده‌های بی‌کفن‌ودفن، باغ‌وحش شیشه‌ای و طبیب اجباری از من چهره‌ای مستعد ارائه داد و من دیگر به راه واقعی زندگی خود افتادم.» نام پرویز فنی‌زاده با روی صحنه رفتن در آثاری دیگر در کنار این آثار چون؛ «شش شخصیت در جست‌وجوی نویسنده» براساس متنی از لوئیجی پیراندلو به کارگردانی پری صابری، «چوب به دست‌های ورزیل» براساس نمایشنامه‌ای از غلامحسین ساعدی به کارگردانی جعفر والی و «پهلوان اکبر می‌میرد» به نویسندگی بهرام بیضایی و کارگردانی عباس جوانمرد، می‌رفت که در تئاتر معتبر شود که در سال ۱۳۴۴ از دنیای تصویر به سراغش آمدند. 

بازیگر تئاتری که با تصویر شناخته شد 

پرویز فنی‌زاده سینما را با نقشی بسیار کوتاه در فیلم «خشت‌وآینه»ی ابراهیم گلستان آغاز کرد. دیگر نقش‌های کوتاه او در «گاوِ» داریوش مهرجویی و فیلم اکران‌نشده حمید مصداقی به‌نام «تجاوز»، مقدمه‌ای بر اولین نقش پرویز فنی‌زاده در یک فیلم سینمایی بلند بودند؛ نقش آقای حکمتی در «رگبار» به نویسندگی و کارگردانی بهرام بیضایی. نقش معلمی آرام، دست‌وپا چلفتی و عاشق‌پیشه، گرفتار در مثلثی عشقی با حضور دو ضلع دیگر؛ پروانه معصومی در نقش عاطفه و منوچهر فرید در نقش آقارحیم، قصاب محله.

4648081

پرویز فنی‌زاده برای بازی در این نقش دو جایزه گرفت؛ جایزه بزرگ هیئت‌داوران اولین جشنواره بین‌المللی فیلم تهران و جایزه سپاس. او که جایزه سپاس را از دست جوزف لوزی گرفت، هنگام دریافت آن گفت: «جوابگوی احساس من اگر تماشاگر من باشد، برایم کافی است. من مشتاق تماشاچی هستم. او را دوست دارم و برای او کار می‌کنم. به عقیده من، فیلم خوب نباید احتیاجی به جایزه داشته باشد.» این اولین و ماندگارترین تصویری بود که از این ستاره صحنه تئاتر در ذهن تماشاگران سینما نقش بست. تماشاگرانی که تا مدت‌ها او را به‌نام «آقای حکمتیِ» فیلمِ «رگبار» می‌شناختند. 

پرویز فنی‌زاده پس از «رگبار»، مدتی به بازی گرفته نشد. اتفاقی که خود در توضیح علت آن به انتقادش از اداره تئاتر هنگام دریافت جایزه سپاس اشاره کرده و در گفت‌وگویی در سال ۱۳۵۵ با ستاره سینما گفته است: «من بعد از «رگبار» مدتی بیکار شدم و دلیلش این‌که حرفی زده بودم و مرکز تئاتر را خوش نیامده بود.

من گفته بودم، در مرکز تئاتر در حال پوسیدنم که عار نیست و راست گفته بودم، ولی خوشایند نبود و به بیکاری انجامید.» تبعات همین بیکاری بود شاید که به حضور فنی‌زاده در آثاری منجر شد که بعدها از بازی در آن‌ها ابراز پشیمانی کرد و موجب شرمندگی خواندشان، ازجمله بازی در فیلمفارسی «قربون هرچی خوشگله» به کارگردانی نظام فاطمی که در مورد آن به ستاره سینما گفت: «شاید شما فکر کنید من آدم دیوانه‌ای بوده‌ام که در این فیلم بازی کرده‌ام، ولی فقط احتیاج مادی باعث شد که بعد از «رگبار» و با وجودی که جایزه سپاس دریافت کرده بودم، با دستمزدی کمتر از دستمزدی که برای نقش آقای حکمتی گرفتم در این فیلم بازی کنم.» 

این اما تنها تبعات بیکاری برای فنی‌زاده نبود. او دو سال پیش از مرگش در مورد آن سال‌ها به ستاره سینما چنین گفت: «من، پرویز فنی‌زاده، همان آرزومند و عاشق تئاتر، همان کارمند ساده روزنامه اطلاعات، همان فنی‌زاده ساده و سربه‌زیر، حالا برای مردم یک چهره معروف با دو جایزه بودم... در چنین روزهایی روی یک درگیری ساده با اداره تئاتر چنان دلسرد و رنج‌دیده شدم که از همه‌کس و همه‌چیز بریدم یا بهتر بگویم همه دوستان و آشنایان از من بریدند... در کوچه و خیابان مردم برایم کف می‌زدند و هورا می‌کشیدند ولی هیچ تهیه‌کننده و کارگردانی سراغم را نمی‌گرفت.

عجیب این‌که همکارانم در تئاتر و سینما نیز دیگر سراغم نیامدند. در این روزهای تنهایی، دوستی به دیدنم آمد و گفت دوای درد تو را من سراغ دارم. کنجکاوی و تنهایی، مرا به محفل خصوصی این دوست کشاند و درحالی‌که می‌خواستم به قول او، تجربه‌ای بکنم ناگهان در غبار گَردِ سفید گم شدم. دیگر تنهایی را احساس نکردم، دیگر نه دوستی‌ها را می‌خواستم، نه تشویق مردم را، نه تئاتر را و نه بازیگری را. مرده‌ای بودم که راه می‌رفت، حرف می‌زد و گاه صدای فرزندانش (دنیا و هستی) را می‌شنید که می‌گفتند بابا، چرا این‌طور شدی؟ چرا دیگر در فیلمی نیستی؟ چرا روی صحنه نمی‌روی؟... برای به‌دست آوردن گَردَ سفید همه‌جا می‌رفتم و اگر کسی مرا می‌شناخت و می‌پرسید شما فنی‌زاده هستید؟ می‌گفتم نه، فقط شباهت دارم.» فنی‌زاده به گفته خودش، در اوج اعتیاد بود که به دعوت امیر نادری، در فیلم «تنگسیر» نقش کوچکی عهده‌دار شد و همین نقش، چنان تشویق و تایید مردم را برانگیخت که دوباره او را به خود آورد. 

ویژگی مهم او -که در همان گفت‌وگو اشاره می‌کند، در زندگی‌اش دو روز را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کند؛ روزی که در غبار گم شد و روزی که از غبار بیرون آمد- این بود که هیچ‌وقت نه طول نقش که عمق آن برایش اهمیت داشت. هفته‌نامه ستاره سینما در سال ۱۳۵۵ در مورد این ویژگی چنین نوشت: «پرویز فنی‌زاده وقتی با «رگبارِ» بیضایی خود را در سینما به ثبوت رساند، نشان داد که نه‌تنها آقای صحنه است بلکه بدون توجه به طول و عرض نقش، کوتاه‌ترین نقش‌ها را نیز در سینما با ظرافت و تأمل تمام بازی می‌کند.»

این ویژگی را پرویز فنی‌زاده که عقیده داشت «تهیه‌کننده باید به تقوایی، بیضایی، کیمیایی و... اعتماد داشته باشد» و قول می‌داد که «فیلم‌های این کارگردانان هیچ تهیه‌کننده‌ای را ورشکست نخواهد کرد»، خود چنین توضیح داده است: «برای من نقش مرد دهاتی و کم‌نظیر فیلم «گاو» (به‌رغم کوتاهی) به همان اندازه معلمِ فیلم «رگبار» اهمیت دارد. من معتقد به کوچکی و بزرگی رل نیستم و برایم مهم، سالم درآوردن آن است.»

برای همین بود که در «تنگسیرِ» امیر نادری نقش کوتاه یک شاگرد میخانه‌چی و در «گوزن‌‌ها»ی مسعود کیمیایی نقش ممد را بازی کرد؛ معلمی روشنفکر که در خانه شلوغ قمرخانم در کنار سید و دیگران زندگی می‌کرد. نقشی که به‌‌رغم کوتاهی‌اش، صورت ترس‌خورده و عرق‌کرده‌ و چشم‌های حیرانِ پرویز فنی‌زاده را ذهن تماشاگران سینما ابدی کرد. 

گوزن ها

پرویز فنی‌زاده امیدوار بود که کیمیایی نقش سید را به او، نه به بهروز وثوقی بسپارد. چراکه گمان می‌کرد به‌واسطه تجربه زیسته‌اش از هر جهت آماده ایفای این نقش است. او که به گفته خودش تا پایان «گوزن‌ها» در اندوهی بزرگ به‌سر می‌برد تا لحظه‌ای که آخرین صحنه‌ها جلوی دوربین رفت، خیال می‌کرد خودش است که نقش سید را ایفا می‌کند. آخرین حضور تمام و کمال پرویز فنی‌زاده در یک اثر سینمایی، پیش از نقش ناتمام‌مانده او در «اعدامی‌» در پی مرگش، به بازی در «سرخپوست‌ها» به کارگردانی غلامحسین لطیفی برمی‌گردد.

فیلمی که غلامحسین لطیفی برای فیلمبرداری آن دو سال به ارباب‌جمشید، محل تجمع سیاهی‌لشکرهای فیلمفارسی رفت و آمد و ابتدا نامش را «روزی که احمد را در کوچه سرخپوست‌ها کشتند» گذاشت. فیلمبرداری این فیلم که بعدتر به «سرخپوست‌ها» تغییر نام داد، از مهرماه ۱۳۵۵ آغاز شد و تا مهرماه ۱۳۵۶ طول کشید. 

شهرتی در میان عامه مردم

پرویز فنی‌زاده بعد از مدت‌ها انتظار سرانجام با دو شاه‌نقش؛ ملیجک و مش‌قاسم بر صفحه تلویزیون درخشید. او با سابقه کار با مهم‌ترین چهره‌های عرصه تئاتر؛ از حمید سمندریان تا بهرام بیضایی و حضور در مقابل دوربین فیلمسازان موج نو، به‌واسطه ایفای این دو نقش تلویزیونی در میان عامه مردم به چهره‌ای شناخته شده تبدیل شد. فنی‌زاده خود این حضور را چنین توصیف کرده است: «بعد از مدت‌ها انتظار، سرانجام علی حاتمی نقش مطلوبی در سریال خود، «سلطان صاحبقران» به من واگذار کرد؛ نقش ملیجک. نقشی که برای چندمین‌بار مرا تکان داد، به اوج برد و هیاهویی به‌دنبال داشت. پس از بازی در سریال «دایی‌جان ناپلئون» پیش آمد که برای من محبوبیت بسیاری به دنبال آورد.

01

درحقیقت من با این سریال به نقطه‌ای رسیدم که می‌باید خیلی پیش‌تر از این‌ها می‌رسیدم اما ضربه‌های عاطفی شدیدی که زندگی بر من وارد ساخته بود، از این موقعیت بازم داشته بود.» زندگی، اتفاق مهم و کلیدی‌اش را برای پرویز فنی‌زاده با نقش مش‌قاسم با آن جمله معروف «دروغ چرا؟ تا قبر آآآآ»، رقم زد. عامه مردم هم فنی‌زاده را بیشتر با این نقش، با نقش یک شخصیت وردست در داستان‌های کلاسیک مثل «دن‌کیشوت» و داستان‌های معاصرتر مثل «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی، شناختند. فنی‌زاده که در سینما زیر سایه بهروز وثوقی مانده بود، با این دو نقش تلویزیونی؛ ملیجکِ ناصرالدین‌شاه و مش‌قاسمِ دایی‌جان ناپلئون، هویتی فراتر از همه نقش‌هایش در تئاتر و سینما پیدا کرد.   

62531008

مرگی نابهنگام 

پرویز فنی‌زاده آن‌طور که گفته می‌شود به‌دلیل ابتلا به بیماری کزاز از دنیا رفت. او که ظاهراً در پی تصادف با ژیانی که تازه خریده بود از ناحیه پا دچار جراحت شده بود، همزمان در فیلم سینمایی «اعدامی‌» مشغول بازی بود. فنی‌زاده در لوکیشن بسیار کثیف این فیلم -تا جایی که ناصر تقوایی از آن با عنوان طویله یاد می‌کند- دچار کزاز شد و بر اثر همین بیماری از دنیا رفت. از دنیا رفتنی که روزنامه کیهان در آن زمان در موردش چنین نوشت: «....فنی‌زاده ظاهری بسیار شاد و خندان داشت ولی درونش آشفته بود و اندوه بر تار و پودش نیشتر می‌زد. شاید به این دلیل در چاله‌ای افتاد که رهایی از آن برایش مقدور نشد و سرانجام در این چاله، موریانه‌ها به جانش ریختند و تا مغز استخوانش را جویدند...» 

مرگ نابهنگام پرویز فنی‌زاده را در ۴۲ سالگی، هایده غیوری که ۱۴ سال با او زندگی کرد؛ از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۸، ناشی از تنهایی می‌داند و دق‌مرگ شدن از فقر. آن هم وقتی که پرویز فنی‌زاده به‌تازگی اندکی احساس خوشحالی می‌کرد؛ خوشحالی از این‌که علاوه بر شروع فیلمی تازه ـ «اعدامی» ـ مشغول نقل مکان به خانه‌ای جدید بودند. خانه‌ای با سه اتاق که فنی‌زاده می‌خواست یکی از اتاق‌های آن را به خود اختصاص دهد و عکس چارلی چاپلین را به دیوارش بزند. حتی مقداری از اثاثیه را هم به خانه جدید منتقل کرده بودند که فنی‌زاده برای همیشه رفت.

هایده غیوری در توضیح آخرین ساعات زندگی همسر جوانش گفته است، وقتی از صحنه فیلمبرداری برگشت، گفت جایی که در آن فیلمبرداری داشته‌اند خیلی کثیف بوده است و بدنش درد می‌کند. حمام گرفت و به رختخواب رفت و هایده که تصور می‌کرد پرویز سرما خورده است به او چند قرص مسکن داد. صبح چون حالش بدتر شد در کلینیک به او آمپول زدند و یک‌روز دیگر به همین طریق گذشت.

فنی‌زاده را چهارم اسفندماه ۱۳۵۸ به‌علت وضع ناراحت کننده‌ای که داشت به بیمارستان شهدا بردند و چون اوضاع بیمارستان چندان مناسب نبود و دستگاه اکسیژن نداشت، به بیمارستان ایرانمهر انتقالش دادند. فنی‌زاده تا ساعت ۱۱ صبح روز بعد، پنجم اسفندماه در بیمارستان ایرانمهر با مرگ مبارزه کرد و زمانی که آخرین نفس‌هایش را می‌کشید، لبخند همیشگی‌اش را بر لب داشت.   

یکی از دختران پرویز فنی‌زاده، دنیا که خود در  ۴۹ سالگی در اثر ابتلا به سرطان درگذشت، در کتاب «مثل تکه شعری بیان‌شده» (زندگی و بازیگری پرویز فنی‌زاده) نوشته امین طاهری و فرخناز سمیعی، در مورد آن روز این‌طور می‌گوید: «ما مدرسه بودیم. می‌دانستیم که پدرم را برده‌اند بیمارستان اما نمی‌دانستیم چطور. ساعت 11 صبح گفتند، آمده‌اند دنبال فنی‌زاده و خواهرش. یکی از فامیل‌های دورمان آمده بود. سوار ماشین شدیم و رفتیم. دایی‌ام ما را برد خانه خودش. یک‌هفته آن‌جا بودیم تا این‌که مادرم به دیدن‌مان آمد و گفت، پدرت فوت شده است.

من نمی‌دانستم مرگ یعنی چه. تا آن وقت کسی در اطراف‌مان فوت نکرده بود. مادربزرگ و پدربزرگم همه زنده بودند. من فقط گفتم، او که خیلی خوب بود. فکر می‌کردم فقط آدم‌های بد باید بمیرند. همان لحظه، هستی از اتاق بیرون آمد و پرسید چه شده است؟ من از همان لحظه احساس کردم باید بزرگ شوم. آن روز بدترین و سخت‌ترین روز زندگی‌ام بود.» مرگ پرویز فنی‌زاده به‌قول محمود دولت‌آبادی که در مورد او می‌گوید: «فنی‌زاده فقط بابت عرصه هنر نبود که حیف شد، بابت زندگی بود که حیف شد»، فقط دریغ‌شدن بازیگری بزرگ از تئاتر، سینما و تلویزیون نبود، او اگر این‌جا در میان جمع ما بود، بی‌گمان همه‌مان آدم‌های شادتری بودیم. 

مرگ نابهنگام پرویز فنی‌زاده را، استاد همیشگی‌اش، حمید سمندریان، در کتاب «این صحنه خانه من است» چنین توصیف کرده است: «هر استعدادی که برود، فقط آن شخص نیست که رفته بلکه ویژگی‌های اوست که رفته است. وقتی فنی‌زاده مُرد، مثل این بود که فنی‌زاده را از ما دزدیدند. منظور از فنی‌زاده فقط دو چشم و گوش و دو دست و دو پا نبود، بلکه قدرت فنی‌زاده بود که به خاک سپرده شد.»

او حق مطلب را نیز در مورد فنی‌زاده این‌طور ادا کرده است: «همیشه این را گفته‌ام و غلو هم نکرده‌ام که مرگی زودرس به یکی از بزرگ‌ترین استعدادهای هنرپیشگی ایران ظلم کرد. فنی‌زاده خیلی زود مُرد. وقتی مُرد، پایانش نبود. تازه درصد کمی از قدرت‌ بازیگری او را دیده بودیم. سلول به سلول این آدم آرتیست بود. من اطمینان دارم که اگر بود، در پیری هم نقش‌های جدیدی کشف می‌کرد. او وقتی مُرد ما تازه فهمیدیم که چه چیزی را از دست داده‌ایم.» 

پرویز فنی‌زاده در آینه دیگران 

پرویز فنی‌زاده را اگر بخواهیم در آینه دیگران ببینیم ازجمله می‌توان به یک کتاب و یک فیلم مراجعه کرد. «مثل تکه شعری بیان‌شده» (زندگی و بازیگری پرویز فنی‌زاده) نوشته امین طاهری و فرخناز سمیعی، منتشرشده توسط نشر ثالث که چاپ اول آن در سال ۱۳۹۴ به بازار کتاب آمد، مجموعه مصاحبه‌هایی است که در فاصله سال‌های ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۳ انجام شد. حمید سمندریان، پرویز پورحسینی، احمدرضا احمدی، مسعود کیمیایی، جمشید مشایخی، داوود رشیدی، محمود دولت‌آبادی، جعفر والی، پری صابری، عباس جوانمرد، محمدعلی کشاورز، عبدالله اسکندری، داریوش مهرجویی، فرامرز قریبیان، ابراهیم گلستان و بهروز وثوقی تعدادی از هنرمندانی هستند که با نویسندگان این کتاب به گفت‌وگو در مورد پرویز فنی‌زاده نشسته‌اند.

در این کتاب همچنین گفت‌وگوهای سال‌های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ هفته‌نامه ستاره سینما با پرویز فنی‌زاده آمده است. امین طاهری، مصاحبه‌های تصویری‌اش را با هنرمندانی که نام‌شان ذکر شد، در قالب مستندی به‌نام «فنی‌زاده» نیز در دسترس علاقه‌مندان به زندگی و زمانه این هنرپیشه قرار داده است. «سفید ناب» به کارگردانی فرناز تبریزی و پوریا نوری، محصول سال ۱۴۰۰، پرتره‌ای از زندگی و آثار پرویز فنی‌زاده نیز مستندی است که اخیراً به‌ مناسبت چهل‌وپنجمین سالگرد درگذشت او در خانه هنرمندان ایران به نمایش درآمد. این فیلم‌ها و کتاب از سرگذشت عجیب مردی می‌گوید که در جوانی مصحح روزنامه اطلاعات بود اما عشق به بازیگری او را به اداره هنرهای دراماتیک کشاند تا تئاتر، سینما و تلویزیون ایران یکی از ناب‌ترین استعدادهای خود را به تماشا بنشینند. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
آخرین اخبار