کار جهانی برای فرهنگ ایرانی/گفتوگو با آرش فولادوند آهنگساز و رهبر ارکستر از تجربه تشکیل گروه کُر در اروپا و دیگر فعالیتهایش
به نظر من، بهخاطر غنای فرم ادبیات فارسی، کسانی که در ایران موسیقی را یاد میگیرند به لحاظ ریتم از غربیها توانمندتر هستند. اکثر آثاری که در غرب تولید میشود، چه کلاسیک، باروک یا آثار جدیدتر، عمدتاً موسیقی دوجزیی هستند. درصورتیکه، ادبیات فارسی و آسیای مرکزی، سهجزیی و لنگ است.
«عشق فرو ریخت زر، تا برهاند اسیر». شعری از مولانا با این مصرع، مدتی است در شبکههای اجتماعی دستبهدست میچرخد. بهخصوص کاربرانی که اخبار و محتوای موسیقی را دنبال کنند، احتمالاً ویدئوی وایرالشده این شعر را دیدهاند که در آن، سه تکخوان فارسیزبان، کنار یک گروه کُر فارسیزبان در حال اجرای اشعار مولانا در تالار یونسکو در پاریس هستند.
رهبر این اجرا که بهگواه دستاندرکاران یونسکوی پاریس، بزرگترین گروه کُر تاریخ این سازمان جهانی است، آرش فولادوند است. فولادوند، رهبر گروه کُر «بهار» است. او بهواسطه عشقی که به موسیقی داشت، کار کردن در شرکتهای معتبر و معروف عمرانی و نفتی بینالمللی را کنار گذاشت تا گروهش را با کمک مهندسها و همدانشگاهیهای فرانسوی و ایرانیاش تشکیل دهد.
حالا و بعد از 15سال، این گروه نام و آوازهای یافته. بعد از اجرای سال ۲۰۲۲ او در سالن «وستمینیستر» لندن، فولادوند و گروهش ژوئن سال ۲۰۲۴ کنسرت بزرگداشت مولانا را در یونسکو پاریس و آمفیتئاتر تروکسی لندن در قالب کر و با ارکستری فرانسوی و ایرانی اجرا کردند که با استقبال مشتاقان موسیقی کر ایرانی روبهرو شد و پخش یوتیوبیاش نیز بسیار دیده شده است. این اجرا سه خواننده تکخوان از ایران و تاجیکستان داشت و نوازندگان فرانسوی نیز زیر چوب رهبری فولادوند نواختند.
درباره این اجرا، تشکیل گروه کُر بهار و دیگر فعالیتهای هنری آرش فولادوند، با این رهبر گروه و آهنگساز گفتوگو کردهایم که در ادامه شرح کامل آن را بخوانید.
با وجود تحصیل در رشتههای پردرآمدی مانند مهندسی نفت و عمران که بهقطع موقعیت مالی و حرفهای مناسب و زندگی بیدغدغهایتری برایتان رقم میزد، تصمیم گرفتید، یک گروه موسیقی چند صدنفره را از ابتدا آموزش بدهید. چه چیزی باعث شد که محدوده امنتان را کنار بگذارید و ریسک کنید؟
اگر در یک کلام بخواهم بگویم، دلیلاش دین به ایران و قدردانی از جامعه ایرانی بود. من همیشه دین زیادی به ایران داشتهام و حس میکردم برای مردم و جامعهای که مرا به اینجا رسانده، باید کاری بکنم. تقریباً مطمئن بودم که با ساختمانسازی، حتی در ردههای بالا و با داشتن مدرک دکترا نمیتوانم به چنین هدفی برسم. اما از آن سو احساس میکردم با موسیقی چنین چیزی ممکن است. همیشه در این اندیشه بودهام که غنای ادبیات ایرانی را میتوان با موسیقی کلاسیک غربی در هم آمیخت و از این طریق، ایران را به دیگران نشان داد.
فکر میکنم تفاوت موسیقی با مهندسی همین است. در دنیای عمران ارزش کار انسان عمدتاً دیده نمیشود. در موسیقی وقتی اثری خلق میکنید، در همان ابتدای آهنگ، نام سازنده اثر و نتیجه تلاش هنرمندان مشارکتکننده در آن دیده میشود، اما در رشتههای مهندسی عمران چنین نیست. من زمانی که عمران را کنار گذاشتم، مدیر دپارتمان مهندسی یک شرکت معتبر بودم. در آن زمان، حس عجیبی داشتم. حس میکردم وقتی یک پروژه به انتها میرسد انگار که کار تمام شده است. به نظرم میآمد هیچکدام از مهندسان و عواملی که در ساختن و به نتیجه رساندن آن پروژه زحمت کشیدهاند، دیده نمیشوند و این چیزی نبود که بتوانم با آن کنار بیایم.
به جز این، دلم میخواست موسیقی غربی را هم با ذهن ایرانیها بیشتر آشتی بدهم. به نظرم مردم ما با موسیقی کلاسیک و ارکستر فیلارمونیک غربی کمتر رابطه دارند. عمده علاقهمندیهای مردم ما بهسمت موسیقی کلاسیک ایرانی است. تا آن هنگام که در ایران حضور داشتم، گروه کُر واقعی ندیده بودم. بعد از دیدن یک اجرای عالی از یک گروه کُر کلیسایی در پاریس، گویی چراغی در سرم روشن شد. با خودم فکر کردم، راه درست همین است: تلفیق ادبیات ایران، با سازهای غربی و شرقی و صدای کر؛ صدای بینظیر انسان.
فرانسویها نسبت به هنر، نگرشی عمیق و جدی دارند و رویکردشان نسبت تا حدودی سختگیرانه است. البته جنس این سختگیری بیشتر در قالب تعهد به کیفیت و اصالت هنری خود را نشان میدهد. کارکردن با گروهی فرانسوی که ازاساس ساختار و فضای موسیقیشان با ما متفاوت است و اینکه با رهبری شما در ارکستر حضور داشته باشند، چقدر چالشبرانگیز بود؟
من باور دارم موسیقی که در ایران به ما یاد میدهند، به ادبیات وابسته است. موسیقی هر کشور از ادبیات آن کشور نشأت میگیرد و این دو مکمل همدیگر هستند. به نظر من، بهخاطر غنای فرم ادبیات فارسی، کسانی که در ایران موسیقی را یاد میگیرند به لحاظ ریتم از غربیها توانمندتر هستند. اکثر آثاری که در غرب تولید میشود، چه کلاسیک، باروک یا آثار جدیدتر، عمدتاً موسیقی دوجزیی هستند.
درصورتیکه، ادبیات فارسی و آسیای مرکزی، سهجزیی و لنگ است. من به لحاظ آهنگسازی در نوشتن آهنگهای لنگ و سهجزیی تبحر دارم و نوازندگان غربی که با من همکاری میکنند، به چنین پیچیدگیهایی در ساختار موسیقی علاقه دارند و دوست دارند چالشی جدید را تجربه کنند و اجرای موسیقی متفاوتی را باید یاد بگیرند. حضورشان لطف بزرگی است و خیلی از آنها استادان کنسرواتوارهای مهم موسیقی هستند. در اصل، آنها در کنار من چالشهای جدیدی را تجربه میکنند و این موضوع برای خودشان هم خوشایند بهنظر میرسد. تا جایی که خیلی از نوازندگان گروه سالهاست با ما هستند.
کمی درباره تاریخچه و روند تشکیل ارکستر فیلارمونیک پاریس شرقی برایمان توضیح دهید.
در سال ۲۰۱۱ بهصورت خیلی اتفاقی وارد کلیسایی در پاریس شدم که خیلی اتفاقی یک گروه کُر داشتند در آن آواز میخواندند. بهمعنای واقعی کلمه، مسخ صدای آنها شدم. بعد از اجرا سراغشان رفتم. گفتند یک گروه آماتور هستند، بنابراین زمینه آشناییمان همانجا شکل گرفت. بعد از شنیدن آن اجرا متوجه شدم تمام مسیری که تا آن روز در زمینه موسیقی رفته بودم، خطا بوده است.
من میخواستم آهنگسازی و رهبری ارکستر را یاد بگیرم، ولی بعد به این درک رسیدم که نوع نگاه مهمتر است و اینکه برای موفقیت باید افق دید وسیعتری داشت؛ درواقع از آنروز فهمیدم هر مسیر دیگری برای من، غیر از گروه کُر اشتباه است. گروه کُر یک عشق یگانه است که باید به آن پرداخته شود. ما میدانیم که انسان وقتی صداهای انسانی را میشنود، درمقایسه با زمانی که صدای ساز به گوشش میرسد، زیبایی بیشتری را درک میکند؛ چون احساس نزدیکی و سمپاتی بیشتری میان انسانها وجود دارد.
ازطرفی، به نظر من گروه کُر بهترین و زیباترین نوع صدای انسان را به شنونده منتقل میکند. این جمعبندیها مرا به اینجا رساند که همه تمرکزم را بر گروه کُر و پرورش هنرجو بگذارم. در کنسرواتور موسیقی نیز همین مسیر را پیش رفتم. با کمک مهندسهایی که در اطرافم میشناختم و ساز نواختن بلد بودند، گروه پاریس شرقی را راه انداختیم. بعد از سال ۲۰۱۱ کار ارکستر فیلارمونیک پاریس شرقی بهحدی جدی شد که پرسنلاش از کنسرواتورهای ملی موسیقی فرانسه آمدند و برای پروژههایمان کمک مالی و بودجه گرفتیم. بچههای مهندس از گروه کنار رفتند و گروه بهعنوان ارکستر خیریه نیمهحرفهای کار کرد. الان هم گروه ما در دسته گروههای حرفهای و نیمهحرفهای، بنا به نوع پروژهای که اجرا میکند، طبقهبندی میشود.
اضافه کنم که عمیقاً باور دارم کنار هم قرار دادن زیبایی صدای انسان کنار اسم ایران و استفاده درست از فرهنگ زیبای گروه کُر، که بخش درست و زیبایی از فرهنگ غرب است، ابزار هنری مناسبی است تا ادبیاتمان را در قالب و شکلی نوین با موسیقی تلفیق کنیم. از این راه کشور عزیز و مردممان را هم به دنیا معرفی میکنیم.
اعضای گروه کُر و ارکستر فیلارمونیک را فقط از میان ایرانیان انتخاب میکنید یا دیگر ملیتها هم میتوانند در این گروهها باشند؟
برای اجرای موسیقی و آواز، ما چند گروه داریم که هرکدام شرایط خودشان را دارند. مطابق مفاد کنوانسیونی که با مراکز عالی موسیقی فرانسه داریم، اعضای گروه فیلارمونیک پاریس شرقی متشکل از نوازندگان دانشآموخته یا شاگرد مراکز عالی موسیقی فرانسه باشند.
در گروه کُر بهار نیز ۹۰ درصد خوانندگان ملیت ایرانی دارند ولی از کشورهای دیگر مثل تاجیکستان و افغانستان که فارسیزبان هستند با کمال میل خواننده میگیریم. دوست داریم لهجه ایرانی و فارسی در گروه خوانندهها حفظ شود. از آنجایی که زبان فارسی و آسیای مرکزی سهجزیی و ادبیات غربی دوجزیی است، ورود افرادی ناآشنایی به زبان فارسی، به رسالت و اهداف ما و همینطور عملکرد گروه ضربه میزند. از خوانندگان اروپایی که زبان فارسی را نیز بلد باشند، استقبال میکنیم. درنهایت هدفمان در گروه کُر این است که محفل حرفهای خوانندگان آسیای مرکزی و زبان فارسی باشیم.
روال انتخاب نوازندگانِ ارکستر به چهصورت است؟ آیا برای نواختن در ارکستر باید با فواصل موسیقی ایرانی هم آشنا باشند یا تنظیم قطعهها براساس فواصل موسیقی غربی است؟
نوازندگان ارکستر نیازی ندارند با فواصل موسیقی ایرانی آشنا باشند. ما در قلب ارکستر بخش موسیقی سنتی ایرانی را داریم. محسن فاضلی، نوازنده تار و سرپرست گروه نوازندگان ایرانی، سینا تیلا، نوازنده تنبک، کاخن و دف در این بخش هستند. چند موزیسین موقتی و دورهای هم داریم که موسیقی را طبق فواصل ایرانی اجرا میکنند. به زبان تخصصیتر، اجرای ارکسترهای فیلارمونیک یکچهارم پرده نیست و قطعاتشان در گام ماژور و مینور نوشته میشود، اما موسیقی دستگاهی ایرانی در یکچهارم پرده است که در موسیقی غربی وجود ندارد. بنابراین باید از کمک سازهای ایرانی در اجرا استفاده شود. البته مواردی بوده که فواصل ایرانی را با سازهای غربی اجرا کردهاند، ولی ما ترجیح میدهیم این شیوه را در پیش نگیریم.
کنار هم گذاشتن موسیقی ایرانی و موسیقی کلاسیک غربی کاری است که در زندگی حرفهای موسیقاییتان انجام دادهاید. از طرفی اما کلیت ارکستر از قوانین موسیقی غربی پیروی میکند. چطور سازها و دستگاه موسیقی ایرانی را وارد این فضا و محیط کردهاید؟
واقعیت این است که این تلفیق هیچوقت صورت نمیگیرد. دلیلاش هم ماهیت و ذات متفاوت موسیقی ایرانی است. ما در موسیقی ایرانی هفت دستگاه اصلی داریم که تنها نکته مشترکشان با موسیقی غربی، گامهای ماژور و مینور غربی در دستگاه ماهور و آواز بیات اصفهان، دستگاه نوا و دستگاه همایون است. چهارگاه را نیز میتوان بهصورت محدود در دستگاه غربی اجرا کرد. پیشتر عزیزانی که قبل از ما کار کردهاند خودشان را به همین چند دستگاه محدود نگه داشتهاند، ولی اگر بخواهیم سازهای کلاسیک را طبق سیستم دستگاههای ایرانی سامان بدهیم، لاجرم کوک دستگاهها را باید عوض کرد که ما در ارکستر چنین امکانی نداریم. تجربه نیز نشان داده که چنین رویکردی درنهایت نتیجه درخشانی به دنبال نخواهد داشت.
زنان در گروه کُر بهار حضور بسیار پررنگ دارند. باتوجهبه محدودیتهای داخل کشور و البته دشواری کار کردن برای ایرانیان مهاجر در خارج از کشور، گروه شما متشکل از هنرمندانی از اقصینقاط دنیاست. تواناییِ زنان ایرانی در عرصه هنر بهخصوص خوانندگی را چگونه دیدهاید؟
تصور میکنم به زنان سرزمینمان امکاناتی شایسته و درشأنشان داده نشده است. عمیقاً باور دارم که زنان ایران هیچ از مردان کمتر ندارند، بلکه در موارد بسیاری، بهلحاظ تعهد کاری، عملکرد بهتری از خودشان نشان دادهاند. اگر در ۴۵ سال گذشته به زنان این امکان داده میشد که در عرصههای دیگری - جدا از موسیقی - کار کنند، بدون شک فرهنگ ما بسیار درخشانتر از امروز میشد.
متاسفانه در طول این سالها خوانندههای بسیار بزرگ و مستعدی در کشورمان تنها بهدلیل جنسیتشان کنار گذاشته شدهاند. سوال من این است که چرا پری زنگنه بهعنوان یکی از بزرگترین خوانندگان اپرای ایران، مدیریت یک هنرستان موسیقی را در اختیار ندارد؟ چرا خانم سیما بینا یک فرهنگسرا را اداره نمیکند یا چرا به خانم پریسا امکاناتی داده نشده که بتواند یک مدرسه عالی آواز داشته باشند؟ این افراد اساتید عالیرتبه موسیقی ایرانی هستند و به گمان من، اینکه از چنین افرادی کمک گرفته نشده، خیانت به فرهنگ ایران است. این چهرهها ثابت کردهاند که توانمند هستند، ولی در برابرشان مانع گذاشتهاند.
نکته دیگر درباره ارکستر فیلارمونیک پاریس شرقی که به چشم میآید، این است که میان ایرانیان مهاجر، اینقدر هنرمند داریم که میتوان با آنها یک یا چند ارکستر در نقاط مختلف دنیا تشکیل داد. این ظرفیت را چگونه کشف کردید؟
ما در فرهنگمان انسانهای توانمند بسیاری داریم. ولی بهنظر من، بهخاطر اینکه کمتر در فرهنگمان به کار گروهی پرداخته شده، ما هم نتوانستهایم از ظرفیتهایمان آنطور که باید بهره بگیریم. گروه کُر بهجز دانش موسیقی، به انسجام، نظم و بهقولی دیسیپلین نیاز دارد. رساندن یک گروه به هدف مشترک نیاز به جانفشانی دارد و ما در ایران و حتی بهجرأت میگویم در برخی کشورهای آسیای مرکزی فاقد چنین روحیهای هستیم.
کار گروهی مستلزم یادگیری است؛ اینکه بیاموزیم انسانها بهرغم داشتن ساختارهای فکری، آرمانها و آرزوهای متفاوت، میتوانند به همدیگر احترام بگذارند و برای یک فعالیت و آرمان مشخص کار کنند. بهجای چنین فرآیندی، ما معمولاً تمام انرژیمان به متقاعدسازی و مسائل حاشیهای میگذرد که این بسیار آسیبزننده است.
در آثار و اجراهایتان بارها سراغ موسیقی نواحی مختلف ایران رفتهاید. نگاهتان به موسیقی نواحی ایران چگونه است و ظرفیتهای این موسیقی را چگونه میبینید؟
ایران ما گنجینه موسیقی و فرهنگهای محلی و گویشهای خاص و متفاوت است. این گنجینهها آنقدر گسترده، عمیق و چندبعدی است که میتوان سالها یا قرنها دربارهشان فکر، ایدهپردازی و سرمایهگذاری کرد. تمام کشورها چنین سرمایهگذاریهایی دارند و جای تأسف است که ما چنین مسئلهای را در سطح کلان و بهصورت مدون جدی نگرفتهایم. ما بهعنوان گروهی دوستدار ایران و فرهنگ ایرانی، بهصورت جدی روی این موضوع کار خواهیم کرد و برنامه داریم در آینده کنسرتی اختصاصی برای موسیقی فولکلور ایران و آسیای مرکزی برگزار کنیم.
شما علاقه ویژهای هم به مولانا، شاعر بزرگ فارسیزبان دارید. گروه کُر شما کنسرت بزرگی بهمناسبت هشتصدوهفدهمین سالگرد مولانا تدارک دیدید. از این برنامه برایمان بگویید و برنامههای آیندهتان.
مولانا را بهدلیل نوع نگاهش به زندگی و عشق همیشه شخصیتی شگفتانگیز میدانم. آنچه مولانا را برای من متمایز میکند، این است که او بهطور انحصاری به عشق پرداخته و تلاش میکند انسان را با «عشق» به خدا نزدیک کند، نه با مسائل دیگری مثل رندی یا زهد. از اعمال قبلم خوشحالم که موفق شدم کنسرت مولانا را در تالار یونسکو روی صحنه ببرم که بهگواه یکی از دستاندرکاران ارشد یونسکو در پاریس، بزرگترین اجرای یک گروه موسیقی در کل تاریخ فعالیت این مرکز بوده است. امیدوارم اگر عمری باشد، مجدداً آثار دیگری مرتبط با مولانا را با زبان موسیقی اجرا کنم. کنسرت تابستان امسال در پاریس و لندن به حافظ اختصاص دارد. برای سالهای بعد، سراغ خیام، فردوسی و سعدی خواهیم رفت.