جهش در ژنهای فرهنگی و تکامل گفتمانها
بدون تردید عرفان ایرانی همان ژن فرهنگی است که میتواند براساس نیاز انسان امروز جهش یابد و امروز هم نقشآفرینی کند.
شیوههایی که موجودات زنده برای بقا برمیگزینند، نباید مورد داوری اخلاقی قرار گیرد. تنها امر مهم، موفقیت آن روش برای بقا و تداوم نسل موجودات است. در مورد ملتها نیز همینگونه است. مردم ساکن فلات ایران در چهارراه حوادث دنیا و نقطه تلاقی شرق و غرب عالم، در مکانی نیمهخشک برای هزاران سال باقی ماندند و ایرانی هم ماندند، نه مانند مصر شدند که اکنون هیچ نشانی جز آثار تاریخی سنگی از مصر باستان باقی نیست و کشوری سرتاپا عربی است و نه مانند ترکیه که نه از لیدی، نه از یونان و نه از بیزانس در آن اثری نیست. جالب است که فلات ایران از ابتدا عرصۀ تاختوتاز تورانیان و قبایل شرقی بوده است. حتی سلسلههای بسیاری توسط آنها در ایران پدید آمد، ولی همه یا رفتند یا ایرانی شدند، ولی وقتی ترکان به فلات آناتولی رسیدند، با وجود پیشینۀ طولانی، مردم آنجا را عثمانی و ترک کردند. موفقیت ساکنان فلات ایران در حفظ هویت و بقای خود در شیوۀ دفاعی آنان بود. ایرانیان نه آهو بودند که فرار کنند، نه گرگ که بجنگند، نه سگ که سازش کنند و نه آفتابپرست که به رنگ محیط درآیند. ایرانیان به شیوه لاکپشت خود را حفظ کردند. وقتی شرایط دشوار میشد، ایرانیان به لاک خود فرو میرفتند و با مساعد شدن اوضاع، دست و پای خود را بیرون آورده و به حرکت درمیآمدند و ناظرانی که آنها را سنگی مرده پنداشته بودند، شگفتزده میکردند. مرحوم زرینکوب کتابی با عنوان دو قرن سکوت نوشته است. صرفنظر از برخی جنبههای قابل نقد و بحث این کتاب واقعاً پس از حضور اسلام و اعراب در ایران برای دو قرن کمتر ظهور و بروزی از ایرانی دیده میشود، اما در همان دو قرن مصریان، عرب میشوند و ایران، ایرانی میماند و با تکیه بر عناصر ایرانی پرچمدار فرهنگ و تمدن دنیای اسلام میشود. پس از حمله مغولان نیز همین واقعه تکرار میشود و ایران چون ققنوس اسطورهای از میان خاکستر برمیخیزد. لاک ایرانی همچون معماری آن است که از بیرون دیوارهایی بلند، ساده و استوار و از درون بهشتی پرگل و لاله، حوض، فواره و تزئینهای معماری دارد. مانند شعر حافظ است که سراسر رندی، ایهام، کنایه و البته لطافت و زیبایی است. شعری که حافظۀ ایرانیان است و چنان سروده شده که قاعدتاً ممیزی هر حاکم جبار اول باید سراغ دیوان او برود و هرگز هم نمیتواند برود. لاک ایرانی شاهنامه است و زورخانه، عیاری، پهلوانی، رندی و البته ریاکاری. همۀ اینها در طول هزاران سال ملت ما را حفظ کرده است. اما مثل هر موجود زنده اگر تغییرات شدید باشد، باید جهشهای متناسب ژنتیکی رخ دهد تا با شرایط جدید تطابق یابد و از انقراض برهد. روش لاکپشتی برای تهدیداتی که هزاران سال از هر سو ایرانیان را به ورطۀ هلاکت نزدیک میکرد، کارساز بود. اما آیا امروز هم کارساز است؟ واقعیت آن است که انقلاب اسلامی ایران واکنش غریزی فرهنگی ایرانیان به مدرنیسم و تهدیداتی بود که از همه سو هویت و موجودیت ایرانی را هدف قرار داده بود و امروز هم انزوا، بهدور خود دیوار کشیدن و بیگانههراسی دنبالۀ همان در خود فرو رفتن تاریخی است. اما تهدیدات دنیای امروز دیگر سواران شمشیربهدست عربدهکشی نیستند که در جستوجوی منابع و زمینهای جدید از مرزها میگذرند. آنها از جنس ایده و اندیشه و سوار بر امواج نامرئی از دورترین سرزمینها میآیند و تا اعماق لاک ما نفوذ میکنند و تأثیر میگذارند. این ایدهها و اندیشهها ایرانی نمیشوند، اما میتوانند در صورت یک مواجهۀ مؤثر و برابر از ایرانیان هم تأثیر بپذیرند و در فرآیند جهانیشدن نقش ایران و ایرانی را حمل کنند. اینجاست که ما نیاز به یک جهش ژنتیکی فرهنگی داریم. جریان فرهنگستان اسلامی در قم پس از انقلاب اسلامی و دنبالههای امروزین آن، مدعیاند که میتوان همهچیز را اسلامی ساخت و از غیر بینیاز بود. اگر این ادعا درست میبود، درواقع هدف، ساختن لاکی از جنس آن و فرو رفتن و انزوا جستن در پناه آن، برای حفظ خود از یورش مدرنیسم است. در صورت وجود چنین لاکی، نوعی مواجهۀ گفتمانی و سپر گفتمانی، حافظ ایران و ایرانیان میشد. شوربختانه چنین سپری به وجود نیامد و چنین آرزویی محال باقی ماند. جهش ژنتیکی فرهنگ برای تطبیق با شرایط جدید همچون موجودات زنده براساس داشتهها و پیشینه است. در لاک ایرانیان کدام عنصر است که در دوران سخت آنها را زنده و امیدوار نگه داشت و امروز میتواند با شرایط جدید جهانی تطابق یابد و پرچم گفتمانی فرهنگ ایرانی شود؟ بدون تردید عرفان ایرانی همان ژن فرهنگی است که میتواند براساس نیاز انسان امروز جهش یابد و امروز هم نقشآفرینی کند. حافظ، مولانا و خیام نقاط اوجی هستند که میتوانند هم لاک ایرانیان باشند، هم نقطۀ جذب جهانیان و جهانیشدن ایران.